انتخابات؛ فتح خیبر یا نابودی ایران و ایرانیان : یادداشتی از اکبر گنجی
از راست: آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، احمد جنتی دبیر شورای نگهبان، و سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی
به انتخابات ریاست جمهوری از منظرهای گوناگونی میتوان نگریست. مقاله کنونی وضعیت خطیر ایران و شرایط دشوار تصمیمگیری دموکراسیخواهان را توضیح داده و راهکارهایی پیشنهاد میکند.
یکم- شرکت در انتخابات به معنای مشروعیت بخشی به رژیم است: مطابق یک مدعا شرکت در انتخابات و ریختن آرا به صندوقهای رأی موجب مشروعیت جمهوری اسلامی میشود. آیا این مدعا صادق است. با اینکه این مدعا حظی از حقیقت میبرد، اما تماماً صادق نیست، برای اینکه مشروعیت یک رژیم سیاسی را نمیتوان به میزان آرای انتخابات فروکاست. نظام سیاسی وقتی مشروع است که:
الف- فاقد تبعیضهای ناروا باشد و بیشترین برابری را ایجاد نماید.
ب- ناقض حقوق بشر نباشد.
پ- انتخابات آزاد، رقابتی و منصفانه باشد.
اما اگر این شرایط موجود نباشد، حتی اگر ۱۰۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کنند، باز هم رژیم سیاسی مشروعیت نخواهد یافت. به عنوان مثال، فرض کنید اکثریت مردم یک جامعه آزادانه به نظام بردهداری رأی دهند. آیا بدین ترتیب بردهداری مشروعیت خواهد یافت؟ یا فرض کنید که اکثریت جامعهای رأی دهند که تنبیه بدنی زنان و کودکان مجاز است. آیا بدین ترتیب، کتک زدن زنان و کودکان مشروع خواهد شد؟
دوم- تعارض تحریم و تقلب: گروهی براین باورند که انتخابات را باید تحریم کرد تا از طریق کاهش شدید آرا، عدم مشروعیت رژیم برملا شود. اما همین گروه خود اذعان میکنند که رژیم در انتخابات تقلب کرده و:
اولاً: آرای ما به نامزدمان را به نام کاندیدای آیتالله خامنهای خواهد خواند.
ثانیاً: میلیونها رأی بر آرای به صندوقها ریخته شده خواهد افزود.
اگر این مدعای تقلب حقیقت داشته باشد، پس تحریم انتخابات بیفایده است. برای اینکه رژیم در هر صورت درصد بالایی از مشارکت را اعلام خواهد کرد.
به ۱۰ دوره گذشته انتخابات ریاست جمهوری بنگرید که اعلام شده حداقل ۵۰.۵ درصد و حداکثر ۸۵ درصد مردم در آن شرکت کردهاند:
دوره اول: ۶۷.۴ درصد. دور دوم: ۶۴.۲ . دوره سوم: ۷۴.۲. دوره چهارم: ۵۴.۷. دوره پنجم: ۵۴.۶. دوره ششم: ۵۰.۵. دوره هفتم: ۷۹.۹. دوره هشتم: ۶۶.۶. دوره نهم: ۶۲.۸. دوره دهم: ۸۵ درصد.
آیتالله خامنهای هم همیشه این مدعا را تکرار کرده و میکند که میزان مشارکت مردم در انتخابات ایران از کشورهای غربی- به خصوص آمریکا- بیشتر است.
تحریم تاکتیکی مکثر برای مواقع خاص است. تحریم به شرطی مؤثر است که کلیه نیروهای مخالف بر سر آن اجماع کرده و بتوانند اکثریت جامعه را حول آن بسیج کنند. تحریم به شرطی کارآمد است که از دل یک برنامه بیرون آمده باشد. تحریم به شرطی مؤثر است که اصلاحطلبان و زندانیانشان در آن فعالانه مشارکت کنند، نه آنکه مردم را به شرکت در انتخابات دعوت کنند.
سوم- نامشروع بودن شرکت در انتخابات غیرآزاد: آیا شرکت در انتخابات غیر رقابتی/نامنصفانه/غیر آزاد مشروع است؟ در نظر اول، شرکت در چنین انتخاباتی نامشروع است. اما شاید مقایسه انتخابات با چهار موضوع دیگر تا حدودی نوری بر این مسئله بیفکند:
الف- کتاب: در حوزه کتاب جمهوری اسلامی سانسور شدیدی برقرار کرده است. در حوزه کتاب دقیقاً مانند میدان انتخابات عمل میکند. با این همه، نویسندگان و مترجمان، تألیف و ترجمه کتاب را تحریم نکرده و طی ۳۴ سال گذشته آثار گرانسنگ بسیاری تقدیم جامعه کردهاند. اینک مهمترین متون فیلسوفان لیبرال (آیزایا برلین، کارل پوپر، فون هایک، میلتون فریدمن، جان راولز، هیلری پاتنام، ریچارد رورتی، و...) و فیلسوفان مارکسیست (مارکس، اریک هابسبام، و...) به فارسی ترجمه شده است. نویسندگان ایران زمین آثار مهمی در حوزههای گوناگون تألیف کرده و در همین رژیم سانسور منتشر کردهاند. آیا آنان میبایست از این فرصت نابرابر استفاده نمیکردند؟
ب- رسانه: مطبوعات تحت فشار بیشتری قرار داشته و روزنامههای بسیاری توقیف و روزنامهنگاران بسیاری زندانی شدهاند. اما روزنامهنگاران همچنان تحت فشار به کار خود ادامه داده و از هر فرصتی برای بیان حقیقت استفاده میکنند.
پ- سینما: فشار بر سینما شاید شدیدتر از همه جا بوده است. از سانسور سناریو گرفته تا حضور زنان و چهرهای که از خود به نمایش میگذارند. با این همه، فیلمهای بسیار خوبی ساخته شده که موفق به دریافت جوایز مهم بینالمللی، از جمله اسکار، شدهاند. آیا آن همه فیلم خوب - به دلیل نظارت استصوابی در سینما- نباید ساخته میشد؟
ت- دانشگاه: رژیم با انقلاب فرهنگی، پاکسازی دانشگاهها از اساتید و داشنجویان دگراندیش را شروع کرد. به طور همزمان پروژه تماماً شکستخورده اسلامی کردن دانشگاهها آغاز شد. آیا دانشجویان به این دلایل میبایست تحصیل در دانشگاهها را نامشروع قلمداد میکردند؟ درست برعکس، آنان به دانشگاهها یورش برده و تعداد دانشجویان را از ۱۷۶ هزار نفر در سال ۱۳۵۷ به حدود چهار و نیم میلیون نفر در سال ۱۳۹۲ رساندند. جالبتر از همه اینکه، اکثریت دانشجویان و فارغالتحصیلان را زنان تشکیل میدهند، و جالبتر از این، محصول دانشگاههاست که اکثر مقبول رژیم نیستند.
چهارم- استفاده از فرصت انتخابات: اساساً مدعای نوشتار کنونی ناظر به رأی دادن در روز ۲۴ خرداد نیست. مدعای ما معطوف به استفاده از فرصت انتخابات به سود فرایند گذار به دموکراسی است. تقلیل انتخابات به عمل رأی دادن نادرست است. این مدعا چه معنایی دارد؟
۱. نزاع «بالاییها» فضای تنفس و عمل برای «پایینیها» فراهم میآورد. حجم نقد وضع موجود و گذشته و افشاگری در دوران انتخابات به شدت افزایش مییابد. نقد وضع موجود، نقد وضعی است که خامنهای/احمدینژاد/جلیلی پدید آوردهاند.
۲. هزینهمند کردن انتخابات از طریق رد صلاحیتها: نظارت استصوابی به کلی مطرود و نامشروع است. اما رد صلاحیتها برای رژیم هزینهمند است. به همین دلیل طی ۱۴ ماه گذشته بارها از نامزدی محمد خاتمی، عبدالله نوری، موسوی خوئینیها، احمد منتظری، هاشمی رفسنجانی، محمدرضا خاتمی و دیگر افرادی که قطعاً رد صلاحیت خواهند شد دفاع کرده بودیم. با این همه، از این میان فقط و فقط هاشمی رفسنجانی کاندیدا شد. رد صلاحیت هاشمی، هزینه زیادی برای خامنهای و شورای نگهبان داشت. اعتراض مراجع تقلید، خاندان خمینی، مطهری، بهشتی و... بخشی از این هزینه است. بخش ناپیدای آن به شکل دیگری خود را به نمایش خواهد گذارد.
۳. ساختار انتخابات به گونهای است که فضای جامعه را دو قطبی میسازد. دو قطبی شدن نیروهای سیاسی، تعارضها را افزایش داده و نیروهای طرفین را بسیج میکند. دو قطبی «خط سازش/خط مقاومت» یکی از اشکال این دو قطبیها است (رجوع شود به مقاله «صحنهسازی انتخاباتی سازش/ مقاومت»).
۴. ساختار جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون همراه با جنگ قدرت و حذف دائمی «خودیها» و تبدیل آنها به «غیرخودی» و «دشمن» بوده است. از بنیصدر در اولین انتخابات گرفته، تا موسوی و کروبی در انتخابات ۸۸. در انتخابات ۹۲ رژیم هاشمی رفسنجانی را به رهبر اصلی فتنه تبدیل کرده و به دلیل اینکه حضورش موجب فتنه بزرگتری از فتنه ۸۸ خواهد شد، وی را رد صلاحیت کرد.
دموکراسیخواهان باید بکوشند تا تعداد هر چه بیشتری را از نظام دیکتاتوری جدا کرده و به جبهه دموکراسیخواهان وارد سازند. هدف دموکراسیخواهان، «دموکرات کردن» «غیردموکراتها» است، نه اصرار و تأکید و کوشش برای غیردموکرات باقی نگاه داشتن غیردموکراتها. باید هاشمی رفسنجانی را هم به موسوی و کروبی دیگری تبدیل کرد، نه این که ذات ثابت تغییر ناپذیر برای امثال او درست کرده و خواهان این شد که در کنار دیکتاتور باقی بماند.
این فرایند، محصول سه متغیر است: الف- رژیم که به نحو احسن خودیها را دشمن میسازد. ب- دموکراسیخواهان که باید از فاصلهگیری یاران رژیم از دیکتاتوری استقبال کنند. پ- قابلیتهای شخص. آیتالله منتظری، موسوی و کروبی دارای این قابلیت بودند، باید دید که آیا هاشمی هم در بستری که فاعلیت فاعلان در کار است، قابلیتی از خود بروز خواهد داد؟
۵. هرگونه دو قطبی انتخاباتی را باید به دو قطبی دیکتاتوری و دموکراسی تبدیل کرد. باید تأکید کرد که خامنهای و نظام دیکتاتوریاش مانع نامزدی مخالفان و رقبا شده و بدین ترتیب، میلیونها نفر را از حق رأی محروم میسازند. برساختن دو قطبی «خامنهای/ضدخامنهای» مهمترین دستور کار سیاسی است. همین دستور کار صدای اعتراض اصولگرایان را بلند کرده است (رجوع شود به مقاله «تلاش ضد انقلاب برای ایجاد فضای دو قطبی در انتخابات»).
۶. از فرصت انتخابات برای بسیج اجتماعی علیه دیکتاتوری باید استفاده کرد. عارف و حسن روحانی به دنبال جذب آرای اصلاحطلبان و جنبش سبز هستند. همین امر آنان را واداشته تا در تلویزیون از موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی نام برده و وعده رفع حصر بدهند. عارف در اولین مناظره جمعی، که درباره مسائل اقتصادی بود، حاکمیت یک دست، عدم توجه به توسعه سیاسی، و حضور نظامیان در قلمرو اقتصاد را به عنوان علل مسائل و مشکلات اقتصادی مطرح کرد.
این فرایند را میتوان و باید پیش برد و کاری کرد که آن دو در تلویزیون از آزادی کلیه زندانیان سیاسی و بیگناهی آنان سخن بگویند، از دموکراسی و حقوق بشر دفاع کنند، از آزادی احزاب و رسانه حمایت به عمل آورند.
پنجم- وضعیت بسیار خطرناک کشور: تیم خامنهای/احمدینژاد/جلیلی کشور را به وضعیت بسیار خطرناکی انداختهاند. تحریمهای فلج کننده اقتصادی -که در حال افزایش است- به تنهایی میتواند جامعه را از درون نابود سازد. ضمن آنکه عدم توافق با دولتهای غربی ممکن است موجب تهاجم نظامی به ایران شود.
سنای آمریکا اخیراً قطعنامهای را با ۹۹ رأی از ۱۰۰ رأی به تصویب رساند که در صورت تجاوز نظامی اسرائیل به ایران؛ دولت آمریکا باید به حمایت سیاسی و اقتصادی و نظامی اسرائیل برخیزد. سوریهای شدن ایران یک احتمال ضعیف نیست، قطاری است که مدتهاست به راه افتاده است.
ششم- انتخاب میان بد، بدتر و بدترین: به گمان برخی شرکت در انتخابات به معنای انتخاب میان «بد» و «بدتر» است. این مدعا صادق است، اما تمامی حقیقت را بازگو نمیکند. در واقع اینک ایرانیان باید میان «بد»، «بدتر» و «بدترین» دست به انتخاب بزنند. جنگ، سوریهای شدن و تجزیه کشور «بدترین» گزینه پیشروست.
باید به آن دسته از افرادی که در انتخابات شرکت میکنند نشان داد که کدام کاندیداها -با هماهنگی کامل خامنهای- ایران را به سوی سوریهای شدن سوق میدهند. عملکرد شش سال گذشته سعید جلیلی، به عنوان نماینده آیتالله خامنهای و دبیر شورای عالی امنیت ملی، در مذاکرات هستهای روشن است. سیاستهای هسته ای خامنه ای موجب ارسال پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل شد، چندین قطعنامه علیه ایران به تصویب رسید، تحریمهای فلجکننده اقتصادی زیادی علیه ایران وضع شد.
با این همه، جلیلی دائماً از رسیدن به پشت جبهه دشمن سخن میگوید و از اینکه عدهای سازش کار میخواهند جمهوری اسلامی را وادار به عقبنشینی کنند (رجوع شود به مقاله «با رئیس جمهور شدن جلیلی چه از ایران باقی خواهد ماند»). به دو نمونه از توهمات او توجه کنید:
در قم میگوید:
«برخی میخواهند موفقیت ملت ایران را نادیده گرفته و ما را در شعب ابیطالب بدانند در حالی که مردم ایران در پشت خیمههای دشمن هستند و نباید برخی اشخاص با تحلیلهای غلط ، ظرفیت ملت ایران را اشتباه جلوه دهند.»
در اراک هم گفته است:
«امروز دشمنان با تمام ابزارهای خود تاب مقابله با ما را ندارند. امروز به گفته رهبر معظم انقلاب ما در موقعیت بدر و خیبریم، و ما نخواهیم گذاشت ما را به اسم تنشزدایی از پشت خیمههای دشمن عقب بکشند. اگر قرار باشد با شعار تنشزدایی و هر حرفی که دشمن میزند عقب بنشینیم که دیگر چیزی از این کشور باقی نمیماند. امروز دفاع از مسئله هستهای تنها دفاع از یک مسئله نیست، بلکه دفاع از تمام منافع کشور اسلامی ما است. دولتی موفق خواهد بود که دقیقاً پشت سر رهبری حرکت کند.»
هفتم- نتیجه: دموکراسیخواهان هیچ نامزدی در این انتخابات غیرآزاد ندارند. با این همه باید از فرصتهای ساختار انتخابات علیه دیکتاتور و نظام دیکتاتوری استفاده کنند. دو قطبیسازی «خامنهای/ضد خامنهای»، دستور کار سیاسی بسیار مهمی است. باید به مردم گفت که خامنهای و یارانش ایران را به سوی سوریهای شدن پیش میبرند.
خامنهای منتقدان و رقبا را فریب خورده دشمنان قلمداد میکند، اما در واقع خود بزرگترین فریبخورده دشمنان است. دشمنان اصلی ایران زمین نمیخواهند که ایران دارای نظامی دموکراتیک و ملتزم به آزادی و حقوق بشر باشد. خامنهای دقیقاً این هدف را برای آنان تأمین میکند. وقتی نظام دموکراتیک نباشد، وقتی حقوق بشر نقض شود، بهتر میتوان فضای جهانی را برای تصویب تحریمهای اقتصادی همهجانبه و سوریهای کردن ایران آماده ساخت (رجوع شود به مقاله «خامنهای نمیفهمد، هاشمی رفسنجانی بفهمد»).
اگر خامنه ای به فکر ایران و ایرانیان بود، راه اصلاح دموکراتیک را پی میگرفت. آزادی کلیه زندانیان سیاسی، آزادی رسانهها، آزادی احزاب، انتخابات آزاد و ...؛ بخشی از این فرایند است.
ایران راهی جز مذاکره مستقیم با آمریکا و برقراری روابط دوستانه با این کشور در پیش ندارد. کمی تأمل نشان میدهد که کدام دولتها در منطقه مخالف روابط دوستانه ایران و آمریکا هستند. مدعا این نیست که روابط دوستانه با آمریکا حلال مسائل و رافع مشکلات کشور است، بلکه مدعا این است که حداقل از خطر نابودی موجودیت ایران و ایرانیان ممانعت به عمل خواهد آمد.
در مورد اسرائیل نیز، نفی جنایت هولناک هولوکاست و موجودیت اسرائیل بسیار خطرناک بوده و به زیان منافع ملی ایران و به سود دسته راستیترین جناحهای دولت اسرائیل است. اگر پیامبر اسلام «خط قرمز» مسلمانان است، هولوکاست و موجودیت اسرائیل هم خط قرمز یهودیان است. آیا قابل قبول است که به فرض نخستوزیر اسرائیل دائماً علیه پیامبر اسلام سخن گفته و وجود او را انکار نماید. ایران میتواند با اسرائیل روابطی چون روابط ترکیه و اسرائیل داشته باشد.
نیروهای ایران در پشت خیمههای دشمنان- آمریکا، اسرائیل و دولتهای غربی به تعبیر خامنهای- قرار نداشته و در حال فتح خیبر نیستند. ایران در حال محاصره تمامعیار است و تیم خامنهای/جلیلی و دیگران «آقا اجازه»ها این فرایند را تسریع خواهند کرد.