تنفر آیتالله خامنهای از غرب و اینک نژادپرستی
مجید محمدی - جامعه شناس
رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنهای، آن قدر به غرب و تمدن غربی و کشورهای غربی ناسزا گفته و آن قدر با این کشورها خصومت ورزیده که دیگر دشمنی کینه توزانهی وی با مردم اروپا و امریکا ( نه فقط دولتها یا سیاست خارجی آنها) یک واقعیت جا افتاده و غیر قابل انکار است. در اکثر سخنرانیها و بیانیههای خامنهای می توان رد پای این تنفر و دشمنی را مشاهده کرد. تنفر خامنهای از غرب در همهی سیاستهای کشور و بالاخص سیاست های هستهای و خارجی خود را باز نمایانده و خسارات بزرگی را نیز برای کشور به بار آورده است.
این تنفر تا کنون چهار پیامد برای وی و حکومت داشته است:
سیاه نمایی
دشمنی کینه توزانه با کشورهای غربی به نوعی کوری موضعی و مزمن یعنی سفید نمایی وضعیت کشور و سیاه نمایی وضعیت کشورهای غربی منجر شده است. برای روشن شدن این موضوع کافی است چند روزی به شبکههای دولتی رادیویی و تلویزیونی چشم و گوش بسپارید یا سایتها و مطبوعات تحت نظر رهبر را بخوانید. خامنهای بدون هیچ تفکیک و تمایزی از «سبک زندگی مادی شهوت آلود گناه آفرین هویت زدای ضد معنویت» (کیهان، ۲۴ مهر ۱۳۹۱) در غرب سخن می گوید یا به دروغ از «میلیونها کارتنخواب» (در دیدار با نخبگان جوان، ۱۴ مهر ۱۳۸۹) در ایالات متحده سخن می گوید (با غفلت از تفاوت میان کارتن خواب و بیخانمان؛ افراد بیخانمان عموما در مسکن دولتی و عمومی زندگی می کنند).
توهم توطئه و بیگانه ترسی مالیخولیایی
آیتالله خامنهای دچار نوعی بدخیم از نظریهی توطئه است و به دلیل آن هر اتفاقی برای حکومت را به غرب نسبت می دهد و در باب آن خیال بافی می کند: «[آمریکاییها] نشان بدهند که در منطقه آتشافروزى نمیکنند، نشان بدهند که در مسائل ملت ایران دخالت نمیکنند؛ آنچنان که در فتنهی ۸۸ دخالت کردند، از فتنهگران پشتیبانى کردند» (۲۸ بهمن ۱۳۹۱)؛
یا در جایی دیگر: «چه توطئهی بزرگی پشت فتنهی ۸۸ بود. این فتنه خیلى چیز مهمى بود، قصدشان خیلى قصد عجیب و غریبى بود؛ در واقع می خواستند ایران را تسخیر کنند... اینهایى که عامل بودند - توى خیابان، یا بعضى از سخنگویانشان - اغلب ندانسته وارد این میدان شده بودند؛ اما دستهایى اینها را هدایت میکرد، نمیفهمیدند.» (۱۲ آبان ۱۳۸۹)
همچنین رهبر ایران و دستگاههای حکومتی وی برای تخریب رویدادهای بین المللی که قرار است در کشورهای غربی برگزار شوند و توجه جهانیان را جلب می کنند به توهم توطئه متوسل می شوند. به همین دلیل پس از چهار سال از انتشار لوگوی المپیک ۲۰۱۲ یکباره نشانه شناسان غرب ستیز اسلامی همانند دیگر کفبینانی که این لوگو را علامت اس اس (سواستیکا) و آمیزش جنسی تلقی کرده بودند از خواب زمستانی غفلت بیدار شده و لوگوی المپیک را هدف قرار دادند. نشانه شناسان اسلامی کشف کردند که علامت المپیک شبیه موزهی هولوکاست در آلمان است. (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹)
القای توهم دخالت بیگانگان با هدف بیرون راندن رقیب از میدان رقابت و قدرت انجام می شود.مقامات جمهوری اسلامی بارها از چمدانهای پر از دلار برای مخالفان حکومت در داخل کشور که توسط مقامات آمریکایی ارسال شدهاند یا تماس و گفتوگوی مخالفان با مقامات دولتی آمریکایی و بریتانیایی سخن گفتهاند اما این موضوعات قابل اثبات نبوده و نیستند.
در رژیمی که دستگاه قضایی اتهامات سیاسی توسط حاکمان را حق فطری و قانونی آنها تلقی می کند این اتهامات تنها ابزاری برای حذف یا محاکمه قرار می گیرند. اتهام زنندگان که نمی توانند میلیونها معترض را در خیابانهای تهران و شهرستانها ببینند و مخالفت با مقام خدایی شان را غیر ممکن می دانند طبعا به توطئههای بیگانگان روی می کنند و آن قدر واقعیات مسجل را انکار خواهند کرد تا بالاخره واقعیت، تمامیت آنها را انکار کند.
نژادپرستی
نژاد پرستی به این معنا که غربیان را به طور کلی و بدون تمایز وحشی تلقی می کند آخرین پیامد این تنفر است: «غربىها، یعنى بخصوص نژادهاى اروپایى، نژادهاى وحشىاند؛ اینها ظاهرشان اتو کشیده و کراوات زده و ادکلن زده و اینهایند امّا همان باطن وحشىگرىاى که در تاریخ وجود داشته هنوز هم در اینها هست؛ راحت آدم میکشند، خونسرد جنایت می کنند؛ بنابراین کتک زدن زن در داخل خانه به وسیلهى آنها و بعد به وسیلهى آمریکاییها، بُعدى ندارد.» (سایت رسمی آیتالله خامنهای، سخنرانی با زنان، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲) این عارضه اوج تنفر و دشمنی ولی فقیه با تمدن و کشورهای غربی است.
وحشی معرفی کردن چندین ملت بدون هیچگونه تمایز گذاری میان افراد معمولی و برخی از سیاستمداران و تمایز میان کسانی که جرمشان در دادگاهی به اثبات رسیده و افرادی که مجرم نیستند (مگر آن که خلافش ثابت شود) نمونهی آشکار نژاد پرستی است.
نژاد پرستی در میان افراد عادی و بدون قدرت حداکثر به دشنام گویی یا ضرب و شتم و قتل یک نفر منتهی میشود اما اگر قدرتمندان به این سیئه مرتکب شوند و آلوده باشند به کشتار جمعی منتهی می شود. کسی که چنین نگاهی به دهها ملت دارد به راحتی می تواند بر سر آنها بمب اتمی بیندازد یا با ارسال موشک دوربرد هزاران نفر از آنها را به خاک و خون بکشاند؛ چه چیزی اسلامگرایان را از کشتار جمعی وحشیان باز می دارد؟
پیشگویی پیامبرانه
به واسطهی همین نابینایی موضعی است که خامنهای همواره سقوط غرب را نزدیک دانسته و «پیامبرانه» نوید آن را داده است. علی خامنهای پس از انفجارهای بوستون فرصت را مغتنم شمرده و به جای تسلیت به داغدیدگان و همدردی با مجروحان به مردم کشورهای غربی یاد آور شد که تمدنشان در حال نابودی است: «امروز، تمدن غرب بواسطه تناقضها، بی منطقیها، زورگوییها و بی اعتنایی به اصول انسانی در معرض سقوط و سرنگونی قرار گرفته است.» (تابناک ۲۸ فروردین ۱۳۹۲)
هر اتفاقی نادر یا معمولی و هر مشکل و بحرانی که در کشورهای غربی بیفتد برای خامنهای نشانهی سقوط است. با همین دیدگاه بود که وی پس از بحران مالی سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸ و جنبش «اشغال وال استریت» از فروپاشی تمدن غربی سخن گفت: «این مسئله آمریکا مسئله مهمی است. این چیزی که به عنوان جنبش وال استریت مردم آمریکا را به هیجان آورده این چیز مهمی است سعی کردند این را کوچک نشان بدهند الان هم سعی می کنند کوچک نشان بدهند... یک مسئله این است که رژیم سرمایه داری فسادش برای آن مردم محسوس و عینی شده است ممکن است این حرکت را سرکوب کنند ولی نمی توانند ریشههای این حرکت را از بین ببرند بالاخره یک روزی آن چنان خواهد بالید این حرکت که نظام سرمایه داری آمریکا و غرب را به کلی به زمین خواهد زد.» (سایت رسمی آیتالله خامنهای، ۲۰ مهر ۱۳۹۰)
واقعیت و نظر
موضوعی که در دورهی ابتدایی به کودکان امریکایی در همهی مدارس یاد می دهند تفاوت «رای و نظر» با «واقعیت» است. به دلیل فقدان این نوع آموزش در ایران و بالاخص حوزههای علمیه، خامنهای آرا و نظرات نادر و ضد انسانی خود را به عنوان واقعیت به مخاطبان خود عرضه می کند. به عنوان نمونه آنچه خامنهای به عنوان ضرب و شتم زنان در کشورهای غربی از آن در سخنانی نژاد پرستانهاش یاد می کند، در این کشورها جرم است. در صورت شکایت زن یا مرد، طرفی که به ضرب و شتم متوسل شده باشد تحت پیگرد قانونی قرار می گیرد. دوم آن که علاوه بر پیگرد قانونی طرفی که به خشونت متوسل شده باشد (معمولا مردان) از نزدیک شدن به فاصلهای خاص از خانه منع می شود در عین آن که در صورت وجود فرزندان ساعاتی برای دیدار او تحت نظر یک مشاور (اگر خشونت به کودکان هم تسری پیدا کرده باشد) یا بدون حضور مشاور در نظر گرفته می شود. و سوم آن که در کشورهای غربی این موضوع نیز مانند بسیاری دیگر از معضلات اجتماعی ثبت و آمار آن گرد آوری میشود تا جامعه با سیاستگذاری بتواند آن را کاهش دهد.
واقعیت سازی
نتیجهی مستقیم چهار رهیافت فوق واقعیت سازی در برنامههای تبلیغاتی حکومت در مورد وضعیت جوامع غربی است. هر روز دهها هزار کلمه در مورد فساد اخلاقی غرب در رسانه های دولتی و شبه دولتی ایران عرضه می شود. نمونهای از این تبلیغات دروغین، خبر خبرگزاری فارس و نقل آن در سایتهای دولتی و شبه دولتی بود با این تیتر: «بارداری ۱۵ درصد کودکان ۱۰ ساله در انگلستان.» در متن خبر آمارهای دیگری متناقض با عنوان خبر ارائه می شود: «سالانه در حدود ۳۰۰ دختر ۱۳ ساله یا کمتر در انگلیس و ولز باردار میشوند.» (الف، ۲۰ بهمن ۱۳۸۸) اگر از میان دختران سیزده سال و کمتر تنها ۳۰۰ نفر باردار می شوند آن عدد ۱۵ درصد یک دروغ بزرگ است که تنظیم کنندهی خبر در ارائه ی آن ناشیگری کرده است. در خط بعدی خبر باز آماری متناقض با هر دو آمار قبلی ارائه می شود: «از سال ۲۰۰۲ روزانه بیش از ۶۳ هزار بارداری در سنین ۱۵ تا ۲۳ سال و نزدیک به ۳۰۰ بارداری در سن ۱۲ سالگی دیده شده است.»
معلوم نیست که عدد ۳۰۰ مربوط به سن ده سالگی است یا ۱۲ سالگی. اصل خبر، حامله شدن ۱۵ دختر ده ساله در یک کشور ۷۰ میلیونی است نه پانزده درصد. اما در ایران نه آماری تهیه می شود و نه اگر بشود به جامعه در مورد آن اطلاع رسانی می شود. چرا این گونه خبر سازی ها و دروغها مرتبا به جامعه گفته می شود؟
جابهجایی واقعیت
از طرفه حکایات جمهوری اسلامی آن است که حکومتی که در مقام دو کشورهاییست که در آنها حکم اعدام اجرا میشود، در زمین فوتبال و ورزشگاه و در کوچه و خیابان و میدان انسانها را اعدام می کند، به قطع دست و پا میپردازد، برای جرائم غیر خشونت آمیز افراد را شلاق می زند، روزنامه نگاران و نویسندگان و دگر اندیشان و دگر باوران را شکنجه میکند، فعالان سیاسی را میکشد، پلیس آن با اتومبیل از روی تظاهرکنندگان خیابانی رد می شود، افراد معترض را از بالای پل به پایین پرتاب می کند، و ترور و آدمکشی بخشی از فعالیتهای آن است، رهبر این نظام مردم کشورهای را که از این امور سر باز می زنند وحشی میخواند.
مبارزههای اعجاب برانگیز
اسلامگرایان ایرانی تحت حکومت خمینی و خامنهای برای مبارزه علیه غرب و همهی ظهورات و مظاهرش به اَعمال حیرتانگیزی دست زدهاند: از قالب کردن ایدئولوژی التقاطی کمونیستی- مذهبی به جای علوم انسانی تا پوشاندن حجاب اجباری بر سر جهانگردان و دیپلماتهای زن خارجی و غیر مسلمانان ایرانی، از ممنوعیت کارتهای عاشقانه و علامت قلب قرمز در ایام «ولنتاین» تا پیراهنهای بی یقهی مقامات ایرانی مستقر در خارج کشور، از ممنوعیت چکمه پوشیدن برای زنان تا جداییسازیهای جنسیتی، از بازداشت حیوانات خانگی و جریمه کردن افراد برای داشتن سگ تا بازجویی از استادان دانشگاه برای سفر به کنفرانس های علمی، از ممنوعیت داشتن تجهیزات دریافت از ماهواره تا ممنوعیت تماشای فوتبال در سینماها برای زنان. از بدیع ترین اشکال این مبارزه، مقابله با عروسکها و مانکنها بود که در همهی جوامع به چشم می خورند.