راهنمائی برای نسل در برزخ ایرانیان؛ مروری بر 'حماسه ایران و امپراطوری آمریکا'

احمد صدری

استاد جامعه شناسی در دانشگاه شیکاگو و مترجم شاهنامه به انگلیسی

 

محمود امیدسالار، شاهنامه پژوه، نسخه‌شناس و نویسنده ایرانی، اخیرا دو کتاب پیاپی (در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲) به زبان انگلیسی نگاشته است.

کتاب نخست "ابعاد بوطیقائی و سیاسی شاهنامه، حماسه ملی ایران" است (که نقدی از آنرا در نشریه بخارا نگاشته ام ) و دیگری کتابی است که موضوع مقاله حاضر است: حماسه ایران و امپراطوری آمریکا، راهنمائی برای نسلی در برزخ.

این دو کتاب به زمینه سیاسی ملی و بین المللی شاهنامه می پردازند با این تفاوت که کتاب نخست بیشتر برای محققان و اهل فن و به ویژه برای شاهنامه شناسان غیر ایرانی نگاشته شده در حالیکه مستمعان کتاب دوم را نسل جوان و به ویژه جوانان ایرانی تباری تشکیل می دهند که در سرزمینهائی دور از ایران به دنیا آمده اند.

"نوع بشر انسانیت و الفت گروهی خویش را در خاطرات و خیالات جمعی خود می جوید و شاهنامه والاترین گنجینه یادواره هائی است که ما ایرانیان را به یکدیگر و زمان حالمان را به گذشته های دور می پیوندد. این اساطیر و افسانه ها مطلقا از آنِ ما و از آنِ سرزمینی است که سه هزار سال در آن زیسته ایم. اگر ایران بیت المقدس دلبند و زبان فارسی تورات ما باشد، شاهنامه زبور آن تورات است. به این دلیل و هزاران برهان دیگر هیچ ایرانی نمی تواند سخنی از شاهنامه بگوید که عمیقاً شخصی نباشد همانگونه که سخن هر بیگانه ای در این مورد نیز برای ایرانیان شخصی تلقی خواهد شد." (پیشگفتار کتاب)

درباره شاهنامه شناسان معاصر


احمد صدری: رسم است که عصر طلائی را همیشه در گذشته دور تصّور و تصویر می کنیم. دانشمندان فرزانه و بزرگان علم هماره در این رسم مرده اند. اما حقیقت این است که در جهان شاهنامه شناسی عصر طلائی همین زمان حالی است که در آن سر می کنیم. بسیاری از محققان جوان به کارهای خوب و اساسی مشغولند و ازمیان یلان نامدار و پیشکسوتان میدان شاهنامه شناسی که طلوع طلایه این زمانه زرّین را مرهون آنها هستیم دو تن شایسته ذکرند: محمود امیدسالار (سمت راست) و جلال خالقی مطلق (سمت چپ) این دو پژوهشگر نستوه که مقالات و کتب تحقیقی ارزشمند بسیاری به زبانهای فارسی، آلمانی و انگلیسی (منجمله نسخه انتقادی هشت جلدی خالقی مطلق) را به ما هدیه کرده اند الحق سزاوار تجلیل همه دوستداران فرهنگ و تمدن ایران زمین هستند.

نخستین فصل کتاب با فتح ایران توسط اسکندر مقدونی آغاز می شود. خواننده از سبک و محتوای این فصل به سیاق بازنگری تاریخی (ریویزیونیسم) این کتاب پی خواهد برد. در این بخش صورتهای باسمه ای و ایدئولوژیک برخورد تمدنهای ایرانی و یونانی در حمله اسکندر که از طریق کتب درسی و فیلمهای سینمائی و بازسازیهای نژادپرستانه در اذهان غربیان ته نشین شده اند، یکی پس از دیگری فرو می ریزند.

این صورتهای قالبی و ایدئولوژیک تنها ناشی از اورینتالیسم (شرق گرایی) آکادمیک غربی نیستند بلکه برخی از آنها ریشه در اغراض سیاسی گذشتگان (از جمله سعی کاتبان دربار ساسانی در امحاء تاریخ سلسله های ماقبل) دارند. نه جانب سردار مقدونی خالی از تنش (مقدونی-یونانی) و حتی نوعی تمایل به پیوستن به فرهنگ ایران بود و نه امپراطوری ایران یکپارچه و فارغ از رقابتهای شدید و خونین.

بیهوده نیست که در گزارش این گشت تاریخی وقایعی مانند مقاومت مردانه مزدوران یونانی داریوش سوم در برابر اسکندر (که خبر از تنش یونانی-مقدونی می دهد) و نیز تمایل اسکندر به تقلید رسوم ایرانیان و وصلت با آنان (که نه با نقل میهن پرستانه ایرانیان جور در میاید و نه با نقل اروپا مداران غربی) به حواشی تاریخ رانده شده اند.

در حلقه های آکادمیک معمولاً تاریخ بر اسطوره برتر شمرده می شود اما به راستی این قضاوت تا چه حدی درست است؟ تاریخ گزارش عینی تاریخ است البته با این ملاحظه که فاتحان و قدرتمندان آنرا به میل خود ویراستاری کرده اند. پس بهتر نیست این فتح نامه ها را با احتیاط بیشتری بازنگری کنیم و احیاناً آنها را با محک نقل اساطیری نیز بسنجیم؟

شکی نیست که داستان اسکندر در شاهنامه حاوی نکات تخیلی بسیاری است ولی شاید بتوان گفت که در القای روح تاریخی فتح اسکندر شاهنامه به اندازه "تاریخ" خطا نمی کند. اسکندر کتب تاریخ (چه در نقل ساسانی و چه در نقل غربی) فاتحی مغرور و ایران ستیز بود حال آنکه اسکندر شاهنامه با ایرانیان خویشاوند است.

در واقع امر هم این فاتح مقدونی هر چند خویشاوند ایرانیان نبود تمایلی به ایرانی شدن و خویشاوند شدن با آنان داشت و از این رو با شاهزادگان و اشراف ایرانی وصلت کرد و سردارانش را نیز به این کار واداشت. اسکندر شاهنامه هم مانند اسکندر تاریخی قاتلان داریوش سوم (دارا) را ننواخت.

غمی شد سکندر ز گفتارشان – بر آشفت و بگسست بازارشان
چنین گفت کز جنگ ایرانیان – ز رومی کسی را نیامد زیان
بدارا بر از بندگان بد رسید – کسی از شما باد جسته ندید

نکته دیگری که در این فصل و (نیز در بحث از هویت نیمه ایرانی سلطان محمود غزنوی) نهفته است نقد نگاه مرد سالارانه تاریخ است.

به راستی چرا تاریخ مذکّر ما نقش مادران را در پرورش شخصیت و موفقیت فرزندانشان نادیده می گیرد؟ چرا در رویاهای تاریخ نگاران شرق و غرب فرزندان نه از رحم مادر بلکه (مانند آتنا, الهه اساطیر یونان) بی واسطه از پیشانی پدر به دنیا می آیند؟ چرا نقش آپانا زن سلوکیس (که تنها سردار اسکندر بود که زن ایرانی خود را ترک نکرد) در پیروزی بر رقیبانش و نیز در شکل دادن به شخصیت فرزندش، آنتیاکوس نادیده گرفته می شود. این نسل نیمه ایرانی و نیمه مقدونی سلوکی (مانند محمود و مسعود غزنوی) تنها با نژاد و فرهنگ پدرشان شناخته می شوند و نقش مادران و یا همسران ایرانی آنان یکسره به فراموشی سپرده می شود.

کتاب با فصلی در مورد اشکانیان با توجه به مساله کمبود آثار نوشته از این عصر ادامه می یابد.

این سلسله تقریبا نیم هزاره به ایران و قسمتهائی از آسیای صغیر و بین النهرین حکومت کرد و میراث دار بوروکراسی هخامنشی و سلف دیوان ساسانی بود. اشکانیان نه ملوک الطوایفی بیسواد بودند و نه سواران تیر اندازی که از فرهنگ فقط خاطره دوری از مرام یونانی عصر سلوکی در ذهنشان باقی مانده بود.

بسیاری از اساطیر و داستانهای شاهنامه یا در زمان اشکانیان به نوشتار درآمده و یا ملهم از نبردهای آنان با دشمنان شرقی، شمالی و غربی ایران زمین بود است. شاه بیت این فصل تصحیح انتقادی بیت معروف فردوسی است که در مورد این سلسله می گوید:

چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان – نگوید جهاندار تاریخشان
از ایشان جز از نام نشنیده ام – نه در نامه خسروان دیده ام

محمود امیدسالار این بیت را به این نحو تصحیح می کند:

چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان – نگوید جهاندیده تاریخشان
از ایرا جز از نام نشنیده ام – که در نامه خسروان دیده ام

بنا بر این فردوسی در این بیت نمی گوید از اشکانیان هیچ نمی داند و ندیده بلکه بیانش این است که تنها نامهای آنان را در اسناد خود دیده است.

فصل سوم کتاب به جنبه دیگری از روانکاوی جمعی ما در ارتباط با شاهنامه و قهرمانانش می پردازد.

اینجا روی سخن امیدسالار نه با امپراطوری آمریکاست و نه محققان اروپا مدار، بلکه پیکان انتقادی نویسنده به سوی هم عصران و هم میهنانش چرخیده است. او می پرسد: چگونه است که جمع نه چندان قلیلی از باسوادان و فرهیختگان ما بادی در دماغ انداخته و این ابیات از نامه رستم فرّخزاد (فرمانده سپاه ایران در نبرد قادسیّه) را می خوانند، تو گوئی زبان حال آنهاست:

ز ایران و از ترک و از تازیان – نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود – سخن ها بکردار بازی بود؟

این ابیات سخن فردوسی نیست بلکه زبان حال سردار ساسانی است که قبل از جنگ فال بد بر ستارگان زده و در صدد است که نبردی تاریخی را به قماری کیهانی بدل کند – آنهم قماری که ایران قبل از شروع در آن بازنده است.

رستم فرّخزاد نه سردار قابلی است و نه قمار باز خوبی. او گمان می کند که ساکنان یک امپراطوری جهانی مانند ایران که زمانی داریوش شاه آن یک دوجین ملت و نژاد را جزء شاهنشاهی خود دانسته می توانند خونی جدا و نژادی ویژه و برتر داشته باشند.

محمود امیدسالار می پرسد: آنانکه این سخنان رستم فرّخزاد را با چنین همزاد پنداری می خوانند آیا می دانند که مصداق آن نژاد نه ترک و نه تازی خود آنانند؟ و اگر می دانند، چه نامی بر افتخار به این سخن جز انزجار از خود می توان نهاد؟ وانگهی کارنامه این نژاد فرودست به مراتب درخشانتر از میراث آن تخمه برتری است که رستم فرّخزاد به سوکش نشسته بود. این نژاد "نه ترک و نه تازی" است که زنجیره ناگسسته ای از شعرا از رودکی و فردوسی تا نیما و اخوان ثالث و نادر پور و دانشمندانی از قبیل ابن سینا و ذکریای رازی را به جهان عرضه کرد و در همان پهنه ای که فرّخزاد نخست قافیه را و سپس نبرد را باخت این نسل بود که هشت سال ایستاد و شجاعانه جنگید.

پس از این نهیب، نویسنده با ذکر شمّه ای از مقدمات و شرایط حمله عرب سعی می کند که تصویر ساده انگارانه این واقعه را به چالش بکشد.

زمینه شکست ایران دهه ها قبل از قادسیه و نهاوند با جنگهای مداوم خسرو پرویز علیه امپراطوری بیزانسی چیده شده بود.

امپراطوریها در مقابل سواران جنگجوی مهاجم آسیب پذیرند. به همین جهت دو دولت دست نشانده عرب در مرزهای ایران و بیزانس (لخمی و غسّانی) تعبیه شده بودند که مانند سدی در برابر اعراب جنگجوی بادیه بایستند. تخریب این دو قلمرو دست نشانده توسط خسرو پرویز یکی از مقدمات شکست این امپراطوریها را فراهم کرد.

در انتقام قتل سبعانه قبیله سالار غسانی, نعمان ابن منذر بود که ما شاهد نخستین پیروزی اعراب بادیه (در ۶۱۱ میلادی یعنی سال نخست بعثت پیامبر اسلام) برسپاهیان ایران در نبرد "ذی قار" هستیم.

خلاصه اینکه ضعف تدریجی امپراطوریهای منطقه، جنگهای طولانی، فشارهای بسیار بر پیشه وران و کشاورزان عادی و برخی سیاستهای بین المللی ابر قدرتهای زمان همه در کنار ظهور اسلام و اتحاد قبایل جنگجوی عربستان در پیروزی اعراب سهیم بودند.

فصول چهارم و پنجم کتاب محمود امید سالار افسانه رایج "دو قرن سکوت" را به چالش می کشد.

هیچ دلیل محکمه پسند تاریخی بر اینکه اعراب اهتمام بر تضعیف هویت و زبان ایرانی داشتند موجود نیست. بر عکس؛ این قبایل عرب مهاجر به ایران بودند که زبان خود را از دست دادند و این زبان عربی بود که به شهادت لغتنامه هائی مانند "لسان العرب" با زبان فارسی امتزاج یافت.

این تصور که فردوسی در عصر زوال فرهنگ ملی ایران ظهور کرد و به مثابه یک چریک فرهنگی شاهنامه را برای دمیدن حیات در ریه های محتضر زبان فارسی سرود مبنائی در واقعیت تاریخی ندارد.

به شهادت منابع متعدد تاریخی امید سالار نشان می دهد که زبان فارسی حتی در مهد امپراطوری اموی و عباسی هم در معرض حمله نبود چه رسد در ایران.

بعد از حمله اعراب، ایرانیان تنها زبان فارسی میانه را که عمدتا زبانی مشکل و دیوانی بود با زبان عربی تاخت زدند ولی زبان فارسی جدید را که مدتها قبل از سقوط ساسانیان در میان مردم عادی استفاده می شد حفظ کردند.

این زبان با شعرائی از قبیل حنظله بادقیسی و ابوسلیک گرگانی و ابوشکور بلخی و البته رودکی سمرقندی به اوج خود رسیده بود و این بالندگی زبان فارسی جدید بود که نگارش شاهنامه را ممکن کرد، نه برعکس.

فصل ششم کتاب در قالب پاسخگوئی به نُه سئوال، بسیاری از افسانه های رایج در مورد فردوسی را در ترازوی عقل و مدارک تاریخی می سنجد و در گنجه فولکلور فردوسی شناسی بایگانی می کند.

از آن جمله این سئوال ها هستند: آیا فردوسی زرتشتی بود؟ آیا او به دربار سلطان محمود رفت؟ آیا محمود، فردوسی را به سبب آئین شیعی یا هویت ایرانیش مورد بی مهری قرار داد؟ آیا فردوسی در اثر بدقولی سلطان محمود غزنوی او را هجو کرد؟

در فصل هفتم نویسنده تفسیرهای روانشناسانه و جامعه شناسانه و سیاسی خود را از بعضی از داستانهای شاهنامه (از جمله ضحاک و فرود و اکوان) مطرح می کند. صرفنظر از اینکه خواننده همه این مطالب را بپذیرد یا نه در این شکی نیست که این مباحث و تفاسیر پنجره های جدیدی را در شاهنامه شناسی باز می کنند و خواننده را به تامّل وامی دارند.

اگر هفت فصل نخست این کتاب به افسون زدائی از حماسه ملی ایران اختصاص داشت دو فصل آخر کتاب به قرائتی صریحاً ملّی از مکان ایران در جهان و نیز در حماسه ملی شاهنامه اختصاص یافته است.

ملیت ایرانی بر خلاف همتایان اروپائی آن نه بر اساس قومیت "فارس" و نژاد آریائی است و نه مجموعه بی شکلی از احساس همبستگی رعایا است که در مدار شخصیت "شاه" شکل می گیرد.

محمود امیدسالار به خواننده یادآوری می کند که سمبل ملیت ایران درفش کاویانی است که از ابتدا نماد قدرت ملت در برابر نیروئی ستمکار بود و پس از پیروزی کاوه نیز همیشه به روایت شاهنامه پیشاپیش همه بیرقها و پرچمها (از جمله درفش شاهنشاهی) حرکت می کرد.

این درفش کاویانی طلسمی افسانه ای نبود بلکه لااقل درزمان ساسانیان وجود واقعی داشت. این تقریباً یک هزاره قبل از ظهور نخستین پرچم ملی در اروپا بود. درفش کاویان نماد ایران به مثابه یک سرزمین بود نه یک قوم (زیرا لشگریان ایران و نیز پهلوانانش در شاهنامه به وضوح از اقوام مختلفند) و نه یک خاندان شاهی. ایران همیشه یک واحد ملی (نه قومی، نه مذهبی و نه نژادی) بوده است.

آنچه در مورد درفش کاویان درست است در مورد شاهنامه هم مصداق دارد: "شاهنامه یک حماسه ملّی است نه یک اسطوره قومی یا مذهبی . . . هیچ چیز در این کتاب ما را در راس یک هرم نژادی قرار نمی دهد. و مهمتر از این، قطعاً هیچ قسمت شاهنامه مردم، زبانها، فرهنگهای و ادیان بیگانه را تحقیر نمی کند." (ص. ۲۰۳)

مشخصات کتاب

Iran’s Epic and America’s Empire: A Handbook for a Generation in Limbo

(حماسه ایران و امپراطوری آمریکا، راهنمائی برای نسلی در برزخ)

Mahmoud Omidsalar, Afshar Publishing, Santa Monica, 2012

محمود امیدسالار، انتشارات افشار، سانتا مونیکا (ایالات متحده آمریکا) ۲۰۱۲

+25
رأی دهید
-5

uk.ali - لیورپول - انگلیستان
بقول استاد ضیاء صدر تبریزی ٬فردوسی طبرستان همان شمال امروزی ایران را هندوستان می دانسته ! و از قرار معلوم ایران پر تعریف فردوسی خراسان و افغانستان بوده . در کل اسطوره خوبی هست از قوم فارس برای خود انها نه ۷۰درصد غیر فارس ایران امروزی.
دوشنبه 16 ارديبهشت 1392 - 22:11
seyed ali geda - لندن - انگلیس
uk.ali - لیورپول - انگلیستان . این کامنت شما بی‌ ربط به این موضوع است و استفاده از هر موضوعی برای ترویج افکار تفرقه افکنانه کمکی‌ به حل مشکلات این مملکت و ملت نمیکند. اگر شما خود را ایرانی‌ میدانید باید در جهت اتحاد اقوام ایرانی‌ بکوشید. وقتی‌ همهٔ ایرانیها به بزرگان آذری افتخار میکنند و آنها را از خود می‌دانند زبان یا قوم آنها مهم نیست چون همه در یک قالب ایرانی‌ هستند. بزرگان ایران به همهٔ اقوام ایرانی‌ تعلق دارند و هیچ یک از این بزرگان یک کلام تفرقه افکنانه به زبان نیاوردند. اقوام ایرانی‌ همگی‌ از یک خون هستند و هیچکدام به دیگری برتری ندارد و زبان پارسی‌ هم زبان رسمی‌ ایران است.
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 00:40
Ario - اهواز - ایران
uk.ali - لیورپول - انگلیستان. دوست عزیز زمانی که فردوسی این اشعار رو می سرود اجداد جنابعالی هنوز در بیابانهای ترکستان و مغولستان به گوسفند چرانی و قتل و غارت مشغول بودند و هنوز به این فکر نیافتاده بودند که گند بزنند به سرزمینهای متمدن دور دست...
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 02:07
farahnoush - ساری - ایران
uk.ali - لیورپول - انگلیستان. استاد ضیا صدر تبریزی (پوزخند ) ؟!!! .. .از پسوند آخر اسم معلوم است این استاد از چه قماش و قوم و قبیله است !!! . استادی که چند مشت جووجه گورگ قبولش دارند و اطلاعات مرجع اونها از حرفهای این آقاست !ببخشید تو اینترنت هرچی سرچ کردم هیچی از این آقا جز توی گوناز تی وی و بای بک نیافتم ! . در کل برادر من بهتر شما یکبار شاهنامه رو بخونی بعد نظر بدی نه اینکه نظر کسی دیگر تکرار کنی !. https://rira.ir/?page=view&mod=classicpoems&obj=poet&id=32. تا اونجایی که من خوندم هیچ وقت شمال ایران هندوستان نگفته است !!! .
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 06:14
راهجو - فریدونکنار - ایران
احترام گذاشتن مشاهیر و بزرگان همدیگه یه کم درک بالا میخواد که در تجزیه طلبان و تخم دشمنی پراکنان نیست! ببین چقدر عقده تحقیر ایرانی و فردوسی تو دله بعضیا مونده بود که راجعه به موضوعی که بقول خودش مربوط به قوم فارسه اولین قدقد و یه پانچه میکنه! اون استاد اعظم خودتونم انقد ازش نظر نذارکه براتو بزرگه نه بقیه(خوبه فردوسی بقولتون طبرستانو شماله ایران میدونست بهتر از اینه که آدم قیافش شبیه ایرانیا و یونانیا و کلا جماعت سامی آریایی باشه ولی از چنگیزم ترک نماتر!!! این خیلی جالبه
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 06:30
ARTEMIS-SW - .پاريس - فرانسه
uk.ali - لیورپول - انگلیستان آی جدایی طلب منفور ----خاموش!! ایران نخواهد مرد!!! تو چرا
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 08:16
m.s.h - تهران - ایران
من نمیدونم چرا هر بحثی در مورد ایران و تاریخ و اساطیر میشه این پان ترکان بی هویت شروع میکنن به لجن پراکنی!...دوست خوبم ario خیلی جواب خوبی دادی دمت گرم
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 09:30
farahnoush - ساری - ایران
بماند که در همین شاهنامه یک کلمه از قوم پارس حرف نزده است وفقط از لفظ زبان پارسی سخن امده است .. وتنها وفقط از ایران حرف زده است !!! . مثل اینکه از ایران حرف زدند برای خیلیها دردناکتر از زبان پارسی و قوم پارس و آریایی است .. !!! . کسی که بدون غرض این کتاب بخواند می بیند که این کتاب پر از پند و اندرز درباره پندار نیک , کردار نیک و گفتار نیک است ! داستانی از شاهان ستمگر و مغان زرتشتی بی عمل و پهلوانان مردمی و شیر زنان سرزمین ما و عدالت خواهی و آزادی خواهی یک ملت است !داستانی از عشق و جوانمردی !!! . جالب اینجاست که ترکیه کشور برادر اینها برای فردوسی ارزش قائل است و می گویند فردوسی بخشی از فرهنگ و تاریخ ماو مسلمانان را ترسیم کرده است .. نمونه کتاب نام من سرخ از آقای اورهان پاموک برنده جایزه نوبل ادبی که در آن از بخشی از داستان های شاهنامه و نظامی استفاده کرده است .. البته ایشون یک شخص محترم هستند که کشتار ارامنه را هم به رسمیت شناخته اند .. !فردوسی و کوروش به جرم فارس بودن از نظر بعضی تحقیر می شوند .. اگر می توانستند آنها را هم به ترکها وصل کنند ببین الان اینها چه کار می کردند !!! .
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 21:57
anti-US - مونترئال - کانادا
uk.ali - لیورپول - انگلیستان: خب این نقل قولی که میکنید به تناقضهاش هم فکر کنید. توی خود شاهنامه جاهایی هست که از ایران فراتر از خراسانی که در ذهن شماست حرف میزند. اینقدر چرندیات تجزیه رو روی باد معده به خورد ملت ندید. اصلا ایران-شهر زمان ساسانیان به کجا گفته میشد؟! لطفا ادعای فضل نکنید؛ تجزیه-طلبها کار به جایی نخواهند برد.
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 23:24
anti-US - مونترئال - کانادا
Ario - اهواز - ایران: بسیار گل گفتی؛ خیلی خوب گفتی برادر اهوازی. دمت گرم؛ ایول داری.
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 23:56
Royan - کالیفرنیا - آمریکا
پیشنهادمیدهم که مسئولین محترم سایت در تاپیک داستان , از داستانهای شاهنامه استفاده بکنند و به ترتیب جلو بروند و این طوری همه کاربران میتوانند از این داستانها لذت ببرند و برای فرزندانشون تعریف بکنندو بچه ها را با این داستانها آشنا بکنند من فقط یکی دو تا داستان از این قبیل بلدم مثل داستان سیاوش و بیژن و منیژه و آرش کمانگیر که بچه های من با علاقه همیشه از من میخواهند که براشون تعریف بکنم و عاشق قد و بالا و زور بازوی آرش هستند, ولی وقتی رستم و سهراب را تعریف کردم پسر بزرگم کلی ناراحت شد و گریه کرد.
‌چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 - 01:06
anti-US - مونترئال - کانادا
ما موندیم با این ترکها چه کنیم. برای یه ترک توی ایران دو حالت داریم: یا اصالتش ترکه، که در این صورت پدرانش به ایران تجاوز کردند، اما خودش تا وقتی که سروگوشش نجنبه توی کشور زندگی میکنه؛ یا اینکه طرف اصالتش ایرانی بوده، اما به زور ترکها ترک شده (که کم هم نیستند)، که در اینصورت طرف باید خیلی شوت باشه که هی دم از ترک بودنش بزنه. در هر صورت ترک در این سرزمین وجود نداشته و تجاوز کرده. حالا کردها ادعای تجزیه کنند، آدم میگه بابا این کردها از اول تاریخ این کشور در این سرزمین بودند؛ اما یه ترک پرادعا دیگه چی میخواد ما نمیفهمیم.
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 23:27
anti-US - مونترئال - کانادا
2- نقشه زبانهای ایرانی رو ببینید، اون حفره آذربایجان در نقشه نشون میده که این زبان ترکی ایرانی نیست؛ بنابراین ترکها از جای دیگه-ای وارد این کشور شدند، و بدبختانه بخاطر روحیه تندرو و یک-دنده-اشون تا حالا تونستند جای خودشون رو توی کشور بیش از حدشون باز کنند. بین مردمان مختلف، فقط ترکها هستند که به محض اینکه بفهمند یکی از هر گورستونی ترکی صحبت میکنه، سریع باهاش پسرخاله میشند و تلاش میکنند ترکی حرف بزنند! یعنی اگه دو تا ترک توی قطب شمال و جنوب میبودند و بهم میرسیدند، با احساس برادریشون، دنیا رو ...، و باید با هم متحد میشدند تا ترکستان بزرگ رو تشکیل بدند. بابا دیگه تموم شد اون دوره که با گاز و .. سرزمین میچاپیدید.
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 23:33
anti-US - مونترئال - کانادا
یه نظری درباره بخشی از حرفهای نویسنده محترم این مقاله دارم: 1- اونجا که بیت ز ایران و از ترک و از تازیان – نژادی پدید آید اندر میان ... رو یاد میکنند، بنظر نتیجه-ای درست نمیگیرند. این حرف درست بوده؛ بالاخره با شکست ایران از عربها، ترکیب نژادی با عرب ممکن شد، و بعدش هم پای ترکها در کشور باز شد. بنابراین، حرف این بیت درسته که میگه از ایران+ترکان+تازیان یه نژادی بوجود میاد که به هیچکدومش نخوره؛ حالا اینکه این نژاد بد باشه یا خوب رو باید در خروجیش دید، که گویا زیاد هم خوب نبوده. ضمنا نویسنده محترم همینطوری دیمی برای اثبات حرفش مثال زده؛ مثلا برای رد این بیت، از زکریای رازی سخن رانده؛ در حالیکه محاله بتونه نژاد رازی رو ردیابی کنه (به فرض اگه پارس بودنش رو نپذیره). یا مگه میشه ردیابی کرد که آیا ابن سینا از نژاد خالص ایرانی بوده یا از ترکیب ایرانی+عرب بوده؟ بنابراین، این مثالهای نویسنده هیچ سندی برای رد کردن این بیت نمیتونه باشه.
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 23:45
anti-US - مونترئال - کانادا
2- یه سوال از دوستان دارم: چرا ترکها نسبت به بقیه قومهای ایرانی تعصبیتر و زیاده-خواهتر هستند؟! و چرا این ویژگیهای بارز ترکهای ایران رو در ترکهای ترکیه (اگه برخوردی داشته باشید)، میتونید ببینید؟! اما در بقیه قومهای ایرانی چنین شدتی وجود نداره؛ مثلا آیت الله-های بسیار متعصب رو همین ترکها به ما عرضه داشتند، در حالیکه مثلا توی کردها مسلمون متعصب کم پیدا میشه. آیا این نشانی از وجود شباهتهای نژادی نیست؟ حالا از طرفی بیشتر همین ترکهای ایران از نظر ظاهری با ترکهای اصلی (آسیای میانه) فرق دارند، و بیشتر شبیه بقیه ایرانیها هستند. بنابراین، بنظر میاد ایده اون بیت (از زبان رستم فرخزاد) درست باشه که از ترکیب ایران+ترکان+عربها معلوم نیست چی در بیاد!
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 23:46
anti-US - مونترئال - کانادا
بنده با ترکی از ترکیه حرفی داشتم: میگفت ما (یعنی ترکان) چند بار بر شما ایرانیان چیره شدیم! گفتم کی؟! گفت غزنویان، سلجوقیان، صفویان؛ یعنی طرف ترک ترکیه است و این چند سلسله رو از خودش میدونه! این یعنی چه؟ یعنی اینکه یک ترک اینقدر زیاده-خواه و پررو هست که از شرق تا غرب کره زمین رو مال خودش میدونه. آیا جلوی چنین نژادی باید ساکت نشست؟ . اگه دو تا ترک از قطب شمال و جنوب همدیگه رو ببینند، میگند اووو همه دنیا رو ترک گرفته؛ دنیا مال ماست. نباید یادمون بره آذربایجان ترک نبوده و اصلا ترکها در این منطقه نبودند. حالا هم یک کولونی ترک-نشین توی کشور تشکیل دادند. دم از احترام متقابل میزنند اما وقتی که یه ایرانی غیرترک (کرد، فارس، و ...) وارد مثلا تبریز بشه، با نادیده گرفتن زبان رسمی کشور، یا پاسخ طرف رو نمیدند یا باهاش بد برخورد میکنند. این یعنی بی-احترامی به قانون اساسی، و این سکوت قومهای دیگر ایرانی دردآورده. ترکها با شارلاتان-بازی خودش رو توی منظقه جا کرده. وقتی که مولوی به قونیه رفت، هنوز در آنجا زبان ترکی رواج نداشت!
‌سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 - 23:54
anti-US - مونترئال - کانادا
یکی-از-افغانستان- راستی دوستان عزیز کمی هم حواسشون رو به افغانستان برگردونند! توی ایران تا یه مجرم افغانی رو مجازات میکنند، روشنفکرای ایرانی ای داد و بیداد راه میندازند که ایرانیها نژادپرستند! در حالیکه خیلی هم ایرانیها لطف دارند که با این همه مشکلات، باز افغانیهای بدون مجوز رو تا حد توان خوب پذیرفتند.
‌چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 - 00:02
anti-US - مونترئال - کانادا
دو-تا-از-افغانستان- برای کسانی که حس خوندن ندارند، جای خوبش رو نقل قول میکنم یک قرن قبل همزمان با ورود اندیشه ناسیونالیزم از اروپا، شخصی مجهول الهویه­ای به نام رضا خان میرپنج با سرکوب خونین و خشنِ ملوک الطوایفی و فئودالیزم پر قدرت در «عراق عجم» آنروز (و ایران امروز) و با ضمیمه ساختن بخشی از زیست­بوم بلوچ­ها در سیستان، عرب­ها در خوزستان، کردها در کردستان، آذری­ها در چهار ایالت شمال غرب، ترکمن­ها در ترکمن صحرا و .. به قلمرو سرزمین فارس تاریخی و عراق عجم آنروز، وحدت ملی­ای مبتنی بر جبر و شمشیر را در این سرزمین پدید آورد و نام آن را نیز ایران گذاشت.. اینها مزخرفات یه افغانیه! خدامون رو شکر کنیم که فعلا اوضاع افغانستان خوب نیست وگرنه مدعی شرق کشور و فردوسی و .. میشدند! ضمنا، توی سایتهای سیاسیون افغان میتونید پیدا کنید که به خراسان ما میگند خراسان اشغالی! حالا روشنفکرا بگند اعدام حرامه! ایرانی نژادپرسته!
‌چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 - 00:03
farahnoush - ساری - ایران
anti-US - مونترئال - کانادا. جالب اینجاست .. حکومت های ترک ایران ( خنده ) همیشه با عثمانی ها و ترکهای ترکیه سر جنگ داشتند و همه شون خودشون ایرانی می دونستند و زبون رسمی پارسی بود و سعی داشتند اصل و نسب شان را به شاهنامه برسانند !!! . نمونه اش شاه اسماعیل خودمان که برای پسرش اسم از شاهنامه انتخاب کرد .. !. افغانی ها خیلی بیجا کرده اند مانند سران باکو .. !!! . درست یک زمانی افغانستان و ج . آذربایجان جز ایران بود و باید به ایران برگردد .. قرار نیست ایران باز دوباره تجزیه شود .. مردم خراسان برای چنین آدمهایی تره هم خرد نمی کنند !
‌چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 - 06:11
راهجو - فریدونکنار - ایران
حله مسئله قومی در ایران ناچار به باز کردن اون در سطح کشور داره که مطمئنا در ابتدا هرج و مرج کلامی و رفتاری بسیاری بدنبال داره !! چون اعتماد از طرفه اقوام به دولت و همدیگه وجود نداره!بخاطر اینکه سابقه دولت معمولا تو ساختن این موضوعات خوب نیست و از اون طرف ما هنوز جهان سومی هستیم و بسیاری از ما هنوز به آگاهی برتری ارزشهای انسانی بر قومی نرسیدیم از طرفی سیخ دادنهای همسایگان زیاده خواه موجب طمع و توهم برخی اقوام در رابطه با حل این مسائل میشه نباید فراموش کرد که قدرتهای جهانی هرگز به حل شدن مسئله نژادی در ایران روی خوش نشون نمیدن و خرابکاریه رو از طریق پانها وارد میکنن!!! در مجموع نرمخویی فارسها و زیر شاخه های آن(لر گیلک مازنی و...)در طول تاریخ همواره در برابر درشت گویی و بی رحمی اعربا و علی الخصوص ترکها محکوم بشکست بوده
‌چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 - 07:05
راهجو - فریدونکنار - ایران
امروز نیز علیرغم آگاهیهای تاریخی بسیاری که با افتخار به آنها زندگی میکنیم از بالاترین تا پایین ترین هدف هجمه پانها قرار میگیره(کوروش بابک فردوسی مولوی و...)و متاسفانه اکثریت مردم چون هزاره های گذشته تنها تماشاگرن! وکسایی مثله شما و بنده که وقت میذاریم در رابطه با این مسئله آدمای بیکاری لقب میگیریم که زرنگ نیستیم و فکر جیبمون باید باشیم و.. و اونور قضیه اگه این هجمه ها از طرف ما در رابطه با بزرگان اونها باشه زمین وزمانو بهم میدوزن!! و چنان در دنیا پیرهن پاره میکنن که بچه در شکم مادر به حالشون زار زار میگریه!!! کلا جماعت ایرانی(عوام)از لحاظه فکری با بسیاری از تحصیلکرده ها و جماعت محقق سر تا پا عقایدشون فرق میکنه
‌چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 - 07:13
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.