کدام مهمتر است؛ شکار پلنگ یا قتل یک انسان؟
سام خسرویفرد
روزنامهنگار و پژوهشگر محیطزیست
عکس یک شکارچی همراه با پلنگی که به ظاهر با تیر و کمان از پا در آمده، به سرعت در فضای مجازی منتشر شد و واکنشهای تندی را برانگیخت. این واکنشها با توجه به وضیعت کمشمار پلنگهای ایران وقتی شدیدتر شد که گروهی اعلام کردند آن پلنگ در یکی از مناطق حفاظت شده ایران شکار شده است. چنین واکنشها و پیگیریهایی برای کشته شدن پلنگ در حالی صورت میگیرد که کشته شدن انسانها در طبیعت چه شکارچی و چه محیطبان، به بازتولید هیجان و واکنشهای احساسی در شبکههای اجتماعی نمیانجامد.
در صفحات اینترنت و شبکههای مجازی عکس پلنگ شکار شده در پسزمینهای از صخرههای قهوهای رنگ پخش شد. در کنار این پلنگ فردی با تیر و کمان نشسته بود و به بیننده این پیام را میرساند که شکارچی با تیر و کمان، جان پلنگ را گرفته است. برخی معتقدند پس از آن که پلنگ در البرز مرکزی به روشی دیگر کشته شده آن فرد با تیر و کمانش کنار پلنگ نشسته و عکس یادگاری گرفته است. این تصویر به سرعت در کنار عکس دیگری قرار گرفت که فردی را نشان میداد با تیر و کمانی در آغوش و نشسته بر روی پوست پلنگی دباغی شده در محیط داخلی یک ساختمان.
فردی که در عکس دوم دیده میشود خود را در وب سایتش استاد عرفان و علوم غریبه معرفی کرده و برخلاف آنچه در فضای مجازی منتشر شده اعلام کرده است هیچ ارتباطی با عکس نخست ندارد و پلنگ در آفریقا شکار شده است. این فرد در یکی از مطالب مناقشهبرانگیز وبسایتش که در فضایی هیجانی مورد توجه قرار نگرفت نوشته است: «من به همه دوستان توصیه میکنم برای حفظ محیط زیست شکار کنید. اگر به حیوانات علاقهمندید شکار کنید و آن تعداد جانوری که بودنشان جای جانوران دیگر را اشغال میکند (تروفه ها را) شکار کنید تا در تنظیم محیطزیست کمک کرده باشید و با پولی که در این زمینه هزینه میکنید کمک به ازدیاد جانوران بنمایید». این شکارچی پس از آگاهی از واکنشهای عمومی و تماس خبرنگاران برای یافتن حقیقت در وبسایتش ضمن مقایسه دو عکس منتشر شده در فضای مجازی، اعلام کرد عکس گرفته شده در طبیعت نه تنها متعلق به او نیست بلکه تصویری ساختگی و جعلی است. به علاوه اندازه دو پلنگ و خالهای پوست آنها با هم متفاوتند. مهمتر این که شکار پلنگهای ایران به دلیل شمار اندکشان نه تنها کار خطایی است که امکان ندارد با تیر و کمان آموزشی (آنچه به زعم او در تصویر نخست دیده میشود) بتوان یکی از آنها را شکار کرد.
راستآزمایی سخنان او دشوار نیست. کافی است سازمان حفاظت محیطزیست دو مدرک را مورد بررسی قرار دهد: نخست، گذرنامه وی و دیگری، مجوزی که نشان میدهد پلنگ در آفریقا، قانونی شکار شده و میتوان آن را به کشوری دیگری منتقل کرد. کشورهای عضو معاهده تجارت بینالمللی جانوران و گیاهان وحشی(CITES)، ورود و خروج گونههایی که در ضمیمه یک و دوی این معاهده درج شدهاند را کنترل میکنند. بررسی خالهای پلنگ هم میتواند نتیجهبخش باشد. از آنجایی که نقشونگار روی پوست هر جانور متعلق به خود اوست، بررسی این دو عکس نشان خواهد داد هر دو متعلق به یک پلنگ است یا نه. جدا از این که دو پلنگ در عکسها یکی هستند یا نه برای آگاهی از ایرانی بودن یا نبودن پلنگ در عکس دوم راه مطمئنتر دیگری نیز وجود دارد. برای این کار باید از پوست آن گربه بزرگ که با دهانی باز در عکس دوم چون قالی بر روی زمین پهن شده نمونهبرداری کرد و بعد از آزمایشهای ژنتیکی دریافت که آن جانور از تبار پلنگهای ایرانی بوده است یا نه.
پرسشی که مدیران محیطزیست لازم است به آن پاسخ بدهند این است که آیا مجوزی برای شکار گونه کمیاب پلنگ صادر کردهاند؟ و چنانچه پاسخ منفی باشد آیا اقدامی به منظور حقیقتیابی انجام خواهند داد یا نه؟
در حالی که کشته شدن یک پلنگ، احساسات عمومی را در فضای مجازی برمیانگیزد، کشته شدن انسان در طبیعت چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. چندی پیش مدیرکل حفاظت محیطزیست چهار محال و بختیاری از کشته شدن یک شکارچی در منطقه حفاظت شده تنگ صیاد این استان خبر داد. او از درگیری بین محیطبانان این منطقه و شکارچیان متخلف گفت و اضافه کرد که دلیل کشته شدن این شکارچی از سوی مقامات انتظامی و قضایی در دست بررسی است. شاید به نظر برسد شکارچیان، به خصوص شکارچیان متخلف، مستحق همدردی و دلسوزی نیستند. اما با کمی دقت میتوان دریافت فقط کشته شدن شکارچیان نیست که با سکوت همراه میشود. تابستان سال گذشته عبدالله یاری، محیطبان منطقه لشکردر همدان، در خلال درگیری با شکارچیان غیرمجاز جان خود را از دست داد. میزان توجه و واکنش به این قتل در فضای مجازی به هیچوجه قابل مقایسه با شکار یک قلاده پلنگ نبود.
حسین قاضیان، جامعهشناسی است که عکسهای شکار این پلنگ در فضای مجازی را دیده و بخشی از نظرات منتشر شده در این ارتباط را خوانده است. او در پاسخ به سوال که چگونه کشته شدن یک پلنگ چنین احساسات عمومی را بر میانگیزد اما در قبال کشته شدن انسان، چه شکارچی و چه محیطبان، تقریبا سکوت حکمفرما میشود؟ گفت: "ما در ناهمزمانی عجیبی زندگی میکنیم که از جمله همراه است با ناهمزمانی در ارزشها. حفاظت از محیط زیست و جانوران در جایی مثل دنیای غرب به یک ارزش جدی بدل شدهاست. این ارزشها در جای دیگری مثل ایران نیز هوادارانی دارد، اما نه به دلیل تحولی اجتماعی، بلکه به دلیل ارتباطات و واردات و مصرف ارزشهایی که در جای دیگری روئیده و مصرفش در جامعه ما میتواند به مایه تشخص و سرمایه فرهنگی بدل شود."
او به مطالعاتی که بیش از دو دهه در دنیای مدرن انجام شده اشاره کرد: "در کشورهای مرفه غرب ارزشهای فرامادی نسبت به ارزشهای مادی مثل حفاظت از محیطزیست اهمیت بیشتری پیدا کرده است. چون در این جوامع، نگرانیهای مادی کاهش یافته و حداقلهای زندگی تا حد زیادی برای اکثر مردم تأمین شده است. در نتیجه تغییر ارزشها در آن جوامع از بطن تغییر مناسبات مادی بیرون میآید، در حالی که در جامعهای مثل ایران که هنوز اکثریت مردم با مشکلات معیشتی پیشپا افتاده دست به گریباناند، ارزشهای فرامادی عمدتا لوکس و تشریفاتی و بخشی از سرمایه فرهنگی و نمادین است که با خودش تناقضاتی میآورد و مخالفتهای جدی برمیانگیزد. طبیعی است در چنین جامعهای اتفاقی مثل شکار یک پلنگ احساسات و عواطفی گروهی را برانگیزد که از آن ارزشهای وارداتی دفاع میکنند اما ممکن است از کنار کشته شدن یک انسان به راحتی بگذرند به خصوص که آن فرد یک شکارچی باشد. چون در آن نوع از تفکر، شکارچی، فرد محبوبی نیست."
اکثر نظراتی که زیر عکس پلنگهای مرده در فضای مجازی منتشر شده بود نه تنها لحن و زبان تندی داشت که نوعی خشونت را نیز به نمایش میگذاشت. دکتر قاضیان معتقد است لحن تند و زبان فحش برای بیان حداکثر هیجانات به کار میرود. او در این باره گفت: "فحاشی در فرهنگ ما بار جنسی یا به اصطلاح ناموسی دارد. دلیلش هم روشن است برای این که عمل جنسی یکی از انواع اوجهای هیجانی است و افراد با گفتن فحش جنسی و ناموسی اوج هیجان خود را نسبت به یک موضوع نشان میدهند، یعنی شدت نفرت یا هیجانی را که در یک موضوع معین دارند، ابراز میکنند. الفاظ تند و کلمات نامناسب، زبان بیان هیجان است. در جامعهای که راههای زیادی برای بیان خودش نداشته باشد تا بتواند هیجان را بیان کند انتظار میرود از زبان، بیشترین استفاده را ببرد. بنابراین در هر جامعهای که در مدارها و مسیرها و شیوههای گفتوگو و حرفزدن و بیان و ابراز خود بستهتر باشد، باید انتظار داشت که لحن تند و فحاشی بیشتر کاربرد داشته باشد."
به عقیده این جامعهشناس، اگر چه لحن و بیان در واکنش به کشته شدن پلنگ در شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک تند بود اما فحشها و عبارات ناموسی کمتر به کار رفته بود چون در این شبکهها اغلب افراد با اسامی واقعی خودشان حضور دارند.
پرسش اساسی اینجاست که آیا میتوان با فعالیت در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، محیطزیست را حفاظت کرد؟ آیا میتوان در برابر کشته شدن یک انسان بیتفاوت بود اما مدعی حفاظت حیاتوحش شد؟ سالها پیش هرمز اسدی، بومشناسی که جان خود را بر سر تکثیر گونه در خطر انقراض گوزن زرد ایرانی از دست داد، در اینباره گفت که ما آدمها دلمان برای هم نمیتپد، نمیتوانیم با هم حرف بزنیم و گفتوگو کنیم بنابراین عجیب است که بتوانیم زبان طبیعت را بفهمیم و محیطزیست را حفاظت کنیم.
شاید به همین دلیل است که شکار یک پلنگ چنان واکنشهایی بر میانگیزد و شهرت شکارچیاش را به همراه دارد اما کشته شدن انسانها با سکوت برگزار میشود و کشتهشدگان چه شکارچی و چه محیطبان به سرعت از یاد میروند.