تنها دختر استالین در جستجوی پدر و در گریز از او
اغلب فرزندان دیکتاتورها سرنوشت رقتانگیزی دارند. سرنوشت تراژیک فرزندان استالین و در راس آنها زندگی پر فراز و نشیب ِ تنها دختر استالین سوتلانا آلیلویوا یکی از رقتبارترین آنها است.
او در سال ۱۹۲۶ به دنیا آمد. وقتی شش ساله بود، مادرش، همسر دوم استالین به طرز مشکوکی مرد، علت مرگ مادر رسماً آپاندیس اعلام شد، اما به احتمال قوی یا خودکشی کرده یا به دستور استالین به قتل رسیده است. یکی از پسرهای استالین در جنگ دوم به اسارت فاشیستها درآمد و در اردوگاه مرگ زاکسنهاوزن دست به خودکشی زد. پسر دیگرش در ۴۱ سالگی در پی اعتیاد به الکل جان سپرد و سوتلانا در سال ۲۰۱۱ در هشتاد و پنج سالگی و در تنهایی و فقر در یک خانۀ سالمندان در آمریکا جان داد.
استالین عاشق دخترش بود و او را «گنجشکک» میخواند، اما دختر با وجود آن که پدر و مادرش را به ندرت میدید، از پدر مستبدش در عذاب بود.
دیدار با سوتلانا
مارتا شاد که پیش از این در سال ۲۰۱۱ زندگینامۀ دختر استالین را در کتابی با عنوان «زندگی سوتلانا آلیلویوا، دختر استالین» منتشر کرده بود، مارس امسال به مناسبت شصتیمن سالمرگ استالین، این زندگینامه را با اصلاحات و اطلاعات جدید بهروز کرده و بار دیگر به دست انتشار سپرده است.
او مینویسد در این زندگینامه علاوه بر گفتگوهای طولانی و نامهنگاری های متعدد با سوتلانا از منابع و اسناد تازهای که در مورد استالین منتشر شده، گزارش روزنامهها و نیز از گفتگوهایش با بستگان استالین و زندگینامهنویس او بهره برده است.
مارتا شاد از سال ۱۹۷۵ کار نوشتن زندگینامۀ زنان مشهور و موفق تاریخ را آغاز کرده و کتابهای متعددی در این مورد نوشته است. یکی از معروفترین کتابهای او دربارۀ زنانی است که علیه هیتلر مبارزه میکردند. او سالها در مورد دختر استالین پژوهش کرده و سرانجام سال ۲۰۰۴، هنگامی که دیگر زندگینامهنویس سرشناسی بود، موفق شد سوتلانا را که در یک خانۀ سالمندان دولتی در آمریکا زندگی میکرد، پیدا کند و با او گفتگو بنشیند.
سوتلانا تنها زنی بود که خانم شاد در هنگام نگارش زندگینامهاش، شخصا با او ملاقات کرد. خانم شاد در گفتگویی میگوید: «سوتلانا در یکی از آخرین نامههایش از من خواسته بود که انتشار زندگینامه را به زمان پس از مرگش موکول کنم.»
مارتا شاد ویراست تازه ای از کتاب «زندگی سوتلانا آلیلویوا، دختر استالین» منتشر کرده است
زیر سایۀ پدر ودر گریز از آن
سوتلانا در شانزده سالگی عاشق یک نویسنده و فیلمساز شد که بیست و دو سال از او بزرگتر بود. استالین با ازدواج آن دو به شدت مخالفت کرد، اولین عشق دخترش را به ده سال کار اجباری فرستاد و خانواده او را به نابودی کشاند. وقتی سوتلانا در هفده سالگی عاشق همکلاسی برادرش شد، استالین با اکراه با ازدواج آنها موافقت کرد اما هیچ وقت حاضر نشد این دامادش را ببیند. سوتلانا از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۲ سه بار ازدواج کرد و دو بار طلاق گرفت. همسر سوم مردی اهل هندوستان بود که در مسکو فوت کرد. حاصل دو ازدواج اول یک دختر و یک پسر بود. ازدواج چهارم به سال۱۹۷۰ و در آمریکا انجام گرفت که آن هم سه سال بیشتر نپایید. حاصل این ازدواج نیز یک دختر بود.
شاد مینویسد: «سوتلانا زنی بود که در تمام طول عمرش کوشید از زیر سایۀ پدر بیرون بیاید اما هرگز به آن دست نیافت. بزرگترین آرزویش این بود که بخشی از بیوگرافی پدر محسوب نشود و به عنوان شخص خودش شناخته شود.»
سوتلانا عشق عمیقی به پدرش داشت اما جنایتهای پدر را نیز نمیتوانست نادیده بگیرد. خانم شاد مینویسد، وقتی برای اولین بار اسم استالین را آوردم، سوتلانا گفت: «روانش شاد اما اسمش را نیاورید. من میتوانم پدرم را در بسیاری موارد ببخشم اما این را که اعضای خانوادۀ خودش را هم زندانی کرده و کشته بود، نمیتوانم ببخشم.»
وقتی مارتا شاد یک بار دیگر به اسم پدر او اشاره میکند، سوتلانا فریاد میکشد که: «دیگر هرگز، هرگز، هرگز چیزی در مورد پدرم نپرسید.»
زندگی در شوروی
پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ بستگان نزدیک او رنجور از گولاک برگشتند. سوتلانا که حالا دو فرزند داشت، آموزگار، ادیب و مترجم شده بود و میکوشید آن همه تصفیههای خونین و تبعیدها را درک کند. وقتی با سخنرانی خروشچف در ۱۹۵۶با شخصیت واقعی پدرش و جنایتهای او آشنا شد، در هم شکست: «درک این موضوع که پدرم با روسیه چه کرد، برایم دشوار بود و هر چه بیشتر از حقیقت آگاه میشدم، دشوارتر میشد. مدتها گمان میکردم پدرم نه سازنده و موتور نظام بلکه خود قربانی آن است.»
سوتلانا می گوید: درک این موضوع که پدرم با روسیه چه کرد، برایم دشوار بود و هر چه بیشتر از حقیقت آگاه میشدم، دشوارتر میشد
پس از آن او اسم خانوادگی خود را از استالین به آلیلویوا، نام خانودگی مادرش تغییر داد و در سال ۱۹۶۴ از تمام امکانات ویژه کرملین صرف نظر کرد. دربارۀ آن سالها میگوید: «تا چهل سالگی، بیست و هفت سال از زندگیام را تحت فشار شدید گذارندم و چهارده سال بعد صرف رهایی از این فشارها شد.» از به قدرت رسیدن استالین تا مرگ بیست و هفت سال طول کشید که در تاریخ به دورۀ استالینیسم مشهور است.
فرار به آمریکا
سوتلانا در سال ۱۹۶۷ در اوج سالهای جنگ سرد پس از مرگ همسر هندی اش موفق شد برای ریختن خاکستر آن مرد در رود گنگ با ویزای هندوستان از شوروی خارج بشود. آنجا تصمیم گرفت پسر و دخترش را در مسکو رها کند و دیگر به شوروی برنگردد. اما ایندرا گاندی نخست وزیر وقت هند چون از تیره شدن رابطه با روسیه میترسید، تقاضای اجازۀ اقامت او را رد کرد. سوتلانا سرانجام موفق شد از آمریکا ویزا بگیرد و به آنجا بگریزد. این خبر در آن سالهای کارزار جنگ سرد تبدیل به یک بمب خبری در سراسر جهان شد. در آمریکا از "دختر استالین" با تبلیغات گستردهای استقبال شد. سوتلانا در بدو ورود به آمریکا و در عرض دو ماه سرنوشت خانوادهاش را در کتابی با عنوان «بیست نامه به یک دوست» نوشت و منتشر کرد. این کتاب به سرعت به صدر کتابهای پرفروش رسید و یک میلیون و نیم دلار برای او به ارمغان آورد. او در این کتاب انقلاب اکتبر را «یک خطای تراژیک»، پدرش را «هیولایی روانی» و «نظام شوروی را سر تا پا رشوهخوار» خوانده و کا گ ب را با گشتاپو مقایسه کرده بود.
سوتلانا پس از آن سه کتاب دیگر نوشت که از نظر توفیق هیچ کدام به پای اولین کتابش نرسیدند. در همان سالها برای چهارمین بار ازدواج کرد و دو سال بعد طلاق گرفت. حاصل این ازدواج نیز یک دختر بود. او بخشی از ثروتش را بابت بدهکاریهای همسر تازهاش پرداخت. در سالهای بعد در پی مشکلاتی چون اعتیاد به الکل، مسایل مالی، دادگاههای متعدد و افسردگی، تمام ثروتش را از دست داد، به گونهای که مجبور شد به خوابگاه بیخانمانها پناه بیاورد. او سال ۱۹۸۲ با دخترش به بریتانیا مهاجرت کرد.
بازگشت به شوروی
سال ۱۹۸۴ بار دیگر توجه رسانهها به این مشهورترین مهاجر دوران پس از جنگ جهانی دوم جلب شد. سوتلانا تصمیم گرفته بود پس از هفده سال زندگی در غرب به شوروی برگردد. او در تمام سالهای اقامت در غرب از دیدن دختر و پسر خود که در روسیه مانده بودند، محروم بود.
پردۀ آهنین حتی اجازۀ تلفن هم نمیداد تا این که پسرش از شوروی به او تلفن کرد و گفت، خوب است برگردد و نوههایش را ببیند. بعد از آن عکسی از خود فرستاد که در آن: «آن پسرک کوچک تبدیل به مرد طاسی شده بود با نگاهی خسته و کیسههای آویزان و پفکرده زیر چشمهایش که نشان از مصرف بیش از حد الکل داشت. مثل آدمی بود مایوس از زندگی.»
بازگشت نادمانۀ او به شوروی همراه با تبلیغات بسیار گستردۀ در شوروی بود. آنجا گفت: «در آن جهان ِ به اصطلاح آزاد حتی یک روز هم آزاد نبودم.» هشت ماه بعد از بازگشت به شوروی، دختر بزرگش به او خبر میدهد که او را به این خاطر که فرزندانش را ترک کرده و به غرب رفته است، هرگز نخواهد بخشید. در طول هجده ماهی که سوتلانا در شوروی بود، فهمید پسرش از سوی کا گ ب ماموریت داشته او را به شوروی بکشاند و نیز این که بازگشتش به شوروی خطا بوده است. پس تصمیم گرفت بار دیگر به غرب بازگردد. سال ۱۹۸۵ میخائیل گورباچف به او اجازۀ خروج داد.
وقتی به آمریکا برگشت، هم از آمریکا متنفر بود و هم از شوروی. از گفتگو با خبرنگارها پرهیز میکرد، میگفت از او سوءاستفاده کرده و بیآبرویش کردهاند. در پیری ویژگیهای پدری رو به رشد گذاشت. دایم خشمگین و عصبانی بود. مادرش را متهم میکرد که با خودکشیاش بچههایش را تنها گذاشته. او پانزده سال آخر زندگیاش را در تنهایی و فقر در یک خانۀ سالمندان گذراند.
خانم شاد مینویسد: «سرنوشت عجیب دختر استالین که معنی نامش "پُرفروغ" بود، نشان میدهد زندگیاش از یک سو در جستجوی پدر و در عین در حال در فرار از او و از سوی دیگر در جستجوی خویش و در عین حال فرار از خویش گذشت.»