آمدن خاتمی، خیال خام یا آرزوی شدنی؟
از محمد خاتمی خواسته میشود که برای "نجات مردم و کشور" به عرصه رقابت انتخاباتی وارد شود. هنوز نه مادران داغدار از او پاسخی گرفتهاند و نه یاران زندانی. آیا این فشارها موثر خواهد افتاد؟
از دوران ریاست جمهوری خاتمی، با وجود تمام انتقادهایی که به او شده و میشود، خاطرهای روشن در اذهان باقی مانده است. تجربهای که اکنون به ویژه با گذشت هشت سال سخت، برای بسیاری از مردم به آرزویی دستنیافتنی تبدیل شده است.
پس از نامه ۲۴ تن از کنشگران زن، این زندانیان سیاسی هستند که از خاتمی میخواهند به خاطر "منافع ملی" و "بازگرداندن آسایش و امنیت" به مردم، وارد گود شود و پیه مبارزه انتخاباتی را یک بار دیگر به تن بمالد. آنهم کسی که در دورههای قبلی نیز با اصرار اطرافیان وارد صحنه شده بود.
این بار اما فضای سیاسی به گونهای است که حتی اکبر هاشمی رفسنجانی روزنهای برای شرکت در مبارزه انتخاباتی برای خود نمیبیند. از او نقل شده که در نشست استانداران سابق گفته است، نه خامنهای تمایلی به میدان دادن به او را دارد، نه سپاه پاسداران حاضر است از سفرهی گستردهی قدرت و ثروت دست بکشد.
در این شرایط تقاضا از خاتمی برای نامزدی در انتخابات چقدر در تصمیم او تاثیرگذار است و چه نتیجهای خواهد داشت؟ در این باره گفتگویی داشتم با رضا حقیقتنژاد، روزنامهنگار مقیم مالزی.
آقای حقیقتنژاد فشار به خاتمی برای این بی شرط و شروط وارد صحنه انتخابات شود، چقدر میتواند در سرنوشت انتخابات تاثیرگذار باشد؟
رضا حقیقتنژاد: در مورد کاندیداتوری تحت فشار آقای خاتمی، دو سابقه وجود دارد. اول سال ۱۳۸۰ که او تحت فشار اطرافیان، با چشمان گریان پذیرفت که کاندیدا شود و یکی سال ۱۳۸۷ که پیش از آمدن آقای موسوی، این فشارها کارساز شد و آقای خاتمی کاندیداتوری را پذیرفت و حتی سفر انتخاباتی هم رفت. بنابراین سوابق مثبت است و احتمالا اطرافیان با توجه به این مسئله، دارند فشار می آورند. با این وجود، اکنون فشار اطرافیان خاتمی تعیینکننده مسئله نیست، مسئله اصلی شرایط مد نظر حاکمیت است که تفاوت جدی با سال های ۸۴ و ۸۷ دارد و کفه ترازو را به سوی نیامدن خاتمی سنگین کرده است.
اگر خاتمی نه بخواهد، نه بتواند، پس چرا اصلاحطلبان در زندان و بیرون زندان و داخل و خارج چنین کمپینی برای تشویق او به ورود به عرصه رقابت انتخاباتی راه انداختهاند؟ آیا هدف مثلا ایجاد یک جنبش یا یک حرکت است؟
در مورد اهداف اصلاحطلبان، با یک سبد درخواست و آرزو مواجه هستیم. گروهی با امید وارد کردن یک تلنگر به بدنهی اصلاحطلب و جوشش دوباره در این مسیر هستند، گروهی دیگر، فرصت را برای احیای اصلاحطلبان و بازگشت به قدرت مناسب میبینند و برخی عقیده دارند که این عرصه، بستری است برای نشان دادن قدرت اجتماعی اصلاحطلبان و فشار بیشتر بر حاکمیت. در مجموع، همه بر این باورند که تشویق خاتمی و ایجاد یک فضای سیاسی دارای مزایایی هست ولو کوتاه مدت و سطحی. به نظرم این مسئله درست است ولی مسئله مهم تر این است که جریان اصلاحات و جنبش سبز چه برنامهای برای بهرهگیری از این موج احتمالی دارد. اکنون برنامه مشخصی به چشم نمیخورد و فقط با یک جوشش و دلخوشی مقطعی مواجه هستیم.
آیا ممکن است آقای خاتمی وارد کارزار شود و بعد مثل انتخابات قبلی چهره دیگری را جلو بیندازد؟
به نظر میسد خاتمی وقتی میواند چنین کاری کند که فردی دارای پشتوانه اجتماعی و سیاسی قوی در میدان وجود داشته باشد که هم بتواند انگیزه اجتماعی کند و هم بین اصلاحلبان دربارهش اجماع وجود داشته باشد. در حال حاضر چنین فردی وجود ندارد و به همین جهت، اگر خاتمی وارد میدان شود، ناچار میشود بازی را تا آخر ادامه دهد.
اگر اصلاح طلبان نتوانند با نامزد حداکثری خود وارد انتخابات شوند و با نامزد دیگری جز خاتمی بیایند، صحنه چطور تغییر خواهد کرد؟
به طور کلی باید عرض کنم، بازگشت اصلاحلبان در کوتاه مدت به حاکمیت ممکن نیست. مسئله اصلی این است که حاکمیت به اصلاحطلبان اعتماد ندارد. به عنوان نمونه وقتی مجلس ششم برقرار بود، آقای جنتی میگفت که وقتی پیچ رادیوی مجلس را باز میکند، تنش میلرزد، آقای خامنهای میگفت وقتی نمایندگان دولت میرفتند مذاکرات خارجی، نگران بودم که چه میگویند، سپاه برای اینکه دولت اصلاحطلب را قانع کند منافع مالی قرارداد فرودگاه امام برای این نهاد نظامی باشد، مجبور شد نیروی نظامی بیاورد روی باند فرودگاه و دهها نمونه دیگر.
اکنون سران نظام سیاسی نگران هستند که آن شرایط و وضعیت دوباره تکرار شود. در ماههای اخیر بسیار شنیدهایم که گفتهاند خاتمی شرایطی برای بازگشت به قدرت گذاشته و حتی برخی الان میگویند چون آن شرایط حاصل نشده، پس نباید بیاید. در همین نامه زندانیان اصلاحطلبان هم دیدیم که نوشته بودند آقای خاتمی بی خیال شرط آزادی ما شود. با احترام به نظرات این دوستان باید گفت این یک فضای تخیلی است، بحث اصلی شرایط خاتمی نیست، نظام برای خاتمی شرط گذاشته است. اول باید این شرایط مدنظر نظام تامین شود، بعد بحث بازگشت به صحنه سیاسی و حضور در انتخابات مطرح شود. به نظرم این درک واقعیتری از فضا هست که چهرههایی چون حسین مرعشی از اصلاحطلبان یا مرتضی نبوی از اصولگرایان هم به آن اشاره کردند ولی این اشارهها در فضای پر شور کنونی گم شد.
آیا ممکن است بازهم شاهد تجربهای مثل سال ۸۸ باشیم؟ یعنی مردم به صحنه بیایند، چون خاتمی آمده و بعد مثلا ولایتی از صندوق سر در آورد؟
یادم هست که آقای خامنهای پس از انتخابات ۸۸ در سخنرانیای گفت مخالف پخش مناظرهها از تلویزیون بوده ولی برخی با استدلالهایی این کار را کردند. میخواهم بگویم که به طور ذاتی رهبر جمهوری اسلامی موافق رونق گرفتن فضاهایی مثل پیش از انتخابات ۸۸ نیست و الان بعد از تجربه ۸۸، به طور اساسی امکان شکلگیری چنین فضایی را نمیدهد. یعنی تمام توانش را بر این میگذارد که این فضاها را در نطفه خفه کند. همین طور که به آقای هاشمی که میتواند فضای رقابتی ایجاد کند، گفته است صلاح نیست بیاید.
در نظر بگیریم که معمولا رهبری قبلا در مواجهه با آقای هاشمی میگفتند ملاحظهای ندارم، اظهارنظر صریح نداشت و سعی میکرد با سکوت روبرو شود، در خاطرات آقای هاشمی هم این مواضع مشخص است ولی الان صراحتا موضع میگیرد و رد و نفی میکند. این یعنی اینکه رهبری میخواهد پیشگیری کند از بروز یک وضعیت غیرقابل کنترل. البته در این مسیر دو مانع الان وجود دارد، یکی فشار فزایندهی هواداران آقای خاتمی و دیگری منافع و فشار آقای احمدینژاد. هر دو کاندیدا یعنی خاتمی و مشایی میتوانند فضای رقابتی را دامن بزنند ولی نظام در گردنهای سخت که به شدت متاثر از فضای بینالمللی و تحریم هاست، گیر افتاده و نمیتواند تن بدهد به این شرایط. باید به خاطر داشته باشیم که پس از بهار عربی، مهمترین مدعای نظام جمهوری اسلامی رهبری این حرکتها و تاثیرگذاری فزاینده در این انقلابها بوده است، اگر شرایطی رقم بخورد که دوباره فضای سیاسی ایران متاثر شود و رویدادهایی شبیه ۸۸ داشته باشیم، این پرستیژ پوشالی هم فرو ریخته و اعتبار سیاسی نظام بیش از پیش سقوط میکند. حالا مخاطرات اجتماعی و احتمال پیوند خوردن نابسامانی سیاسی با مطالبات اجتماعی هم وجود دارد و برخی فرماندهان سپاه هم از آن سخن گفتهاند. منظورم این است که مقولههایی چون شرایط ناپایدار و پر از تعارض داخلی، تحریمها، انزوای بینالمللی، شرایط منطقهای و دشواریهای اقتصادی، شرایط را برای اینکه رهبر جمهوری اسلامی تن به ریسک بدهد و مثلا انتخاباتی رقابتی برگزار کند، دشوار کرده است.
به نظر میرسد آقای خامنهای دنبال این است که با حداقل هزینه از این گردنه بگذرد و کارتهایی چون خاتمی و یا مشایی، میتوانند واقعا این فضا را تغییر دهند و محاسبات آقای خامنهای را به هم بریزند. این نکته را هم اشاره کنم که یکی از مهمترین محاسبات و برنامهریزیهای سالهای آیندهی آقای خامنهای، بحث جانشینی است. باید فضا برای معرفی جانشین معرفی شود، بسترهای سیاسی آماده و موانع ساختاری حل شود، حتی اگر نیاز به تغییر قانون اساسی باشد، در این شرایط، به طور طبیعی هر چند نیروهای مزاحم یا سرکشی مانند اصلاحطلبان و نزدیکان احمدینژاد، دستشان زودتر کوتاه شود، رهبر جمهوری اسلامی، راضیتر و امیدوارتر میشود.
به این ترتیب معتقدید که هیچ روزنهای برای ورود آقای خاتمی به کارزار انتخاباتی وجود ندارد؟
آقای خامنهای در دیدار با سه اصلاحطلب یعنی جهانگیری، موسوی لاری و انصاری که دو نفرشان هم مانند آقای خاتمی عضو مجمع روحانیون مبارز هستند، به صراحت گفته که باید ضدانقلاب را از خودتان دور کنید. در واقع خواستار این است که آقای خاتمی مرزبندی صریح داشته باشد با جنبش سبز، با رهبران جنبش سبز، به نوعی خطایش در انتخابات ۸۸ را بپذیرد تا به دامن نظام برگردد. خودش هم خوب میداند که اگر خاتمی چنین کند، پشتوانه سیاسی کنونی و به ویژه پشتوانه اجتماعیاش را به نحو وسیعی از دست میدهد و در واقع تبدیل به یک رهبر مرده میشود و البته که اصلاحطلب مرده، اصلاحطلب خوب است. در مجموع ما اکنون در یک وضعیت امتناع سیاست ورزی قرار گرفتهایم. شرایط مدنظر آقای خاتمی و اصلاحطلبان از سوی رهبر جمهوری اسلامی و نظام سیاسی قابل تحقق نیست و شرایط خامنه ای و نظام را اصلاح طلبان نمی توانند تامین کنند. دو طرف از نظر سیاسی به نوعی آچمز شده اند. هر چند به نظرم این آچمز سیاسی که اکنون اصلاح طلبان هم دچار آن هستند، در درازمدت به ضرر آنها نیست، اینطور نیست که این باعث شود از صحنه سیاسی حذف شوند، آنها اعتبار اجتماعی شان را از دست ندادهاند، دارای شبکه سیاسی رو به رشدی هستند، اعتبار و شخصیت بینالمللی شان هم خدشه دار نشده و موقعیت شان ولو در کوتاه مدت ضعیف تر شود، همچنان محفوظ و قابل بازیابی است. این وضعیت را اصلاحطلبان در اوایل دهه ۸۰ هم تجربه کردهاند و تجربه عجیب و منحصر به فردی هم نیست.