فربد فدائی روانپزشک : بهتر است 2 کارتن خواب کودکآزار و قاتل فعلا مجازات نشوند
دکتر فدایی که پیش از این روی رفتارهای کسانی مثل بیجه و خفاش شب مطالعه انجام داده، درباره پرونده دو کارتنخوابی که قرار گذاشته بودند هفتهای به یک کودک تجاوز کنند و او بکشند، معتقد است این افراد از عقده حقارت رنج میبرند و برای مطالعه بیشتر باید مجازات ایندو را کمی عقب انداخت.
چند روز پیش خبری از دستگیری دو کارتن خواب منتشرشد که پس از تجاوز و قتل دو کودک دستگیر شدند اعتراف کردند که با هم قرار گذاشته بودند هفتهای یک کودک را مورد تجاوز قرار داده و سپس وی را به قتل برسانند.
البته ایندو از ادامه نقشه خود بازماندند. ولی افراد متجاوز به عنف کودکان چه افرادی هستند؟ از چه رنج میبرند و چه اقداماتی را برای جلوگیری از به وجود آمدن این جانیان باید فراهم کرد؟
دکتر فربد فدائی روانپزشک به این پرسشهای خبرنگار نامه پاسخ میدهد. فدائی سابقه گفتوگوی روانشناختی با 2 جانی جنسی معروف کشور یعنی غلامرضا خوشرو معروف به خفاش شب و محمد بیجه را داشته و از بررسیکنندگان اصلی این دو پرونده مخوف بوده است. محمد بیجه همان جوان 22 سالهای است که نزدیک به 20 کودک را پس از تجاوز به قتل رسانده و سپس دستگیر و اعدام شد.
شاید بهتر باشد از اینجا شروع کنیم که اصولا چه افرادی به تجاوز و به خصوص به تجاوز به کودکان روی میآورند؟
ببینید معمولا تصوری که از افراد پرخاشگر و جانی وجود دارد عبارت است از اینکه اینها افرادی قوی و زورمند هستند که قادر به انجام کارهایی هستند که دیگران ازانجام آن عاجزند. متاسفانه گاهی رسانهها هم از طریق پخش فیلمهای سینمایی یا سریالهای تلویزیونی که در مورد تبهکاران، قاچاقچیان، آدمکشها، گاوچرانهای آمریکایی و...ساخته شده است این تصویر مخدوش و غلط را در ذهن بینندگان خود از افراد تبهکار به تصویر کشیدهاند حال آنکه واقعیت چیز دیگری است.
از منظر روانشناسی جنایتکاران و افرادی که مرتکب جرائم خشن میشوند اشخاصی هستند که دچار ضعف شدید شخصیتی بوده و خود را حقیر و در برابر دیگران ناچیز میپندارند در نتیجه به صورت جبرانی میکوشند بر دیگران مسلط شوند یا با خشونت دیگران را مرعوب کنند تا به این ترتیب این احساس کاذب را در خود به وجود آورند که افرادی قوی هستند. به خصوص جنایتکارانی که کودکان را آزار میدهند این ویژگی را بیشتر از بقیه زورگویان دارند و در حقیقت افراد مفلوکی هستند که به وسلیه آزار و زجر کودکان احساس قدرت می کنند.
نمونه دیگری که از این جانیان مفلوک وجود دارد کسانی هستند که پس از قتل قربانی اعضای بدن وی را مثله و قطعهقطعه میکنند. به این ترتیب احساس توانایی کاذب به آنها دست میدهد. بنابراین میتوان گفت زیربنای همه این اقدامات خشونتآمیز احساس ضعف شدید فردی است و اینکه وی تنها در برابر یک فرد ضعیفتر از خود احساس قدرت میکند. چنین فردی خود را قادر به ارتباط سازنده و تعامل مثبت با دیگران نمیبیند و همین احساس حقارت باعث میشود که نتواند خواستههای خود را به صورت منطقی و معقول دنبال کند در نتیجه به قتل و تجاوز و دزدی روی می آورد.
این داستان فقط شامل حال جنایتکاران نمیشود و افرادی که اموال عمومی را تخریب میکنند، درختان را میشکنند، روی آثار باستانی یادگاری مینویسند را نیز در بر میگیرد؛ چرا که همه اینها از احساس حقارت نشات میگیرد.
در مورد این دو پرونده شاهدیم که متهمان علاوه بر تجاوز دست به قتل قربانیان خود زده اند...
بله . فقط ابتدا بگذارید این را اضافه کنم که معمولا افرادی مرتکب تجاوز جنسی میشوند که قبلا در دوران کودکی با آنها چنین رفتاری شده است؛ یعنی فرد ابتدا آموخته که چنین عملی اصولا وجود دارد(چرا که روی وی انجام شده) و بعد برای غلبه بر این احساس حقارت و ناتوانی خود میکوشد از مهاجم تقلید کند. در نتیجه تجاوز به کودکان احساس میکند که بر ضعف درونی خود و احساس خشمش غلبه یافته است.
اما علت به قتل رساندن کودکان پس از این عمل ممکن است آن باشد مرز بین مجازاتها باریک است؛ یعنی فرد از ترس آنکه شناخته نشود ممکن است قربانی را به قتل رساند. در حالیکه اگر مجازات این دو جرم یعنی تجاوز و قتل با یکدیگر تفاوت عمده داشت امکان به قتل رساندن قربانی نیز کمتر میشود.
با توجه به بار منفی روانی شدید این قبیل پروندهها بر روان جامعه ، مسولان امر چه اقداماتی را باید را برای پیشگیری از این جرم- تجاوز به کودکان- انجام دهند؟
همیشه در این گونه جرائیم با 3 مساله مواجهیم. یکی مجرم؛ اینکه چه کنیم تا مجرم اصلا خلق نشود. دوم قربانی و اینکه فرد باید چه اقداماتی را انجام دهد تا در معرض قربانی شدن توسط یک تبهکار قرار نگیرد. سوم همه زمینه جرم و مثلا اینکه مجرم فکر نکند کسی در جامعه مراقب اعمال وی نیست و وی از مجازات مصون است و محل های مناسب مثل ساختمانهای مخروبه هم برای جرم وی وجود دارد. طبعا باید به هر 3 عامل توجه کرد تا پیشگیری از جرم به شکل درستی صورت گیرد.
اما آنچه در خود این پرونده و پروندههای مشابه ضروری است و متاسفانه مورد توجه جدی قرار نمیگیرد انجام بررسیهای دقیق روانپزشکی و روانشناختی روی این قبیل مجرمان است تا با شناخت کافی و دقیق از آنچه که از یک فرد جنایتکاری اینچنین ساخته اطلاعات کافی در اختیار مسئولان برای پیشگیری از این به وجود آمدن چنین افرادی قرار گیرد.
در مورد پروندههای محمد بسیجه که به بیجه معروف شد و یا در پرونده غلامرضا خوشرو که لقب خفاش شب را گرفت و هر دو آمیخته ای از تبهکاری جنسی و قتل بودند مصاحبهها و معاینههایی از این دو توسط اینجانب و همکاران پزشکی قانونی و جرمشناسان صورت گرفت و نظر ما این بود که مجازات این دو به تعویق افتد تا امکان ارزیابی علمی این جنایتکارن فراهم شود اما احتمالا به علت فشار افکار عمومی این درخواست ما نادیده گرفته شده و آنها به سرعت اعدام شدند.
هر چند یکی از فلسفههای خود مجازات هم فرونشاندن خشم بستگان قربانی و همین طور عبرت گرفتن افراد مجرم بالقوه از این مجازات است اما لازم است و حتما توصیه میشود که این دو جنایتکار اخیر قبل از آنکه بررسیهای ژنتیک، غدد داخلی، روانپزشکی و ... روی آنها انجام نشد مجازات نشوند تا با شناخت دقیقتر آنچه موجب میشود دو نفر تصمیم بگیرند که در جنایاتی هولناک و سریالی هر هفته به یک کودک تجاوز کرده و سپس وی را بکشند اطلاعات لازم را برای پیشگیری از وقوع چنین جنایاتی داشته باشیم.
گفتید این افراد محصول عقده حقارت هستند که به گمان من ریشه آن را باید در خانوادههاشان جست؟ پس میتوان گفت خانوادهها سهم اصلی را در پیشگیری از به وجود آمدن چنین انسانهایی دارند؟
بله. وظیفه اصلی بر دوش خانوادههاست. خانوادهها باید برای فرزندان خود در خانواده یک محیط صمیمی که در آن احترام، نظم، انضباط، احساس مسئولیت آموخته میشود را فراهم کنند. محروم کردن کودک از نیازهای جسمی و روانی موجب احساس خشم او نسبت به دیگر مردم وجامعه میشود و کودکانی که خود را از مواهب اجتماعی و خانوادگی محروم میبینند احساس دشمنی با افرادی که از این مواهب برخوردارند پیدا میکنند.
از اینرو در بزرگسالی خشم و نفرت خود را به وسیله رفتارهای پرخاشگرانه ابراز میکنند. اما اقدام پیشگیرانه لازم دیگر این است که خانوادهها باید به فرزندان خود بیاموزند که چگونه از خود محافظت کنند؟ در چه ساعاتی از منزل بیرون نروند؟ از چه مکانهایی عبور نکنند؟
البته شهرداری هم باید خانوادهها را در این مهم کمک کند و افراد کارتن خواب یا ولگردان را از سطح شهر جمع کند در مکانهای مناسب با احراز شناسایی از آنها مراقبت و حمایت به عمل آورد تا مردم در امان باشند.
گویا شما انتقاداتی را هم به نحوه پوشش اخبار مربوط به این جنایات در رسانه ها وارد میدانید؟
همین طور است . ببینید یک مشکل عمده در این مورد این جنایات وجود دارد و آن اینکه هرچند مردم حق دارند در جریان اخبار قرار گیرند و آگاه باشند تا امکان محافظت از خود و خانواده خود را پیدا کنند اما از سوی دیگر انتشار چنین اخباری در سطح جامعه بدون آنکه همراه با تفسیر کارشناسی باشد به رواج این گونه رفتارهای مجرمانه خواهد انجامید.
یعنی انگیزه و یا روش کار را برای مجرمان بالقوه ایجاد میکند و به اصطلاح سرود یاد مستان میدهد. بنابراین انتشار اینگونه اخبار بهتر است که از طریق مطبوعات و سایتها باشد نه رادیو و تلویزیون. زیرا جانیان معمولا آنها را مطالعه نمیکنند و در نتیجه خطر بدآموزی از این مطالب نیز وجود ندارد اما اگر این اخبار از طریق رادیو تلویزیون پخش شود منجر به عواقب ناخوشایندی برای جامعه خواهد شد و دودش به چشم همه خواهد رفت.