اعتراف هولناک به قتل کینهجویانه پسـر بچـه

روزنامه ایران : سرهنگ ناصر اصلانی رئیس پلیس ویژه غرب استان تهران با ابراز تاسف از وقوع این جنایت، گفت: ساعت 5/10 شب 28 دی ماه سال جاری امیر مهدی 7 ساله برای خرید از خانه خارج و با توجه به این که پس از مدتی به خانه بر نگشته بود پدرش ماجرا را به پلیس 110 گزارش داد و تیمی از کلانتری بهارستان برای پیگیری و ردیابی سرنوشت این پسر بچه وارد عمل شدند که سرانجام ساعت 9 صبح روز بعد، یکی از بستگان نزدیک این خانواده جسد بیجان امیر مهدی را در خیابانی نزدیک خانهشان پیدا کرد. شواهد نشان میداد وی با اصابت یک سنگ بزرگ به سرش به کام مرگ فرو رفته است.
برای این که احساس امنیت را به محلات بهارستان باز گردانیم، چندین تیم از پلیس ماموریت یافتند روی این 2 پرونده تجسسهای میدانی خود را آغاز کنند. سرهنگ اصلانی با بیان این که از معاون جرایم جنایی پلیس آگاهی ناجا کمک گرفته شد، افزود: با توجه به این که شایعات زیادی مبنی بر ارتباط این 2 پرونده وجود داشت،
همفکریهای مناسبی با سرهنگ مصطفایی صورت گرفت و برای شناسایی عاملان جنایت چندین تیم ویژه وارد عمل شدند تا با شناسایی چندین مظنون پرونده را به سرانجام برسانند.
وی خاطر نشان کرد: تا دستگیری عامل جنایت 50 مظنون تحت بازجویی قرار گرفتند که در این میان مرد افیونی که مرتضی نام دارد با بیان اظهارات ضد و نقیض شک کارآگاهان را برانگیخت و وی در بازجوییهای فنی اعتراف کرد با همدستی مرد دیگری به نام «منصور» دست به این جنایت زده است.
رئیس پلیس غرب استان تهران یادآور شد با توجه به ادعاهای مرموز این 2 مرد افیونی علائمی همچون لکههای خون و تار مو که روی لباس آنان و قربانی به دست آمده بود به تشخیص هویت ارسال شد و نتایج آزمایشات نشان داد که تارهای مویی که روی لباس پسربچه وجود داشته متعلق به همین 2 مرد است.
وی افزود: مرتضی و منصور هنگامی که خود را در برابر یافتههای علمی پلیس دیدند لب به اعتراف باز کردند و گفتند که پسربچه را ساعت 10 شب هنگامی که در حال بازگشت به خانهاش بود دزدیده و با بردن به خرابهای وی را کشتهاند.
سرهنگ اصلانی در پایان افزود: در بازجوییها مشخص شد مرتضی عامل اصلی جنایت است و سوابق وی نشان میدهد این مرد شیطانصفت از سال 81 تا 86 مرتکب 9 آدمربایی، سرقت و کودکآزاری شده که 3ماه پس از آزادی از زندان دوباره به اقدامات تبهکارانهاش دست زده است.
گفتوگـو با2قــاتل سنگدل
مرتضی، ژولیده است، لباس چرک و کثیف به تن دارد. همراه با 2 مأمور بدرقه، دستبند و پابند خورده پای در محوطه مقر پلیس میگذارد. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و مدام میگوید منصور مقصر است.
وی اشک تمساح میریزد و ادعا میکند که توبه کرده بود، ولی دوست نابابش وی را دوباره به راه خلاف کشانده است.
چند سال داری؟
30 سال
تحصیلات؟
سواد ندارم.
چند خواهر و برادر داری؟
3 خواهر و برادر دارم.
آیا آنها مثل تو بیسواد هستند؟
نه، آنها سواد دارند و کارمند هستند.
چرا درس نخواندی؟
دوست نداشتم.
از کی معتاد شدی؟
از 12 سالگی سیگار میکشیدم و از 17 سالگی که با منصور آشنا شدم پای بساط تریاک نشستم و حدود 2 سال است که در داخل زندان به شیشه اعتیاد پیدا کردم.
شنیدم 9 بار سابقه داری؟
سال 81 آدمربایی، سال 82 سرقت، سال 83 آدمربایی، سال 84 آدمربایی، سال 85 به خاطر 2 بار سرقت، سال 86 باز 2 بار سرقت و آخرینبار هم آدمربایی.
چند سال زندان بودی؟
8 سال در زندان بودم.
شب حادثه چه شد؟
با آزادی از زندان پیش منصور رفتم و هر دو با هم شیشه میکشیدیم، تا اینکه شب حادثه بعد از مصرف شیشه منصور ادعا کرد که از پدر امیرمهدی کینه دارد و میخواهد که از پسرش انتقام بگیرد. تصمیم گرفتیم به بهانه بیسکویت با ما همراه باشد که در بین راه حتی یک زن ما را دید و زمانی که درباره پسربچه از ما سؤال کرد، منصور به دروغ گفت که برادرزادهاش است . امیرمهدی را در آغوش گرفت و به سمت خرابهای که در نزدیکی خانهشان بود، رفتیم و در آنجا منصور خواست با سنگی به سر پسربچه بزنم که مخالفت کردم و در حال جروبحث بودیم که منصور سنگ را در حالی که در دستم بود، به سر پسربچه کوبید.
امیرمهدی آرام بود؟
گریه میکرد و بیقرار بود، اما ما چون شیشه کشیده بودیم به هیچ چیز حتی دستگیری فکر نمیکردیم.
قبلاً آدمربایی میکردی؟
دخترانی که طلا داشتند را به بهانه شکلات میربودم و با سیمچین طلاها را میبریدم تا اینکه دستگیر شدم و به 15 سال زندان محکوم شدم، اما با رضایت خانوادهها پس از 5 سال آزاد شدم.