صحنه های ماقبل آخر - در حاشیه تشدید برخورد با اراذل و اوباش
عصرایران - دیدن تصویر جوانانی که با حالی نزار و دستانی در بند ، تحت سیطره پلیس های نقابدار ، در وسط شهر با عنوان اراذل و اوباش گردانده می شوند ، در نگاه نخست ، حسی ار ترحم را نسبت به این موجودات مظلوم(!) بر می انگیزد: چرا با این ها ، چنین رفتار می شود؟!
این نگاه ، البته از منظر عواطف انسانی قابل درک است اما این ، همه "تصویر" نیست ؛ مردم فقط "صحنه های نهایی" را می بینند که فردی چون موش آب کشیده در دادگاه بر خود می لرزد و طلب بخشش می کند یا کسی که از خودروی پلیس پیاده و توسط مأموران به سمت چوبه دار برده می شود و دقایقی بعد جان می سپارد.
دیدن این صحنه ها حتماً رقت انگیز است و می تواند همدردی ناظران باوجدان را برانگیزد.
اما اگر این فیلم و صحنه ها به عقب کشیده شوند ، حس ترحم نسبت به این افراد ، تبدیل به تنفری عمیق و آمیخته با ترس و نگرانی می شود ؛ به نمونه های زیر دقت کنید:
- مسافر بودم و قصد داشتم تا با هواپیما به شهر تبریز بروم که در میدان آزادی سوار یک دستگاه خودرو پراید با چهار سرنشین شدم که در بین راه متوجه شدم چهار سرنشین پراید، زورگیر هستند.
سرنشینان پراید مرا مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند و همزمان اقدام به سرقت مبلغ 5 میلیون تومان وجه نقد، دو عدد گوشی تلفن همراه و دیگر مدارک شناسایی همراهم کردند؛ آنها حتی به بلیط هواپیما نیز رحم نکرده و آنرا بازپس نداند؛ به آنها التماس کردم که پول هایم را بردارند اما حداقل اجازه دهند تا من بتوانم خود را به پرواز برسانم و به آنها نیز گفتم که مادرم در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری است و هر لحظه امکان دارد که از دنیا برود اما آنها بدون توجه به خواهش و التماس هایم، مرا به جاده قدیم برده و در حالیکه در طی این مدت، همین آقا (بهروز ) با یک انبردست پوست گردنم را می کشید اقدام به بستن دست و دهانم با یک چسب پهن کرده و نهایتا مرا در مکانی خلوت در جاده قدیم کرج از ماشین پیاده و متواری شدند.
- نمی دانستم که آنها از بانک به دنبالم هستند. وقتی داخل کوچه پیچیدم ، ناگهان بر سرم ریختند و در حالی که تیزی قمه را زیر گلویم حس می کردم ، همه پول هایم را بردند و من ماندم و گلویی که ردی از قمه بر آن مانده بود.
- دست و پایمان را بستند و به جایی دورتر از جاده بردند و در برابر چشمان من و کودک 4 ساله ام به همسرم تجاوز کردند و سپس با ماشینم فرار کردند.
- برای چندمین بار به مغازه ام آمد و بعد از برداشتن کلی خرت و پرت و نوشیدن یک بطری نوشابه ، به حال مسخره گفت:"اینم بزن به حساب." عصبانی شدم و گفتم: دیگه مغازه من نیا مفت خور! به سمتم آمد ، با کله اش بر روی دماغم کوبید و فردایش وانتم را با دوستانش درب و داغان کرد و پیام فرستاد: ما هر وقت عشقمان کشید می آییم و هر چه خواستیم می بریم.
- زن در حالی که گریه می کرد گفت:...ناگهان دست و دهان مرا بستند و پس از سرقت طلاهایم، نقاط مختلف بدنم را با چاقو داغ کردند. آنان سپس با قیچی موهایم را بریدند و از اعمال وحشیانه خودشان هم فیلم گرفتند. پس از آن مرد جوان مرا تهدید کرد که باید مبلغ ۱۲ میلیون تومان پول برایشان جور کنم وگر نه فیلم مرا پخش خواهند کرد. آنان تلفن همراه مرا نیز گرفتند تا نتوانم با جایی تماس بگیرم.
- زن در حالی که اشک می ریخت ، التماس می کرد: مرا بی حیثیت نکنید ، من شوهر دارم ؛ ولی آنها بر صورت زن بی نوا سیلی می زدند و در حالی که می خندیدند ، نعره می کشیدند: خفه شو و هر کاری که می گوییم انجام بده...!
- پشت چراغ قرمز ایستاده بودم که ناگهان یک نفر از در شاگرد ، وارد ماشین شد و در حالی که با کلتی به سمتم نشانه رفته بود ، فریاد زد: یا پیاده می شی یا شلیک می کنم ، خواستم مقاومت کنم که با دسته کلت بر سرم کوبید و در حالی که خون از سر رویم جاری بود ، مرا بیرون انداخت و با ماشینم در رفت.
این ها ، تنها بخشی از « آن صحنه های قبلی » است که دیده نمی شود و الّا اگر مانند فیلم اخیر زورگیری که در فضای مجازی پخش شد ، مردم در جریان جزئیات توحش این افراد قرار بگیرند ، دیگر از آن ترحم صحنه پایانی خبری نخواهد بود ، به ویژه آن که وجود این افراد ، باعث این نگرانی دائمی است که اگر امروز ، دیگری ، گرفتار این اشرار شده ، فردا ممکن است خود ما یا هر یک از اعضای خانواده ما گیر این "افراد بی رحم" بیفتیم و حتی جان خود را از دست بدهیم.
رویکردی که اخیراً در مجموعه پلیس و دستگاه قضایی در "تشدید برخورد" با این افراد و "تسریع محاکمه" آنها اتخاذ شده است ، از آن رو قابل تقدیر است که هزینه تعرض اشرار به مردم را بالا می برد و درس عبرتی برای دیگران می شود تا در راهی که نهایتش خواری و پشیمانی است قدم نگذارند.
البته شاید گفته شود که این ها ، معلول هستند و باید با علت ها مقابله کرد. این سخن ، بغایت حکیمانه و خردمندانه است ، اما مبارزه با علت ها ، نافی برخورد با معلول ها نیست و هیچ کس این نسخه را تجویز نمی کند که تا رسیدن اوضاع اقتصادی ، اجتماعی و اخلاقی جامعه به وضع ایده آل ، با کسانی که شهر و خانه مردم را با قمه و قدّاره ناامن می کنند ، برخورد نشود.
فقط در این میان ، یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن این که برخورد قاطع با اشرار و زورگیران ،تب تندی نباشد که زود سردی شود. انتظار مردم ، "برخورد مستمر" با آنهاست نه این که هر از گاهی جوّی ایجاد شود ، طرحی درگیرد و چند نفری دستگیر شوند و سپس اراذل و اوباش بمانند و مردم بی دفاع ، چه آن که برخورد ، هر چقدر هم که قاطع باشد ، اگر استمرار نداشته باشد ، کارایی اش را از دست می دهد.