بازوبند باید تو را بطلبد, دشمن شادکن نشوید
درون استقلال ملتهب است و این در حالیست که آبیها در صدر جدول قرار گرفتهاند.
به گزارش خبرگزاری فارس، در استقلال به نظر می رسد همه چیز آرام است. طبیعی هم هست تیم صدرنشین جدول نباید هم مشکلاتش خاری در چشم باشد اما یکسری مسائل در این تیم وجود دارد که نمی تواند این معادله را براحتی حل کند. همه چیز آتش زیر خاکستر است. نمی توانیم خودمان را فریب دهیم و بگوییم همه چیز درست است و هر آنچه می شنویم و می بینیم از سر تخیل و زاییده فکر سیاهمان است.
این نوشته نه برای تخریب شخص خاصی است و نه برای زیر سؤال بردن باشگاهی بزرگ مثل استقلال.
این یک نوشته از حقایقی است که از کوزه خود آبی ها تراویده است. نه بیشتر نه کمتر.
در راس باشگاه استقلال مردی حضور دارد که خود بهتر از هر مو سپید کرده ای در این فوتبال می داند درد تیم چیست اما شاید به مصلحت مدیریت و سیاستی که دارد نمی خواهد این درد علنی شده را باز کند و تا زخم سر باز کرده خود ترمیم شود اما توقع از فتح الله زاده چیز دیگری است. او بهتر از هر کسی می داند اگر نتواند این حاشیههای خرد اما تاثیرگذار را جمع کند نه تنها باید با قهرمانی در لیگ برتر خداحافظی کند بلکه مهمتر از آن آسیا را از دست می دهد و این یعنی به خاک سپردن مشتی آرزو و رویا.
* این همه دعوا برای یک تکه پارچه؟
از روزی که خبر امضای قرارداد مجیدی با استقلال رسید انگار آبی ها جور دیگری شدند. خبرهای ضد و نقیض در مورد ناراحتی عده ای از بازیکنان بابت بازگشت مرد شماره 7 و کاپیتانی او موج سیاهی را در بین آبی پوشان ایجاد کرد.
به یکباره بازوبند کاپیتانی (که به قول امیر قلعه نویی مگر این تکه پارچه چه ارزشی دارد چون کاپیتان واقعی استقلال مردم هستند)، مهم شد.
بر کسی پوشیده نیست که بازوبند کاپیتانی جز مسئولیت آوردن چیز دیگری ندارد و البته با ارزش است، کاپیتان کسی است که لیدر باشد، هوادار او را بخواهد، بزرگ باشد و منطق او بر احساسش غلبه کند. درست تصمیم بگیرد و در یک کلام بازوبند باید او را بطلبد نه اینکه به دلیل سابقه بیشتر مدعی بستن این تکه پارچه باشد.
شاید خیلی از تیمهای بزرگ دنیا اساسشان بر این است که تجربه و سابقه یک بازیکن در انتخابش به عنوان کاپیتان مهم باشد اما این یک رسم نانوشته است.
این یک رسمی است که در ایران بیش از هر جایی به آن اهمیت داده می شود و در تیم هایی مثل استقلال و پرسپولیس بیشتر نمود پیدا می کند. جایی که مدعیان بستن بازوبند به تعداد موهای سر است و هر کس برای خود استدلالی دارد. هر کسی خود را محق می داند و از همه بدتر هستند افرادی که از این آب گل آلود به سود خود بهره میبرند و بدشان نمی آید خواسته یا ناخواسته، آرامش تیم خود را بهم می ریزند.
اگر از ابتدایی ترین روزهایی که یک بازیکن، فوتبال را آموزش میبیند یاد بگیرد که کاپیتانی مسئله ای نیست که یک تیم را بهم بریزد و یا هر کسی را مدعی کند اکنون در استقلال همه چیز این قدر در باطن آشفته نمیشد.
بازوبند باید بازیکن را بطلبد نه اینکه بازیکن برای بدست آوردن این تکه پارچه به دنبال هزاران لابی باشد و تیمی که در مسیر قهرمانی حرکت می کند و می خواهد بعد از سال ها در آسیا مقامی کسب کند این چنین به هم ریخته شود.
کاپیتانی برازنده کسی است که به گونه ای کارنامه خود را رقم زده باشد که به هر تیمی می رود چاره ای جز اهدای این بازوبند به او نداشته باشند.
می توان به مهدی مهدوی کیا اشاره کرد. تا به حال شنیده اید مرد محجوب سرخ ها بر سر چنین چیزی زبان اعتراض بگشاید؟ تا به حال شنیده اید علی کریمی به خاطر بازوبند کاپیتانی جنجالی کند؟ به قیافه برود؟ حتی زمانی که کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی اعلام کرد جواد نکونام کاپیتان تیم ملی است کریمی لب باز نکرد و اصلا در مورد این مسئله ورود نکرد.
از کاپیتانی تیم ملی بالاتر هست؟
چرا راه دورتر نرویم؟ مگر همین هفته گذشته کاسیاس دروازه بان اول رئال مادرید که کاپیتان اول قوهای سپید است روی نیمکت ننشست و همان بازی را رئال به دلیل ضعف دروازه بان واگذار کرد و در همان بازی سرخیو راموس بازوبند کاپیتانی را بدستان خود بست. اگر به مصاحبه بعد از بازی کاسیاس که یک بار جام جهانی را با دستان خود بالا برده دقت کنید متوجه تفاوت رفتار یک بازیکن حرفه ای می شوید. او نه تنها اخم هایش را در هم نکشید، نه تنها قهر نکرد، نه تنها به انزوا نرفت تا تنهایی تمرین کند و نه تنها فکر نکرد که لابیهایی در کار است که او روی نیمکت بنشیند و بازوبند را از او بگیرند با منطق یک کاپیتان واقعی گفت این تصمیم سرمربی تیم بوده است. او فردای بازی هم غیبت نکرد و تمرینات خود را پشت سر گذاشت. ما از کجا می دانیم که در دل چنین بازیکنی چه می گذرد؟آیا او از نیمکت نشینی و گرفتن کاپیتانی تیم خوشحال است؟ بی شک او هم ناراحت است اما رفتار حرفه ای و تعهدی که به باشگاه داده به وی اجازه نمی دهد غرور شخصی خودش را فدای شرایط تیم کند.
* ریشه درد کجاست؟
شاید این بازوبند بهانه ای است برای برخی زخم ها و ناراحتی های سر بازنکرده. چرا نباید نگاهمان را تغییر دهیم؟ براستی درد استقلال چیست؟ تیمی که خوب بازی می کند، خوب امتیاز جمع می کند، جمعی از بهترین ها را دارد و البته مربی باهوشی هم دارد چرا باید بین بازیکنانش آن صمیمیتی که باید نباشد؟
امیر قلعه نویی نباید بگوید باهوش نیست که اتفاقا آقای قلعه نویی شما باهوشی که در این فضای نه چندان گرم و صمیمی توانسته ای همه چیز را زیر خاکستر بپوشانی و تیمت را به صدر جدول بازگردانی.
به جرات باید گفت اگر مربی مثل قلعه نویی و مدیریت وی نبود شاید امروز استقلال در این جایگاه نبود اما سوال این است که قلعهنویی تا چه زمانی می تواند این شرایط را جمع کند؟
اصلا چرا باید در سالی که برای فوتبال ایران مهم است و همه چشم در انتظارند تا تیم به ملی به جام جهانی برود جمعی از ملی پوشان خوب استقلال این چنین با هم گرم نباشند؟ مگر قرار نیست همین بازیکنان چندی دیگر دور هم زیر پرچم ایران برای سربلندی ایران قدم به میدان بگذارند؟ با چه روحیه ای قرار است این اتفاق رخ دهد؟
حیف از این بازیکنان نیست؟ شاید بهتر باشد مدیریت باشگاه استقلال در یک فضای بی تنش جمعی از بازیکنان بزرگ تیمش را دور خود جمع کند و درد دل آنها را بشنود. گاهی این بازیکنان هم حرف هایی دارند که شاید ترجیح می دهند در خلوت بگویند. شاید مسئله خیلی ساده تر از این حرف ها باشد. شاید درد بازوبند نیست و بحث حفظ غرور و شخصیت است.
هر چه هست خودبزرگ بینی ها نباید باعث افتادن استقلال شود. این توقع از باشگاه استقلال می رود که بدون منکر شدن چنین مسائلی به دنبال راه حلی رود که بیش از این دشمن شاد نشود.