مادر ستار بهشتی در دیدار با مادران عزادار پارک لاله: انگشتانش را شکسته بودند

تعدادی از مادران پارک لاله در گزارشی از دیدار خود با مادر و خواهر ستار بهشتی نوشته اند:

ما تعدادی از مادران پارک لاله به دیدار مادر و خواهر ستار بهشتی رفتیم، پس از طی مسافتی طولانی به رباط کریم رسیدیم. ابتدا به خانه ستار رفتیم ولی مادرش در خانه نبود، می خواستیم به خانه دخترش برویم که همسایه ها گفتند مادر ستار در همین حوالی است و به او خبر دادند که برایت مهمان آمده است.

مادر ستار تا ما را دید برق در چشمان اش درخشیدن گرفت و ما نیز بسیار خوشحال که او را یافتیم. از کوچه ای باریک وارد خانه شدیم. مادر با جثه ظریف و لاغرش ولی محکم و استوار با روحیه ای عالی قدم بر می داشت و وارد خانه شد و ما به دنبالش، حیاطی بسیار کوچک، عرض حیاط دو درب کوچک بود که یکی توالت و دیگری حمامی ساده بود. سمت چپ تنها یک اتاق بزرگ و آشپزخانه ای کوچک با وسایلی بسیار ساده تمام این خانه بود. چند گلیم توی خانه پهن شده بود و دور تا دور دیوار خانه را با عکس های ستار پر کرده بودند. گوشه ای از اتاق تنها یک تلویزیون ساده بود که روی آن را با پارچه ای سیاه پوشانده بودند و در گوشه دیگری یک بخاری روشن بود و این فضای بسیار ساده دل ما را به درد آورد. همه با تعجب به یکدیگر نگاه می کردیم! چگونه می توانند با مردمی این چنین ساده زیست، آن چنان بی رحم باشند، حاکمانی که خود را حامی مستضعفان نام گذارده اند. نفرین بر این دروغ!

تک تک مادر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم و او هم ابراز خوشحالی می کرد. او به زمین نشست و ما نیز دورش حلقه زدیم، سپس بلافاصله شروع به صحبت کرد که چگونه به خانه اش آمدند و ستارش را بردند و از همان موقع او لباس سیاه پوشیده بود، چون احساس کرده بود که پسرش دیگر باز نمی گردد. می گفت ستار با من خیلی حرف می زد و می گفته طول زندگی خیلی مهم نیست و باید هر انسانی عمری مفید داشته باشد. او از زندگی مردم برایم می گفت که چرا برخی اینقدر دارند که نمی دانند چه گونه خرج کنند و برخی باید اینقدر سخت زندگی کنند.

مادر ستار در ادامه گفت: “یک آقایی دم در اومد و سراغ ستار را گرفت، من گفتم ستار خانه نیست و در را می خواستم ببندم که در را هل داد و دستم لای در ماند و با یکی دیگر که قدش هم بلند بود وارد خانه شدند و ستار شوکه شد. دستش را از پشت بستند. گفتم پسرم شما مجوز دارید و کت اش را عقب زد و اسلحه اش را نشان داد، باز دوباره پرسیدم شما مجوز دارید و باز اسلحه اش را نشان داد. می خواستند ستار را با همان لباس خانه ببرند، ستار گفت من با این شلوار و دمپایی حتی تا سر کوچه هم نمی روم و بالاخره گذاشتند شلوارش را عوض کند ولی هنوز کمربند شلوارش را نبسته بود که او را هل دادند تا زودتر راه بیفتد. خواست دستشویی برود ولی نگذاشتند. گفتم بچه من را کجا می برید؟ گفت بچه شما معتاد است، گفتم بچه من از سیگار هم بدش می آید.”

مادر ادامه داد: “اون روزی که ستار را بردند سه شنبه بود، من واقعا از سه شنبه ها بدم می آید. از همان روزی که او را بردند، من با خود گفتم دیگر ستارم را بر نمی گردانند. همه اش ستار با لباس سفید جلوی چشم ام می آمد. یک هفته بعد همان روز سه شنبه دامادم را خواستند و به او گفته بودند قرص خورده و مرده. به او گفتند برو مادر و خواهرش را آماده کن و قبر بخرید. وقتی این خبر را به من دادند، آنقدر کل کشیدم تا خدا بداند. گفتم اگر او را به من بدهند به تمام اعضای بدنش بوسه خواهم زد، ولی ندادند و خودش را ندیدم و فقط دامادم او را دید و تمام کفن اش پر خون بود، کسی که او را شسته بود گفته بود، بدنش خیلی آزرده بود. گناه بچه من چه بود؟ اگر قانونی وجود داشت و جرمی مرتکب شده بود، می توانستند او را زندانی کنند ولی چرا او را کشتند؟ می خواهم دستان آن مرده شور را ببوسم که بدن پسر مرا شست. گویا چند تا انگشت و پایش شکسته بود چون من خط اش را می شناسم چیزی که نوشته بود معلوم بود که نتوانسته درست بنویسد چون او همیشه بعضی حروف را شکسته می نویسد و معلوم بود که راحت نتوانسته این کار را بکند. وقتی خبرش را شنیدم همه لباس هایش را دادم بیرون چون ما رسم داریم چون می گوییم ممکن است، بدون لباس بماند و سردش شود. دیروز رفتم سر قبرش و ساعت ۴ به خانه بازگشتم. چطور می توانم بدون ستار زندگی کنم. من و ستار با هم زندگی می کردیم و حالا دیگر ستارم نیست.”

البته مادر ناله و گریه نمی کرد، ولی صحبت هایش طوری بود که اشک همه را در آورده بود ولی خودش را کنترل می کرد که اشک نریزد. گویی فکر می کرد اگر اشک بریزد، ستارش ناراحت می شود.

به دخترش زنگ زد و بلافاصله او خود را با بچه خردسال اش رساند. این دختر با صدایی رسا و محکم آنقدر انرژی با خودش همراه داشت که همه را ساکت کرده بود. یکایک ما را با صمیمیت بوسید و تشکر کرد. گویی سال ها بود که همدیگر را می شناختیم.

هر چه بیشتر جنایت می کنند مردم را به هم نزدیک تر می کنند. ما کجا و خانواده ستار کجا؟ اگر این اتفاق نمی افتد، ما از کجا چنین خانواده ای را در منطقه ای دور افتاده می شناختیم. خیلی از ما شاید در تمام طول زندگی مان یک بار هم به این منطقه نرفته بودیم.

مادر باز ادامه داد: “ما را تهدید کردند که اگر از شکایت خود صرف نظر نکنید، دخترت را بازداشت خواهیم کرد و من هم شکایت خود را به خدا بردم. می دانم بالاخره روزی اینها باید پاسخ گوی اعمال خود باشند و می دانم این شکایت ها نیز هیچ کدام به نتیجه ای نمی رسد. ولی نه من و نه دخترم و هیچ کدام از اعضای خانواده اینها را نمی بخشیم و جای ستار را گرفته ایم و حالا هر کدام از ما ستاری دیگر شده ایم.

ما هم گفتیم یک ستار را کشتند و هزاران ستار جایش را پر می کنند. مادر گفت: “ستار با هر نوع وسایل اضافی ای در خانه مخالف بود. او عاشق زندگی ساده بود و می گفت مادرجان معلوم نیست ما چقدر عمر می کنیم و نباید دور و بر خود را از وسایل اضافی پر کنیم”

خواهر ستار که آمد دیگر مادر ساکت شده بود و دخترش با چنان هیجانی صحبت می کرد که همه را به شکفتی واداشته بود. او می گفت من گریه نمی کنم چون می دانم ستار در راهی کشته شده است که خودش انتخاب کرده و من در مراسم اش نیز گفتم ستار نمرده است، امروز عروسی ستار است و از همه خواستم لباس سیاه نپوشند و عزاداری هم نکنند. مادر می گفت گاهی بدون اینکه ستار بداند می رفتم و در خانه مردم کار می کردم تا بتوانم کم و کسری خانواده را جبران کنم پسرم هم کارگری می کرد.

واقعا چگونه می توانند اینقدر راحت آدم بکشند، جوانی که نان آور خانواده بود و توقع زیادی هم از زندگی نداشت و فقط اعتراض اش را بیان کرده بود. ستار با اینکه تحصیلات بالایی نداشت، ولی آگاه بود و از همین آگاه بودنش ترسیدند. ستار و ستارها را کشتند، ولی در هر گوشه از این شهر و شهرها و روستای های دیگر ایران هزاران ستار هستند که بالاخره روزی صدای شان در می آید. چقدر می توانند بکشند؟ یکی، دو تا، هزار تا؛ ولی همه مردم را که نمی توانند بکشند.

+458
رأی دهید
-13

بت شکن - مونترال - کانادا
درود بر روان پاک و صادقت، شیر مادر حلالت باد!!
شنبه 2 دي 1391 - 15:07
compatriot - تورنتو - کانادا
آفرین بر شما شیر زنان ایران زمین. شما به حق مادران نمونه ایران زمین هستید. دستتان را از دور میبوسم.
شنبه 2 دي 1391 - 15:11
Artosh - تهران - ایران
چقدر دردناک بود گفته های مادر ستار. :( یه مشت بی ناموس کثیف جان و مال مردم رو غارت میکنن.
شنبه 2 دي 1391 - 15:20
parviz1 - کترینگ - انگلستان
مادر جان نگران نباش خون پسرت پایمال نمیشود.همنگونه که گفتی‌ با هر قطره خون ستار هزران ستار دیگر بوجود آمده و سهرابها و نداها و سطرها و... هرگز فراموش نخواهند شد و همین خونهاست که ایران را آزاد و ملّت را استوار می‌کند.
شنبه 2 دي 1391 - 15:54
بی خیال - کرمان - ایران
مرگ بر خامنه ای و پسرانش
شنبه 2 دي 1391 - 15:35
ghafas - مشهد - ایران
مادر و خواهر عزیز از ما متنفر باشید .ما که با سکوتمان قاتلان ستار شما را آزاد گذاشته ایم .ما که مثل هزار سال مردگان حرفی برای گفتن نداریم
شنبه 2 دي 1391 - 16:24
emadmanson - بیرمنگهام - انگلستان
مادر جان غم فرزند سخته ولی‌ افسوس که بچت بخاطر ملّت بیغیرتی مثل ما جونشو داد به خدا ماها ارزششو نمی‌فهمیم آخر همدردی ملّت ایران like تو facebook هست همین.
شنبه 2 دي 1391 - 17:05
sourena.de - اشتوتگارت - آلمان
درود بر این مادران و شیر زنان ستمدیده و داغ فرزند دیده و مرگ بر خامنه ای و مزدورانش که از انسانیت بویی نبرده اند. پاینده ایران و آزادیخواهانش
شنبه 2 دي 1391 - 17:16
khorramdin babak - فرانكفورت - فرانكفورت
پوران دوخت‌های ایران . سر احترام در مقابل شما تعظیم می‌‌کنیم. شیر زنان ایران از نسل تهمینه . بدانید اگر هم نمی‌‌توانیم نشان دهیم باور کنید. میلون‌ها ایران سر تعظیم در مقابل شما. و نفرت بر پیروان حسین ، زهرا و فاطمه. که جز ننگ خفت باری ایران و ایرانی‌ باقی‌ نذاشت تهند. با پوزش از دوستانی که چنین نامی‌ دارند. والدین ما آگاه نبودند وگرنه ما کلب علی‌ نام نمی‌‌دادند "سگا علی‌".
شنبه 2 دي 1391 - 17:25
shaboruz - پاریس - فرانسه
حکومت مافیائی تا کی میخواد با قتل عام به زندگی انگلی خودش ادامه بده ؟
شنبه 2 دي 1391 - 17:38
juvel - اسلو - نروژ
فقط با آرزوی نابودی این رژیمه غرق در فساد، مرگ بر تو خامنه ایه کثافته ضحاک ،‌ای بی‌شرم ،‌ای شیطان .
شنبه 2 دي 1391 - 17:29
Jiddu_Krishnamurti - هامبورگ - آلمان
من فقط سوالی دارم در آینده این افراد به کجا می خواهند فرار کنند؟و آیا مردم از خون بچه های خود می گذرند؟
شنبه 2 دي 1391 - 17:40
Benika - برن - سوئیس
قلبم درد گرفت:( .......خیلی‌ غم انگیزه
شنبه 2 دي 1391 - 18:04
morgan123 - واشنگتن - امریکا
فکر میکردم اگر ان موجود پلیدی که تعدادی کودک را در امریکا کشت در ایران بود میتوانست با استخدام شدن در سازمان اطلاعات یا انتظامی انرزی شیطانیش را به راحتی تخلیه کند ضمن اینکه عملی خداپسندانه و اسلامی انجام میداد ایضا توشه ای برای اخرتش هم اندوخته میکرد!!
شنبه 2 دي 1391 - 18:16
boomfang - آبادان - ایران
دورود بر تو .مادرجان مطمن باش خون ستار پایمال نمیشه مطمن باش
شنبه 2 دي 1391 - 18:42
ariya777 - تهران - تهران
واقعا دردناک بود خدا لعنتشون کنه
شنبه 2 دي 1391 - 18:45
Azadikhah - تكسل - هلند
اگر مایه زندگی بندگی است/. دو صد بار مردن به از زندگی است/. بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم/. برون سر از این بار ننگ آوریم/
شنبه 2 دي 1391 - 18:48
greentree - تهران - ایران
مادر جان شیطان‌های اسلامی ایران رو قبضه کرده اند ولی‌ به زودی عمر این شیطانها بیرحم اسلامی به پایان میرسه برای همیشه ،تمامی‌ مردم ایران دیگه اوباش‌های اسلامی رو خوب میشناسند
شنبه 2 دي 1391 - 18:51
shirzan - برلین - آلمان
فقط میتونم بگم خاک بر سر ما مردم بی غیرت
شنبه 2 دي 1391 - 19:01
nashmeili - آمستردام - هلند
لعنت بر آخوند..........
شنبه 2 دي 1391 - 20:12
datis - سن دیگو - امریکا
دردناک بود، لعنت بر خامنه‌ای و این حکومت، روحت شاد سیاوش ایران زمین
شنبه 2 دي 1391 - 21:09
irane aziz - وین - اتریش
کجایند حامیان کوتاه فکر نظام خون آشام؟
شنبه 2 دي 1391 - 21:18
piade - تهران - ایران
مثل ستار کم نبودند و نیستند و نخواهند بود چون ما همه ایرانی هستیم. بی غیرت ترین مردمان دنیا
شنبه 2 دي 1391 - 20:57
garmsari - یورک - بریتانیا
درود بر این مادران بزرکوار.
شنبه 2 دي 1391 - 21:12
anty mola - اربیل - عراق
اسلام همه را بیغیرت کرد همه معتاد شدند کمتر کسی می میخورد از کسی بخاری بلند نمیشود،اسلام بلا شد افتاد به جان ایرانیها اما کمتر کسی درک میکند که اسلام عامل نابودی ،بدبختی ،فقر ،بیچارگی ،بی ابرویی .املی ، عقبماندگی ،فساد ،دزدی ،جنایت ، سرافکندگی و حماقت ماست ، ای انسانها از اسلام دوری کنید تا ازاد و ازاده شوید..........................
شنبه 2 دي 1391 - 21:12
miumiu - لندن - انگلستان
این کثافتهای اشغال هر روز دارند جوانان ما را پرپر میکنند ای مردم چرا هیچ کاری نمی کنید شما ها که در ایران نشستید ببینید در سوریه مردم هر روز دارند میریزند تو خیابان اما شما مردمترسو هستید فقط حرف می زنید هیچ کس کاری نمی کند............. نشسته ایم امریکا یا دیگران بیایند ما را از این مهلکه نجات دهند.............
یکشنبه 3 دي 1391 - 00:36
Royan - کالیفرنیا - آمریکا
اگر اون خامنه ای کثافت و اون مجتبی لجن را بدهند دست من میدونم چکارشون کنم , مرگ بر نظام جمهوری اسلامی مرگ و ننگ برهمه طرفداران رژیم و همه ساندیس خوران که در این تاپیک خفه خون مرگ گرفتنند و از خجالت قایم شدند.
یکشنبه 3 دي 1391 - 04:38
برای رهایی - ایران - ایران
تن شکسته آن بی گناه بر دار است ..جنازه های میهنم زیر چنگ کفتار است. در این میانه ببین مردمی که در خوابند.. به وهم آنکه خدایی همیشه بیدار است.... مادر جان ابراز همدردی ما با شما در فضای مجازی دردی را از سرزمین آفت زده مان دوا نمیکند ما مردم بی غیرت با سکوتمان در فضای واقعی بر جنایات این خون آشام ها خواسته یا نا خواسته مهر تایید میزنیم و این سفاکان با بی پروایی هر روز ستار ها را به مسلخ میبرند ....
یکشنبه 3 دي 1391 - 05:58
paksan - آمریکا - آمریکا
ستار واقعاً بهشتی بود همیشه شهدا از دانشجویان و وکلا و شعار و نویسندگان بودن ولی قشر کارگر هم سهم خودش را ایفاء کرد واقعاً بهش افتخار می کنم واقعاً میشه انقدر بزرگ بود با همه کمی سواد می شه فهمید ...رژیم مرگ همیشه به همه می گفت این غرب زده ها این نواندیشان این دگراندیشان غرب زده که درس خواندن و نوکر غرب شدند مخالفشان هستند ولی بعد از تقلب 88 دیگه این دایره خیلی خیلی گسترده شده و هر چی می کشند و اعدام می کنند و زندانی بازم مثل گل می رویند و این خانواده شاید زیاد سیاسی نبودن ولی ببینید یه فرزند چه تاثیر تو این محله و اقوام و سایر مردم گذاشته ...فکرش رو هم نمی شه کرد که این سربازهای صفر این نیروهای انتظامی خودشون با دست خودشون دارن قبر خودشون رو می کنند
یکشنبه 3 دي 1391 - 07:22
parastooeshge - توکیو - ژاپن
مادر عزیز ما همه فرزند شما هستیم
یکشنبه 3 دي 1391 - 09:58
sarbaz007 - المان - المان
روحش شاد
یکشنبه 3 دي 1391 - 13:59
Iran e azad - هورتن - نروژ
درود بر تو مادر!. همه جوانان ایران حالا فرزند تو هستند! ستار نمرد،چون هدفش هنوز ادامه دارد و روزی به ثمر خواهد رسید!
دوشنبه 4 دي 1391 - 06:43
fetneh88 - تهران - ایران
امیدوارم یه روزی با بچه های خودشون همین کارو بکنن
دوشنبه 4 دي 1391 - 11:33
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.