آلمان در تب تماشای فیلمهای تخیلی
بازار داستانهای تخیلی در دورههای بحرانی همواره پر رونق بوده است. فیلمهای تخیلی، با نمایش واقعیتهای تلخ این دوران در جهانی غیرواقعی، هم سینماروها را مسحور و هم سود سرشاری نصیب دستاندرکاران این هنر میکنند.
نمایش فیلمهای تخیلی پیش از سال نو در آلمان نوعی سنت است؛ سنت برنامهریزیشدهای که برای دستاندرکاران سینما سود سرشاری به همراه میآورد. امسال هم دو فیلم "هابیت" و "اطلس ابر" از جمله آثاری هستند که دوستداران این ژانر را در آستانهی سال جدید میلادی به سالن سینماهای آلمان کشاندهاند.
یافتن گنج
"هابیت"، ساختهی پتر جکسون،کارگردان و فیلمنامهنویس نیوزیلندی، بخش نخست فیلم سهگانهای است که بر اساس رمانی از نویسندهی بریتانیایی جی جی آر تولکین تهیه شده است. پتر جکسون در این فیلم داستان هابیتی (موجودی تخیلی شبیه انسان به اندازه ۶۰ تا ۱۲۰ سانتیمتر) به نام بیبلو بگینز را به تصویر میکشد که در سفری طولانی برای یافتن گنجی افسانهای با گروهی از "دوارو"ها همراه میشود، ولی در بین راه از آنان جدا میافتد و ناگزیرست جستجو را برای دستیابی به گنج به تنهایی ادامه دهد.
فیلم "هابیت" با گرد آمدن ۱۳ "دورف" به همراه "گندالف"، جادوگر بزرگ افسانهای، در خانهی بیلبو بگینز که در روستای شایر زندگی میکند، آغاز میشود. او ابتدا از همراهی کردن گروه برای یافتن گنجینه که اژدهایی به نام "اسماگ" آن را دزدیده است، سر باز میزند، ولی پس از کوچ دورفها به سوی مقصد، تغییر نظر میدهد و به گروه میپیوندد. در پایان فیلم، پس از سپریکردن ماجراهای بسیار و عبور از موانع خطرناک، بیلبو بگینز و دورفها، سرانجام موفق میشوند نگهبان گنج را بکشند، آن را تصاحب کنند و به مال و مکنتی افسانهای برسند.
صحنهای از فیلم "اطلس ابر"
"اطلس ابر"
ساختار فیلم تخیلی "اطلس ابر"، ساختهی مشترک کارگردان آلمانی تام تیکور و لانا و اندی واچوفسکی ، پیچیدهترست. این فیلم که در سه لایهی زمانی گذشته، حال و آینده روایت میشود، از ۶ بخش تشکیل شده است؛ پارههایی که به اشکال گوناگون در ارتباط با یکدیگر قرار میگیرند و جریان داستان را به پیش میرانند: یک دفترچهی خاطرات، چند نامهی عاشقانه و یک فیلم ویدئویی این روایتها را به هم پیوند میزنند.
در "اطلس ابر"، تام هنکس، بازیگر پرآوازهی آمریکایی، در نقشهای گوناگون ظاهر میشود؛ او در زمانها و دورههای مختلف یک بار جامهی پزشکی جنایتکار را به تن میکند و در زمان و مکانی دیگر در نقش بزهکاری ایرلندی که نویسندههم هست، ظاهر میشود. روایت داستان در اپیزودهای گوناگون به عهدهی تنها یک شخصیت اصلی گذاشته شده که روند داستان را بهپیش میراند. یک وکیل آمریکایی که در سال ۱۸۵۰ در حال پژوهش در بارهی قارهی اقیانوسیه است، یک آهنگساز بریتانیایی مقروض که در سال ۱۹۳۱ به بلژیک میگریزد و یک کرهای که در آینده به جرم انسان بودن محاکمه میشود، از جمله شخصیتهای این فیلماند. "اطلس ابر"، با نقب زدن از دنیای تخیل به واقعیت و برعکس، در واقع کنکاشیست در ژرفای روان انسانی و پیگیری و نمایش دگرگونیها و تاثیرپذیریهای آن در شرایط و موقعیتهای گوناگون.
ویژگیهای اصلی فیلمهای تخیلی مدرن، از جمله "اطلس ابر" و "هابیت"، اینست که شالودهی داستان تنها بر پایهی جادو و جنبل، کشف و سرکشیدن عصارههای معجزهگر برای دستیابی به قدرتی جادویی، مبارزه با اژدهاهای مخوف، جنگ بین جن و پری... بنا نشده، بلکه تکیه بر نمایش و استفاده از تکنیکهای مدرن و زمینههای تاریخی هم هست. بیش از ۸۰ درصد فیلمهای تخیلی مانند "جنگ ستارگان، "آواتار"، "هاری پوتر"، "نارنیا"، "ارباب حلقهها"...، فیلمهای تاریخی در لباس افسانه و تخیل هستند که فنآوری و دنیای مدرن نیز در آن نقشمهمی بازی میکنند.
فریتس لانگ، استاد قدیمی فیلمهای تخیلی
آلمان، مبتکر فیلمهای تخیلی
کارگردانان آلمانی در واقع مبتکر اصلی ژانر فیلمتخیلی و از پیشتازان پرداختهای مدرن در این گونه فیلمها هستند. فریدریش ویلهلم مورنا (Friedrich Wilhelm Murnau)، از جمله، نخستین سینماگری بود که در سال ۱۹۲۲ فیلم تخیلی "سنفونی وحشت در پنج پرده" را ساخت و فریتس لانگ (Fritz Lang) با تهیهی فیلمهای "نیبلونگن" و "مرگ خسته" در دورهی جمهوری وایمار، راه او را ادامه داد . لانگ پس از آن بین سالهای ۱۹۲۵ ـ ۱۹۲۶ فیلم بیاد ماندنی "متروپولیس" را که نخستین فیلم صامت سینمای اکسپرسیونیستی جهان است، به بازار عرضه کرد. فیلمنامهی این فیلم سیاه و سفید در سال ۱۹۲۴ نوشته شد و تهیهی آن، حدود ۴ میلیون رایشمارک، واحد پول آن دوران، هزینه داشت.
خط اصلی فیلمهای تخیلی این دوره، مثل اغلب افسانههای دیگر، نبرد بین "خیر و شر" بود. کارگردانان آلمانی این ویژگیاصلی ژانر فیلمهای تخیلی را در متن نمایش روابط و مناسبات دنیای مدرن گنجاندند و سویهی تاریک آن را برجسته کردند. از نظر اجتماعی این فیلمها، از جمله "متروپولیس"، به عنوان برگردان تصویری واقعیتهای جامعهی پس از جنگ جهانی اول و شکلگیری نظام دیکتاتوری ناسیونالسوسیالیسم در آلمان ارزیابی شدهاند.
پس از فروپاشی جمهوری وایمار و قدرتگیری نازیها، تهیهی این گونه فیلمهای انتقادی که اغلب به زشتیهای تاریخ و اجتماع در دنیای تخیل میپرداخت و فضایی تاریک و ناامیدکننده داشت، ممنوع اعلام شد. رایش سوم برای تجهیز جامعه و سربازان آماده به خدمت هیتلری به "سلاحهای روحیهبخش" نیاز داشت. امکان فتح اروپا با ملتی که دایم به تماشای فیلمهای "هشداردهنده" مینشست و با نکبتها و پلیدیهای جامعه آشنا میشد، ممکن نبود. به این ترتیب، به پیروی از "رهنمودهای روشنگر یوزف گوبلز"، وزیر تبلیغات هیتلر، سرمایهگذاری در صنعت سینمای سرگرمکنندهی آلمان آغاز شد و فیلمهای شاد و تفریحی و خانوادگی، یکی پس از دیگری پردهی سینماهای آلمان را اشغال کردند.
میشاییل انده، نویسنده آثاری چون "مومو" و "داستان بیپایان"
تخیل پس از جنگ
ساخت فیلمهای تخیلی در آلمان، پس از سقوط ناسیونالسوسیالیستها در جامعهای که هنوز با کابوس جنگ، شکست، ویرانی و فاجعهی هولوکاست دست بهگریبان بود، ناممکن بهنظر میرسید. از اینرو تلاش خاصی در این بخش صورت نگرفت.
در سالهای دههی ۱۹۸۴ بود که یوهانس شاف (Johannes Schaaf)، سینماگر ۷۹ سالهی آلمانی، به تهیهی فیلمی تخیلی بر اساس رمان نویسندهی آلمانی، میشاییل انده (۱۹۲۹ ـ ۱۹۹۵) دست زد: "مومو".
مومو، در این فیلم، دختر دانشآموزی است که برای فرار از "بدجنسیهای" همکلاسیهای خود به دنیای کتاب و تخیل پناه میبرد و در این جهان غیرواقعی با رئیس کل "بانک صندوق پسانداز زمان" مبارزه میکند که با شستشوی مغزی از انسانها بیگاری میکشد.
این فیلم با استقبال سینماروها، بهویژه بچهها و نوجوانان روبرو شد. یکی از دلایل این موفقیت، نام نویسنده و رمان او بود که در سالهای دههی ۱۹۷۰، ژانر ادبیات تخیلی را در گسترهی ادب آلمان دوباره مطرح کرده بود و کنجکاوی و علاقهی بسیاری از خوانندگان را برانگیخته بود. موفقیت "مومو" که عناصر اصلی فیلم و ادبیات تخیلی، از جمله نبرد بین عقل و منطق و تخیل و عشق را در برمیگرفت، سینماگر آلمانی ولفگانگ پترزن (Wolfgang Petersen) را که اکنون ۷۱ سال دارد، بر آن داشت که در سال ۱۹۸۴، رمان دوم میشاییل انده با عنوان "داستان بیپایان" را نیز تهیه و کارگردانی کند.
پس از این دوره، صنعت سینمای تخیلی آلمان به حال رکود درآمد. هر چند در آغاز قرن جدید، تلاشهایی برای بهراه انداختن این بخش نیز صورت گرفت، ولی با موفقیت چندانی روبرو نشد.
صحنهای از فیلم "کرابات"
نسل جدید
با اینحال چندی است که نسل جدیدی از کارگردانان جوان آلمان پا به میدان گذاشتهاند و با هدف تهیهی فیلمهای تخیلی در "مقیاس بینالمللی" میکوشند، این ژانر را دوباره مطرح کنند. مارکو کرویتسپینتنر (Marco Kreuzpaintner)، که در سال ۲۰۰۸ فیلم "کرابات" را بر اساس رمانی از نویسندهی ۸۹ سالهی آلمانی، اوتفرید پرویسلر (Ottfried Preußler) ساخت، از جملهی این سینماگران است.
داستان "کرابات" که نام پسر یتیم ۱۴ سالهی رمان است، ریشه در افسانههای آلمانی دارد و در برههی زمانی جنگهای سی سالهی صلیبی اروپا (۱۶۱۸ ـ ۱۶۴۸) رخ میدهد. طبق این افسانهها کرابات،نوجوان بیپناهی است که برای فراگیری حرفهای در یک آسیاب بادی مشغول بهکار میشود، غافل از آن که این آسیاب، محل زندگی جادوگرهای بدسرشت است و او با پناهبردن به آن محل، ناگزیر از اطاعت از فرمانهای آنهاست. جادوگرها کرابات را مجبور میکنند سربازان را جادو کند و در خدمت خواستهای جادوگرها درآورد. در این اثر نیز، مانند اغلب فیلمهای تخیلی، نبرد بین خیر و شر، به سود عشق و صلح پایان میگیرد. فیلم "کرابات"، با استقبال سینماروهای آلمانی روبرو شد.
بحران؛ راز موفقیت
هر چند تهیهی فیلمهای تخیلی در آلمان، با دشواریهای فراوانی همراه است، ولی رولف گیزن (Rolf Giesen)، جامعهشناس فیلم و کارشناس فیلمهای تخیلی، آیندهی درخشانی را برای این ژانر پیشبینی میکند. او در این باره میگوید: «بازار داستانهای تخیلی و مخوف در دورههای بحرانی همیشه گرم بوده است. ما الان در یک مرحلهی گذار زندگی میکنیم. جامعه از هر لحاظ در حال تغییرات اساسی است؛ یعنی ثباتی وجود ندارد. و در این شرایط فیلمهای تخیلی بهترین وسیلهای است که با آن میتوان این واقعیتها را به تصویر کشید و بازتاباند.»
به نظر این کارشناس فیلم، تب تماشای فیلمهای تخیلیای که در حال حاضر جامعهی آلمان را در بر گرفته نیز از همین امر ناشی میشود.