چوبهدار پایانی بر رازداری 9 ساله پسر
فصل آخر داستان یک جنایت خانوادگی با تصمیم قضات شعبه 71 دادگاه کیفری رقم خورد. قاضی نورالله عزیز محمدی و چهار مستشار او با صدور حکم قصاص آخرین سطرهای داستانی را روی کاغذ آوردند که رازی 9 ساله را در خود جای داده بود. حکم قصاص، برای مرتکب قتل پدرخانواده صادر شد. نخستین سرنخ برای برملا شدن جنایتی که 10 سال قبل در شهریار رقم خورده بود با ناپدید شدن مردی 42 ساله به نام «حمید» و طرح شکایت خانواده او به پلیس به دست آمده بود. اما راز این جنایت سر به مهر داشت تا یک سال قبل که پسر بزرگ حمید آنقدر مست کرد که دیگر قادر نبود رازداری یک جنایت را به دوش بکشد. وقتی راز فاش شد کارآگاهان پلیس شهریار براساس شکایت پسر دوم حمید تحقیق در این باره را آغاز کردند و با کشف جسد و دستگیری متهم تصمیمگیری درباره این جنایت بر عهده قضات دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت. دادگاه وقتی تصمیم نهایی را گرفت که مادر مقتول، برادر و خواهرش نیز به عنوان اولیای دم خواهان قصاص متهم شدند. مادربزرگ رودرروی نوهاش قرار گرفت تا فصل آخر داستان یک جنایت خانوادگی رنگ و رویی دیگر به خود بگیرد.
حمید چگونه ناپدید شد
وقتی 10 سال از ماجرایی بگذرد کمتر کسی جزییات آن را به خاطر میآورد. اما صحبت از جنایتی است که باید قضات دادگاه برای آن تصمیم بگیرند و هر نکته کوچکی میتواند رسیدگی به یک جرم را تحت تاثیر قرار دهد. 10 سال قبل هیچ صحبتی از جنایت مطرح نبود. «حمید» 42 ساله که سه پسر داشت راننده تریلی بود و برای یکی از ارگانهای نظامی کار میکرد. غیبت او برای خانوادهاش عادی بود زیرا او مدت زیادی از روزهای سال را در سفر میگذراند. اما غیبت یکباره او سوالهای متعددی را برای اعضای خانواده در پی داشت. به همین دلیل همسر حمید و پسرانش با مراجعه به پلیس شهریار دست به دامن ماموران شدند و از آنها خواستند که از سرنوشت مرد خانواده برای آنها خبری به دست آورند. پرونده گم شدن حمید به کارآگاهان شهریار سپرده شد. در مراحل تحقیق وقتی کارآگاهان بر فرضیه انتقامجویی و دشمنی با این مرد کار میکردند همسر حمید به آنها گفت که شوهرش با یکی از همکارانش پیش از غیبت اختلافاتی داشته که منجر به جر و بحثهای مداوم بین آنها شده بود. اما همسر حمید هیچگاه به ماموران نگفت که نام آن همکار چه بوده است. خانواده حمید یعنی مادر، خواهر و برادران او نیز از غیبت او نگران شده بودند اما هیچ اثری از او در دست نبود. با این حال روزها در پی هم گذشتند و نه سرنخی به دست کارآگاهان افتاد و نه اثری از حمید هویدا شد. 9 سال بر همین روال سپری شد و غیبت غیرموجه حمید برای همه عادی شد. در این میان پسر بزرگ حمید با اصرار مادر و برادرانش را متقاعد کرد که خانه را عوض کنند. همهچیز در این 9 سال به مرور زمان سپرده شده بود تا اینکه خردادماه سال 1390 فرارسید.
برادرم راز گم شدن پدر را میداند
هفتم خردادماه یک سال قبل «مهران» پسر کوچک حمید دوباره دست به دامن ماموران و دستگاه قضایی شد. او روانه کلانتری و بعد دادستانی شهریار شد و بالاخره در حالی که نمیتوانست باور کند شنونده چه رازی بوده است، شکایتی تنظیم کرد و در آن از برادر بزرگ خود به نام «محمدرضا» به عنوان عامل ناپدید شدن پدرش یاد کرد. با طرح شکایت دادستانی تحقیق درباره این ادعا را به کارآگاهان پلیس سپرد و به زودی با احضار مهران موضوع تحت بررسی قرار گرفت.
مهران به کارآگاهان گفت که چند شب قبل وقتی برادر بزرگش در نوشیدن مشروب زیادهروی کرده بود و از حال خود بیخود شده بود، شنیده است که او گفته پدرشان را کشته و بعد جسدش را در خانه دفن کرده است.
مهران همچنین در اظهارات خود به ماموران گفته بود که ما وقتی 22 آبانماه 1381 از غیبت پدرمان شکایت کردیم برادر و مادرم از موضوع باخبر بودهاند.
کارآگاهان پلیس آگاهی شهریار با اعلام گزارش این اظهارات به قاضی احمدی بازپرس شعبه هشتم دادسرای این شهرستان حکم بازداشت «محمدرضا» را گرفته و مادر او را نیز برای توضیح فرا خواندند.
به گفته مهران برادر بزرگش به مواد مخدر و مشروبات الکلی معتاد شده بود و در همان روزها به طور مرتب هذیانهایی درباره مرگ پدرشان میگفته است که در نهایت با سوالهایی از سوی او داستان درگیری میان پدر و محمدرضا را میشنود و برادر بزرگش مدعی میشود که در آن روز کذایی حمید را با 40 ضربه چاقو از پای درآورده است.
دستگیری پسر بزرگ خانواده
براساس اظهارات پسر کوچک حمید دستگیری محمدرضا در دستور کار پلیس قرار گرفت و مادر او یعنی همسر مقتول هم به عنوان مطلع به اداره پلیس شهریار فراخوانده شد. دهم خرداد 1390 کارآگاهان پلیس شهریار «محمدرضا» را دستگیر کردند. او پس از تفهیم اتهام هیچ مقاومتی از خود بروز نداد و لب به اعتراف گشود. از زمانی گفت که فقط 19 سال داشت. از روزهایی که با دختری آشنا شده بود و پدر با ازدواج آن دو مخالفت کرده بود. «محمدرضا» در تحقیقات مقدماتی به کارآگاهان گفت: پدرم را کشتم. من و او با هم اختلافات زیادی داشتیم. من و پدرم حتی از نظر اعتقادات هم با هم تفاهمی نداشتیم.
پسر بزرگ حمید درباره آنچه بین آنها گذشته بود نیز توضیح داد: من دوست داشتم هرکاری دلم میخواهد بکنم ولی پدرم اجازه نمیداد. من میخواستم مشروب بخورم ولی پدرم بر سر همین موضوع مرتب با من سر ناسازگاری داشت.
محمدرضا در بازگویی آنچه در آبان 1381 بین او و پدرش گذشته به کارآگاهان گفت: من با دختری عقد کردم که پدرم او را مناسب نمیدانست. میگفت او هم مثل خودت به راه نیست. برای همین به من گفت حالا که با این دختر ازدواج کردهیی دیگر حق آمدن به خانه را نداری.
این جوان که اینک 29 سال دارد درباره جزییات روز حادثه گفت: روز حادثه رفتم خانه و دیدم قفل در عوض شده است. زنگ زدم پدرم در را باز کرد. گفتم میخواهم دست?هایم را بشویم. رفتم داخل خانه، برادرم، مهدی، آن روز سرکار بود و مادرم با مهران به خانه خالهام رفته بودند. دوباره تا مرا دید شروع کرد به ناسزاگویی به من.
محمدرضا که متهم به قتل پدرش بود به ماموران گفت: تا به خودمآمدم دیدم که چاقویی که در جیب داشتهام را درآوردهام و با 40 ضربه چاقو او را ناکار کردهام.
پسر بزرگ حمید درباره پنهان کردن جسد هم به ماموران توضیح داد: وقتی به حال خودم آمدم و دیدم پدرم را کشتهام به سرم زد که جسدش را در خانه پنهان کنم و برای همین در اتاق موزاییکها را کندم و بعد از حفر زمین جسد را در اتاق دفن کردم. از فرصت نبودن خانواده استفاده کردم و خوب محل دفن را تمیز کردم تا اثری باقی نماند.
محمدرضا مدتی بعد و در فرصتی مناسب با حفر محل دفن جسد دوباره جنازه پدر را از دل خاک بیرون میکشد و اینبار آن را به محلی در محدوده شهرک مصطفی خمینی میبرد و به درون یک قنات میاندازد.
کارآگاهان پس از بررسی سخنان محمدرضا و کشف جسد، بازسازی جرم و صحنه وقوع آن را در دستور کار قرار دادند و در این مرحله بود که دریافتند همسر مقتول هم در این مدت در پنهان کردن این راز و سر به مهر داشتن آن کمک کرده است.
همسر مقتول چه گفت؟
براساس آنچه در پرونده این جنایت ثبت شده است همسر مقتول در این مدت از قتل همسرش با خبر بوده است. اما کیفیت این خبردار بودن از یک جنایت به درستی مشخص نشده است. همسرحمید در اظهاراتی گفته است: همان روز کذایی که به خانه برگشتم دیدم که حیاط خانه شسته شده است ولی در خانه همه چیز خاک گرفته بود. محمدرضا هم بیقرار بود. دستش زخمی بود. از او پرسیدم چیزی شده ولی او جواب نداد و از خانه بیرون رفت.
همسر مقتول در توضیحاتش به ماموران گفت: من از محمدرضا میترسیدم. میترسیدم که مبادا پرخاش کند و دوباره درگیریها در خانهمان بالا بگیرد.
کیفرخواستی که دادستان صادر کرد
پس از تکمیل تحقیقات پلیسی و جمعآوری ادله اثبات جرم دادستانی شهریار کیفرخواستی برای این پرونده صادر کرد. گرچه از میان سه فرزند حمید که اولیای دم او محسوب میشوند یک تن خود متهم به قتل است و از دو تن دیگر یک نفر یعنی مهدی شکایتی اعلام نکرده است اما دادستانی شهریار بر پایه شکایت مهران پسر کوچک مقتول، مادر مقتول و برادر و خواهر حمید اقامه دعوا کرد.
شریفی، نماینده دادستان در جلسه محاکمه از قاضی نورالله عزیز محمدی و چهار مستشار شعبه 71 دادگاه کیفری خواستار مجازات «محمدرضا» شد. اما در این کیفرخواست هیچ اشارهیی به اتهام مادر محمدرضا به عنوان مطلع یا عنوان دیگری نشده است. با توجه به اینکه مادر مقتول و برادر و خواهر او به همراه پسرکوچکش برقصاصنفس تاکید داشتند، قضات دادگاه بعد از شور درباره این ماجرا روز شنبه 18 آذرماه رای خود را صادر کردند. براساس این رای محمدرضا به قصاص نفس محکوم شده است و این رای بعد از تایید دیوانعالی کشور قابل اجراست. با صدور این حکم و براساس ماده 880 قانون مدنی فرزندی که پدر خود را به قتل برساند از دریافت ارث نیز محروم میشود. گرچه محمدرضا فرزندی ندارد و همسرش نیز بعد از مدتی زندگی با او جدا شده است او و همه کسانی که میتوانستند ارث دریافت کنند از آن محروم شدند.