قربانی شدن مردم ایران در سایه دیکتاتور
جهت نمایش ویدئو در یوتوب اینجا کلیک کنید.
جهت دانلود ویدئو اینجا کلیک کنید.
|
مطابق با اصل پنجم قانون اساسی ایران، در غیبت امام زمان رهبری کشور بر عهده فقیه عادل، با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اکثر مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشد، رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجد شرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم عهده دار چنین مسئولیتی می گردند. نگاهی به شرایط رهبری در ایران نشان می دهد چرا هواداران سینه چاک آیت الله خامنه ای مدت هاست می کوشند تا برای او فضیلت های عجیب و غریب بتراشند و این فضیلت تراشی ها از یک منظر خود گواهی بر بی کفایتی ایشان است. در واقع نسبت رهبری آیت الله خامنه ای با آنچه در قانون اساسی آمده، کاملا بر عکس است او هیچ کدام از شرایط مندرج در قانون اساسی را ندارد بنابراین پیروانش می کوشند تا با هزار وصله و پینه این قبا را به قامت ایشان اندازه کنند.
بهروز بهبودی
www.bbehbudi.com
contact@bbehbudi.com
روزگاری پس از به رهبری رسیدن حجةالاسلام خامنه ای در سال 1368 و به اجتهاد رساندن ایشان در عرض یک شب، آیت الله منتظری گفته بود ایشان در حد مرجعیت نیست و کوشش اطرافیان شان، موجب وهن نهاد مرجعیت است. بنابراین آجرهای دیوار رهبری ایشان از همان ابتدا کج گذاشته شد. در واقع کسانی که ایشان را به رهبری رساندند اولین انحراف را از قانون اساسی در مورد رهبر به وجود آورده، او را به فاصله یک روز به آیت اللهی تبدیل کردند .
آیت الله خامنه ای تا پیش از به روی کار آمدن احمدی نژاد در پشت پرده بازی می کرد. هاشمی رفسنجانی آنقدر مکار و سیاست ورز بود که نخواهد دیگ مسائل پشت پرده را هم بزند و همه چیز را به روی کار بیاورد. رابطه اش هم با خامنه ای چون این روزها نبود. پس از او خاتمی هم تنها به کنایه ای بسنده کرده و گفته بود رئیس جمهور در نظام تنها نقش یک تدارکاتچی را دارد. بنابراین خامنه ای تنها پس از انتخابات سال 1388 و هراس از به روی کار آمدن دوباره اصلاح طلبان و بخصوص میرحسین موسوی، ناگزیر شد آشکارا به میدان بیاید. در این به صحنه آمدن بی محابا، او چنان کرد که هدف شعارهای مردم قرار گرفت و حالا مردم خواهان رفتن این رهبر دیکتاتور بودند و آیا میان دیکتاتوری و عدالت نسبتی می تواند باشد؟ خامنه ای به گواهی بسیاری از مردم، پس از انتخابات بحث برانگیز آن سال از نمای عدالت هم ساقط شد.
روحیه دیکتاتوری خامنه ای، رئیس جمهور بله قربان گویی را جستجو می کرد و آن را در وجود محمود احمدی نژاد یافت بنابراین برای تحقق آرمان های خود، به مردم ایران و آرای آنها پشت کرد و کشور را در معرض مخاطرات جدی قرار داد تا نشان دهد در کنار بی عدالتی از اوضاع زمانه نیز غافل است و پند ناصحان را نمی شنود. نوع تصمیمات این رهبر و طیف مشاورانش نشان داده است که ایشان نه تنها همراه با تحولات زمان پیش نمی رود، که معمولا در خلاء زندگی می کند. به همین دلیل گرفتار توهمات کودکانه، همواره شجاعت را با لجبازی اشتباه گرفته است.
پس از واقعه کوی دانشگاه و فاجعه ای که برادران لباس شخصی و غیر آن رقم زدند، ایشان برای جوان ها سخن گفت و در اثنای همان سخنرانی اعلام کرد خواب بازگشتن آمریکا به ایران یک خواب پریشان است. بی شک هر کشوری این حق را دارد تا دوستان و هم پیمانانش را انتخاب کند اما آیا یک نفر با طیف بسته مشاورانش می تواند چنین تصمیمی را برای یک کشور با هفتاد و چند میلیون نفربگیرد؟ پافشاری بر موضوع انرژی هسته ای هم که روزگار مردم را به تباهی کشانده و آنها را زیر بار فشار خانمانسوز قرار داده است باز از همین روحیه برخاسته و بدون نظرخواهی از مردم بوده است. جمهوری اسلامی در این مورد هم خواسته های خود را در قالب شعار از دهان عده ای برآورد که شناختی از انرژی هسته ای نداشتند اما در فریادهایشان آن را حق مسلم خود می دانستند. کسی منکر حق کشورها از جمله مردم ایران در داشتن انرژی صلح آمیز هسته ای نیست، اما دادن این امکان به جمهوری اسلامی چون تیغ در کف زنگی مست است. جمهوری اسلامی می بایست ابتدا برادری خود را به دنیا اثبات می کرد و پس از آن انتظار همکاری می داشت. وقتی تمام کارکرد این نظام تنش زایی بوده و مسبب اصلی آن هم رهبری است که لجبازی را با شجاعت اشتباه گرفته است، چه انتظاری از دنیا باید داشت؟
چرا وقتی مردم باید همه هزینه های تحریم ها را پرداخت کنند، در تصمیمات کلان کشور به آنها و آرایشان هیچ مراجعه ای نمی شود؟ چرا خامنه ای تنها وقتی به یاد مردم می افتد که به سبب تصمیمات بی خردانه اش همگان در چاه افتاده اند؟ ایشان با به روی کار آوردن محمود احمدی نژاد اثبات کرد از تدبیر هم چیزی نمی داند وگرنه کشوری با آن منابع سرشار انسانی و طبیعی نباید به این روز فلاکت بار بیفتد. اینها همه حاصل مدیریت و تدابیر کسی است که به خود حق می دهد از شرایطی که قانون اساسی برایش تعیین کرده پا را فراتر بگذارد و در ریز و درشت مسائل کشور بدون هرگونه تخصصی اظهار نظر کند و غم انگیز آنکه همه ارکان کشور هم چشم و گوش بسته از او حمایت می کنند و یا خود را ناچار به آن می بینند.
پدیده ای به نام محمود احمدی نژاد ـ که امروز می کوشند تا او را قربانی بی تدبیری های رهبر کنند ـ حاصل وجود رهبری بدون شرایط رهبری و درک منافع ملی است. نتیجه سیاست های اعمال شده توسط بیت رهبری منجر به ظهور پدیده ای به نام احمدی نژاد شده است وگرنه احمدی نژادها یک شبه شکل نگرفته اند. احمدی نژاد مدلی از منش حقیقی و بدون پوشش جمهوری اسلامی است که نمی خواهد به کسی حساب پس بدهد و مگر مجموعه های تحت نظر رهبری در ایران حساب و کتاب مشخصی دارند؟ در نگاه احمدی نژاد وقتی رهبری با همه نواقصش در ایران مادام العمر است، چرا رئیس جمهوری چنین نباشد. جنگ قدرت را نهاد رهبری در ایران آغاز کرده است بنابراین دیگرارکان هم از او پیروی و همان رویه انحصار طلبی و اقتدارگرایی را دنبال می کنند.
با همه این تفاصیل خامنه ای آنگونه که مدعی مطالعه روزانه حتی بیشتر از جوان هاست، باید از تاریخ عبرت بگیرد. تاریخ ایران و دنیا نمونه های فراوانی چون او را در خاطر دارد. ایشان بهتر می داند که روال دنیا همیشه چنین نبوده، چنین نیز هم نخواهد ماند.
ونکوور– جمعه 26 اکتبر 2012