چرا احمدینژاد خامنهای را وامدار خود میداند؟
حسین علیزاده (دیپلمات پیشین در فنلاند)
نامهنگاریهای تند احمدینژاد و صادق لاریجانی (روسای قوای مجریه و قضائیه) درباره امکان بازدید احمدینژاد از زندانهای جمهوری اسلامی، برای بار دیگر اختلافات درون حاکمیت جمهوری اسلامی را برملا ساخت. پیش از این نیز احمدینژاد نامهنگاریهای شدیداللحنی با رئیس مجلس (هم حداد عادل و هم علی لاریجانی) داشتهاست. پردهدریهای او از هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، کروبی، موسوی، خاتمی و بسیاری دیگر نیز نشان «سیاست تهاجمی» او اما نه در عرصه سیاست خارجی بلکه در درون حاکمیت دارد.
با مروری بر رفتارهای احمدینژاد دانسته میشود که این به چالش کشیدن ارکان نظام، منحصر به موارد یادشده نبود. در این چالش کشیدنها او حتی شخص اول نظام یعنی علی خامنهای را نیز از قلم نیانداختهاست. در ماجرای نامه علی خامنهای به احمدی نژاد برای صرف نظر کردن از انتصاب مشایی به عنوان معاون اول رییس جمهور، تعلل شش روزه احمدی نژاد باعث شد تا مطبوعات نامه مزبور را علنی کرده و بی اعتنایی احمدی نژاد به نامه رهبر را عیان سازند. برای بار دیگر اوج رو در رویی رهبر و رئیس دولت در ماجرای برکناری وزیر اطلاعات نمایان شد. عزل وزیر اطلاعات به دست احمدینژاد و ابقای او به دست خامنهای، مورد دیگری از چالش کشیدن رهبر بود.
اینک در ۹ ماه باقی مانده تا پایان ریاست احمدی نژاد، چرا وی با بر هم زدن قواعد بازی در جمهوری اسلامی، التهاب را در درون حاکمیت دامن میزند؟ مدعای این مقاله در پاسخ به این پرسش این است که: اولا احمدی نژاد، رهبر را وامدار خود میداند و نه خود را وامدار او.
ثانیا خروج از چرخه قدرت، هست و نیست احمدینژاد و اطرافیانش را به باد خواهد داد.
مدعای اول: خامنهای وامدار احمدینژاد
۱- آیتالله خمینی با تئوری «ولایت مطلقه فقیه» جامهای را دوخت که فقط و فقط به تن او که رهبری پرجذبه بود، میرفت. «مرجعیت»، «اقبال عمومی»، «شخصیت پرجذبه» و «قوه قاهره» چهار مولفه مهم بودند که قدرت بی بدیل او را شکل داده بودند؛ قدرتی که در نظریه ولایت مطلقه فقیه نمایان شده بود. اما، با فوت او و در گذر زمان، دانسته شد که چنان اختیارات نامحدودی نمیتواند در دست جانشین او (علی خامنهای) باشد که از ۴ مولفه نامبرده، فاقد کلیه آنها به استثنای مولفه چهارم (قوه قاهره یعنی سپاه) بود. علی خامنهای فاقد شخصیت کاریزماتیک، فاقد مرجعیت مقبول و همچنین فاقد اقبال عمومی بود که بنا به مسئولیت قرار بود در غیاب این مولفههای مهم، رهبری کشور را به سبک و سیاق سلف خود برعهده داشته باشد.
چنین شد که چنان رهبری (فاقد ۳ مولفه نخست) هم در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و هم در دوران خاتمی هرگز نتوانست در حد و اندازههای سلف خود ظاهر گردد. هاشمی با در دست گرفتن ریاست خبرگان، ریاست تشخیص مصلحت و ریاست جمهوری و همراهی مجلس، یکهتاز میدان قدرت بود. خاتمی نیز به دلیل رأی بالا و اقبال جامعه دانشگاهی و روشنفکری توانسته بود پلی ارتباطی (گفتوگوی تمدنها) با جامعه جهانی برقرار کند. برای درک مقبولیت جهانی که خاتمی از آن برخوردار بود همین بس که به یاد آوریم در سالی که به اجماع کلیه کشورهای عضو مجمع عمومی (حتی اسرائیل و آمریکا)، پیشنهاد خاتمی مبنی بر نام نهادن سال ۲۰۰۱ به عنوان سال گفتوگوی تمدنها به تصویب رسید، نهایت هنر علی خامنهای نامگذاری سال ۸۰ به نام امام علی بود و بس.
۲- با پایان دوره خاتمی، ۱۶ سال از رهبری علی خامنهای گذشته بود. وی در این ۱۶ سال توانسته بود با تکیه بر قوه قاهره (سپاه)، جامه مرجعیت را بر تن کند. رهبری که یا نام هاشمی رفسنجانی یا موقعیت خاتمی، رهبری او را در سایه نگه داشته بودند، به دنبال آن بود که پس از خاتمی سکان ریاست جمهوری را به دست کسی بسپارد که حاضر است دستبوس او باشد. یافتن چنین فردی و ارتقا او تا سرحد شخص دوم کشور، این نوید را میداد که رهبر، با کمک این فرد پیرو خواهد توانست در حد و اندازه بنیانگذار جمهوری اسلامی ظاهر شود.
چنین موقعیتی، اما، با حضور جریان حزب کارگزاران (حامیان رفسنجانی) و جنبش اصلاحات (حامیان خاتمی) ناممکن مینمود. جراحی این دو جریان سیاسی کشور، وظیفه خطیری بود که در انتخابات نهم و دهم برعهده دردانه رهبری (احمدینژاد) گذاشته شد. تخریب رفسنجانی کار را به جایی رساند که وی به جای پیگیری شکایت خود از احمدینژاد، آن را به خدا سپرد. جریان اصلاحات نیز که در انتخابات ۸۸ به میدان آمد شدیدا سرکوب گردید.
بدین ترتیب با حمایت جانانه رهبری از احمدینژاد، هر دو این جریانهای سیاسی از پیکره نظام جراحی شدند. این خدمت به خامنهای واقعیتی است عریان که احمدینژاد با علم به آن، رهبر را وامدار خود بداند. بنا به برخی گزارشها، احمدی نژاد در جمع گروهی از مدیران خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) دخالت خامنهای برای حفظ او در سمت ریاست جمهوری را تایید کرده و گفته بود: «آقای خامنهای در سال ۱۳۸۸ من را حفظ کرد تا به این ترتیب نیروهای خودش را حفظ کند چرا که اگر میرحسین موسوی رئیس جمهور میشد دستگاه رهبری را برمیچید.» (سایت جرس ۴ اردیبهشت ۹۰)
قهر یازدهروزه احمدینژاد، گواهی بود که او خامنهای را وامدار خود میداند و نه خود را وامدار خامنهای. (من به رهبری بدهکار نیستم که کوتاه بیایم. اولا کسی که توانست بساط اصلاحطلبان را جمع کند من بودم. ثانیا انرژی هستهای را من به اینجا رساندم. ثالثا هدفمند کردن یارانهها را که هیچ کس زیر بارش نمیرفت من برعهده گرفتم و اجرا کردم. من چرا باید کوتاه بیایم؟ یک عزل و نصب وزرا در اختیار من بود که آن هم بحمدالله از من گرفته شدهاست). - سخنان نقل شده از احمدینژاد به جنتی به نقل از سایت جرس ۹ اردیبهشت ۹۰-
مدعای دوم: خروج از گردونه قدرت برای احمدینژاد ناممکن است
احمدینژاد اینک پس از ۸ سال دشمنانی را برای خود تراشیده تا جایگاه رهبری را تثبیت کند. بدیهی است که او حاضر نباشد از گردونه قدرت به بیرون پرتاب شود. برای درک عمق انزجاری که علیه احمدی نژاد به وجود آمده، توجه به این نکته مهم است که نظام جمهوری اسلامی بر دوش سه نهاد اجتماعی مستقر شدهاست: روحانیت، بازار و سپاه.
رابطه خراب احمدی نژاد با هر سه این نهادها پر واضح است. ارتباط او با نهاد روحانیت و مرجعیت تا بدانجا خراب است که دیر زمانی است او به دیدار مراجع نمیرود. بازاریان نیز دل خون از سوء مدیریت احمدی نژاد دارند. رابطه احمدی نژاد با سپاه نیز تا آنجا تیره است که یکبار آنان را «برادران قاچاقچی خودمان» توصیف کرد.
علاوه بر رابطه تیره احمدی نژاد با این سه نهاد قدرت، رابطه تیره او با مجلس، قوه قضائیه و تشخیص مصلحت نیز بر همه آشکار است.
بر همه اینها باید افزود تنفری که احمدی نژاد در عرصه جهانی از خود برجا نهاده تا آنجا که در سفر اخیرش به نیویورک فقط توانست با روسای چهار کشور سوازیلند، مجمعالجزایر قُمُر، بولیوی، و سنت وینسنت دیدار کند و بس. (مراجعه شود به مقالهای از نویسنده با عنوان: دستاوردهای آخرین سفر احمدی نژاد به نیویورک)
افزون بر همه اینها، نیز پروندههای کلان تخلفات مالی و انضباطی احمدی نژاد چیزی نیست که برکسی پوشیده باشد. نادیده انگاشتن این همه تخلفات مالی تنها به لطف «چشم خطاپوش» رهبر ممکن آمدهاست. بنابر این، او تردیدی ندارد که با پایان دوره ریاستش، قرار است یک یک این پروندههای هم از سوی اصولگریان و هم رفسنجانی و بسیاری دیگر گشوده شود. اوضاع اقتصادی کشور نیز تا بدانجا خراب است که باید جام زهر را به یکی نوشاند. از نظر احمدی نژاد راه گریز از هر پاسخگویی، باقی ماندن در قدرت از یک سو و پناه گرفتن پشت سر رهبری از سوی دیگر است که «رایحه خوش خدمت» را در دولت احمدی نژاد نوید داده بود تا رهبری خود را تثبیت کند.
نتیجه
احمدینژاد از اینکه به او نگاه ابزاری شود تنفر دارد. او میداند تاکنون جادهصافکن رهبری و اصولگرایان بوده تا از شر کارگزاران و اصلاحطلبان خلاصی یابند. او همچنین جادهصافکن حضور سپاهیان در جای جای اقتصاد سودآور کشور بودهاست. احمدی نژاد به خوبی می داند که همین سپاهیان و اصولگرایان، قرار است کاسه کوزه هر آنچه را در این سالها گذشتهاست بر سر او خراب کنند خصوصا اینکه او خود نیز بهانههای کافی به دست دادهاست. چنین اتفاقی نخواهد افتاد مگر آنکه او عرصه قدرت را ترک کند. معنای دیگر این سخن آن است که او نیک واقف است که اگر دیگران (رفسنجانی و اصلاحات) به دست او جراحی شدند، وی نیز قرار است به دست کسی دیگر به عنوان سرحلقه «انحراف» جراحی شود. از نظر او بازی که ۹ ماه دیگر قرار است به دست دیگران شروع شود، بهتر است او خود زودتر شروع کرده باشد به ویژه اینکه رهبر را وامدار خود میداند.
اگر قرار باشد این جراحی در ۹ ماه پس از این صورت پذیرد، چه بهتر که با تحمیل هزینههای سنگین بر رهبری و نظام جلوی این جراحی را بگیرد. معروف است احمدینژاد گفتهاست من رئیس جمهور امام زمان هستم نه رئیس جمهور خامنهای. در محاسبه احمدی نژاد، خامنهای باید بداند که تعرض به احمدی نژاد تعرض به خود اوست. احمدینژاد این توان را در خود سراغ دارد که تمام حیثیت رهبری را لجنمال کند.
نازپرورده رهبری درصدد است این نکته را به او بفهماند که بقای او در دست رهبری و بقای رهبری در دست اوست. اینکه مجلس مطیع رهبر هر از چندگاه از قصد استیضاح وزیران احمدی نژاد یا طرح سوال از او کوتاه میآید، دقیقا ناشی از هراسی است که رهبر میداند به دلیل وامدار بودن به احمدی نژاد نمیتواند، این جراحی را در دوران ریاست احمدی نژاد انجام دهد.
برای مثال اگر فرض کنیم قرار باشد با رأی عدم کفایت دولت، انتخابات ریاست جمهوری زودرسی برگزار گردد آیا جنبش سبز، خواب راحت را از چشمان رهبر نخواهد ربود؟ این درسی بود که احمدی نژاد به رهبری آموختهاست. بی دلیل نیست علی مطهری گفته که تاکنون احمدی نژاد دوبار درخواست آزادی موسوی و کروبی را دادهاست. احمدی نژاد هرگز دلش برای این رهبران جنبش سبز نسوخته که خواستار آزادی آنان شود بلکه او در صورت احساس خطر برای خود، مایل است به رهبر گوشزد کند که با کدامین چالشها هنوز روبه روست که فقط احمدی نژاد میتواند آنها را مهار کند.