رضا منصوری؛ معاون وزیری که از دستگاه اداری گذر کرد

رضا منصوری، فیزیکدان برجسته ایرانی که به مدت چهار سال در دولت دوم محمد خاتمی معاون وزیر بوده است

همایون خیری

روزنامه‌نگار در استرالیا

بی بی سی : ببین این پرونده را که دستور رئیس جمهور روی آن است، اگر بخواهم جایی گمش می‌کنم که هیچ کس ردی از آن نیابد."

تقریبا باور کردنی نیست که مامور دولت بتواند چنین حرفی درباره گم کردن عمدی نامه‌ای با دستور مستقیم رئیس جمهوری را به زبان بیاورد. ولی واقعیت این است که چنین حرفی زده شده است.


رضا منصوری، فیزیکدان برجسته ایرانی که به مدت چهار سال در دولت دوم محمد خاتمی بعنوان معاون وزیر علوم، تحقیقات و فن‌آوری مشغول به کار بوده مدتی‌ست شروع به نگارش خاطرات اداری خود از این دوره و انتشار آن در وبسایت یا به قول خود او وبگاهش کرده است. خاطراتی که نوشتنش اتفاقی‌ست که هرگز تا پیش از این در جمهوری اسلامی سابقه نداشته است.

موضوع پذیرش پست معاونت از یک گپ دوستانه در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف شروع می‌شود. پیش از آن در اواسط شهریور منصوری از مصطفی معین، وزیر علوم، تقاضای وقت ملاقاتی کرده و همانجا با او درباره منابع مالی برای کمک فوری به پژوهشگرانی که در شرف دستیابی به نتیجه‌ای مهم باشند گفتگو کرده بود.

همکاران منصوری از او می‌پرسند آیا تا به حال به او پیشنهاد همکاری در وزارت شده است؟ منصوری می‌نویسد در پاسخشان "چیزی برای گفتن نداشتم."

کمتر از یک هفته بعد از آن گپ دانشگاهی از دفتر وزیر با او تماس می‌گیرند و قرار ملاقات دوباره‌ای ترتیب می‌دهند و وزیر علوم همانجا از منصوری درباره پذیرش پست معاونت سوال می‌کند. منصوری می‌گوید خبر می‌دهم و فردای آن روز فیزیکدان‌های دیگر در دانشکده به او می‌گویند "بپذیر"، همسر هم موافق است و منصوری پست معاونت را می‌پذیرد.

توصیف‌های منصوری فیزیکدان از ساختمان و کارکنان معاونت پژوهشی وزارت علوم دست کمی از نوشته‌های چخوف ندارند.

بعنوان مثال بخش "اولین برداشت" مربوط به دیدار با دکتر محمد توکل، جامعه‌شناس علم و معاون پژوهشی وقت وزارت، است که عازم فرصت مطالعاتی‌ست. طنز از همینجا شروع می‌شود.

"دفترش تنها با کلید مخفی رئیس دفتر باز می‌شود. پر بود با مبلمان فرسوده اداری، مخلوطی از دوران شاهنشاهی و خرت و پرت‌های حسن‌آبادی. کاغذهای ولو و پوشه‌های مندرس در سراسر میز تحریر و میز جلوی مبل و روی زمین همه جا به چشم می‌خورد. قفسه‌های پر شده از پوشه‌های پر از اسناد مرا یاد دهه چهل شمسی می‌انداخت".

منصوری می‌نویسد همه جا تیره و تاریک و کثیف است و از فرط کارتون‌های پر از اسناد و خاک و غبار و سوسک و مانده غذا و خوردنی‌های روی میز دل آدم به درد می‌آید.

استادهایی هم در همین اتاق‌ها برای گرفتن مجوز ارز برای خرید کتاب یا پرداخت حق عضویت در انجمنی صف کشیده بودند، و خلاصه "لازم بود چند سالی صابون اداره‌ دولتی به تنم بخورد تا بدانم تا چه عمقی نظام اداری ما زنگ زده و منحرف است."

توصیفی که به قلم منصوری از اوضاع معاونت پژوهشی وزارت علوم در ساختمان فجر در قلب پایتخت می‌خوانید حیرت‌آور است، انگار از یک ده‌کوره حرف می‌زنید: "بخش خدمات و نگهبان‌ها می‌گفتند پس از بیست سال این اولین بار است که معاونت به ما سر می‌زند. بیچاره‌ها در وضع فلاکت‌باری به سر می‌بردند. اتاق آن‌ها بیغوله‌ای بیش نبود: کوچک، کثیف، آلوده و به منظور استراحت یا سکونت غیرانسانی. بعضی از آن‌ها به همین دلیل بیماری‌های پوستی گرفته بودند".

منصوری شش هفته‌ای انبوه پرونده‌ها را راست و ریست می‌کند و در خانه‌ها هم مشغول کار آن‌هاست تا بالاخره اوضاع به روز می‌شود.

بعد پرونده کارکنان را مطالعه می‌کند و کسانی را بعنوان برگزیده دستچین می‌کند. یکی از آن‌ها را برای تنظیم صورتجلسه یک جلسه با مشاوران سیاستگذاری علمی انتخاب می‌کند اما به در بسته می‌خورد "معلوم شد هیچ چیز از جلسه دست‌گیرش نشده است".

یکی دیگر رئیس دفتر معاونت و دبیر کمیسیون انجمن‌ها بوده "از زمره برناکشیدگانی که در رکود اداری منجمد شده بودند. با دمپایی در اداره راه می‌رفت". بالاخره یک خانم کارشناس زبر و زرنگ به او می‌گوید که "چقدر برای انجمن‌ها می‌توان کار کرد، اگر آقای [...] دبیر کمیسیون بگذارد".

بیست بخش از خاطرات چهار ساله فیزیکدان ایرانی که به کسوت معاونت وزیر درآمده خواننده را با تصویری از مدیریت پژوهش در ایران آشنا می‌کند که قرار است مانع فرار مغزها شود.

معاون پژوهشی وزارت علوم ناگزیر است از طریق رئیس دفترش به حسابداری یک مرکز تحقیقات که زیر نظر معاونت فعالیت می‌کند تلفن بزند تا دستمزد رنگرز ساختمان را بدهند. البته مدیر مالی مرکز هم جواب می‌دهد دو هفته طول می‌کشد و در نتیجه "فردای همان روز اخراجش کردم." حاضران در محل که از اخراج فوری مدیر مالی را می‌بینند جا می‌خورند و "هنگامی که حاضران از اتاق خارج می‌شدند متوجه شدم بعضی از دستپاچگی به در اتاق می‌خورند و پای راست و چپ خود را عوضی می‌گیرند."

اوج خاطرات مربوط به دستورات محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت است. خاتمی در پای پیشنهاد یکی از مشاورانش به معاون اول خود نوشته که با همکاری معاون دیگر و یک وزیر در مدت ده روز موضوع را بررسی کنند و راه اجرایی پیشنهاد بدهند.

منصوری می‌نویسد "از تاریخ امضای این دستور بیش از دو سال می‌گذرد و هم اکنون که این متن را می‌نویسم دو روز است که رئیس جمهوری جدید مشغول به کار شده" و هنوز خبری نیست. "ظاهرا همه این رفتارها را تحمل می‌کنیم. درد آن را ملت می‌کشد."

رضا منصوری که در اتریش تحصیل کرده از مدل‌های اروپایی نظیر مرکز ماکس پلانک برای گسترش مراکز پژوهشی الهام گرفته که سابقه‌ای بیش از صد سال دارد. اما واقعیت این است که "چهار سال پیگیری شدید، آن هم به عنوان معاون پژوهشی و نه یک پژوهشگر ساده، لازم بود تا به یک اساسنامه مصوب منجر شود."

رضا منصوری؛ معاون وزیری که از دستگاه اداری گذر کرد
آقای خاتمی پس از شنیدن این استدلال‌ها رو به من کرد و گفت ما یک کشور جهان سومی هستیم، بگذار مدیریت ما هم جهان سومی باشد. دیگر حرفی برای گفتن نداشتم

خاطرات رضا منصوری از این حیث قابل اهمیت است که برای اولین بار و بدون پرده‌پوشی به ضعف‌های مدیریت پژوهشی در ایران اشاره می‌کند.

آنچه یک فیزیکدان در دیوانسالاری اداری پژوهش می‌بیند با آنچه درباره پژوهش در مراکز علمی گفته می‌شود از زمین تا آسمان متفاوت است. در بخش اداری پژوهش تصمیم شخصی یک کارمند رده پایین اداری می‌تواند بنیادهای یک مرکز علمی را بکلی از کار بیندازد و البته کسی هم جوابگو نیست.

فیزیک در ایران از جمله افتخار آفرین‌ترین رشته‌های دانشگاهی سه دهه اخیر بوده است و فارغ‌التحصیلان این رشته به سهولت در دانشگاه‌های تراز اول جهان پذیرفته می‌شوند.

خاطرات دوران معاونت پژوهشی رضا منصوری که خود در پرورش نسل تازه فیزیک‌خوان‌ها و فیزیکدان‌های ایران نقش مهمی داشته از این جنبه حائز اهمیت است که نشان می‌دهد با چنین دستگاه اداری ناکارآمد پژوهش در ایران چه فشار سهمگینی برای تربیت پژوهشگران جوان بر دوش پژوهشگران دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی‌ست.

بخش بیستم خاطرات رضا منصوری با این جمله پایان می‌یابد: " آقای خاتمی پس از شنیدن این استدلال‌ها رو به من کرد و گفت ما یک کشور جهان سومی هستیم، بگذار مدیریت ما هم جهان سومی باشد. دیگر حرفی برای گفتن نداشتم."

+43
رأی دهید
-6

همسایه دکتر شریعتی - ایران - ایران
واقعا حرفی برای گفتن باقی نمی مونه ! مدیریت امام زمانیه دیگه
‌پنجشنبه 4 آبان 1391 - 14:30
gh742 - ساوه - ایران
ایشان خود را وقف فیزیک ایران کرده است
شنبه 6 آبان 1391 - 05:58
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.