فریدون فرخزاد، ترکیبی از تناقض های پیچیده
"در سر زمین من اما
انگور ها کشمش می شوند
سرباز ها قاضی"
سطری از یک شعر فریدون فرخزاد
پانزدهم مهرماه سالروز تولد فریدون فرخزاد است که از منظر ترکیب پیچیده مولفه های متناقض در شخصیت فردی، هنری، اجتماعی، سیاسی و فکری و از منظر شجاعت در سنت شکنی و برگذشتن از تابوهای جاافتاده در فرهنگ جامعه ایرانی از چهره های نادر تاریخ معاصر ایران بود.
کسانی که اعتماد او را جلب کرده بودند، فریدون فرخزاد ۵۴ ساله را در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ ، ۶ اوت ۱۹۹۲، در خانه او در حومه شهر بن در آلمان با ضربه های کارد سلاخی کردند، بازداشت یا شناخته نشدند.
در شخصیت فردی، هنری، اجتماعی، سیاسی و فکری فریدون فرخزاد مولفه های متضاد و ناهمگن، به گونه ای به تقریب استثنائی، به ترکیبی پیچیده رسیده بود. هنجار مسلط بر جامعه با این گونه تناقض ها خو نمی گرفت اما تناقض ها در شخصیت فریدون فرخزاد به صلح و آشتی رسیده بودند.
مولفه های مهمی از زندگی فردی، شخصیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی او، فرخزاد را به الگوی روشنفکر معترض و چپ گرای ایرانی دهه های ۴۰ و ۵۰ نزدیک می کند.
دکترای حقوق سیاسی را از دانشگاه مونیخ آلمان گرفت و رساله دکترای خود را در باره "تأثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی"نوشت.
جایزه شعر برلین در سال ۱۹۶۴ به اولین مجموعه شعر او به زبان آلمانی با عنوان "فصل دیگر" تعلق گرفت که با مقدمه یواهنس بوبروفسکی، از شاعران معروف آن روزگار منتشر شده بود.
پیش از آن نیز مارتین والسر، از معروف ترین نویسندگان آلمان، یازده شعر او را برای انتشار در مجموعه ای در انتشارات معتبر "زورکام" انتخاب کرده بود.
اما در ایران دوران شاه با درخواست او برای تدریس در دانشگاه مخالفت شد "چون پایان نامه ام راجع به مارکس و مسائل سوسیالیستی بود در هیچ کجا به کارم نگرفتند و من مدت یکسال بدون کوچکترین حق و حقوق گرسنه و درمانده در وطن آواره بودم."
فریدون فرخزاد با این ابعاد می توانست از چهره های محافل روشنفکری معترض دهه های ۴۰ و ۵۰ باشد اما در راهی گام نهاد که با الگوی روشنفکر ایرانی آن روزگار در تضاد بود.
میخک نقره ای،آن سوی روشنفکری
شوهای سرگرم کننده و پربیننده تلویزیونی آن روزگار از منظر روشنفکری معترض چپ گرای ایرانی دهه های ۴۰ و ۵۰ از ارزش های متعالی خلق هنری به دور و به هنر ـ کالای تولید انبوه نزدیک بود و بار منفی داشت.
فریدون فرخزاد به رغم پیشینه روشنفکری به این عرصه روی آورد و چندان خلاق بود که پس از کوتاه مدتی به مشهورترین و محبوب ترین شومن ایرانی و به چهره پیشگام در عرصه شوهای تلویزونی بدل شد.
"شو میخک نقره ای" فرخزاد از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی آن روزگار بود و بسیاری از خوانندگان معروف در این برنامه کشف و معرفی شدند.
اما ترکیب مولفه های متناقض در این عرصه نیز رخ می نماید . فرخزاد می گوید: "شوها به دو دسته تقسیم می شوند: پائین و بالا. من دنبال دومی بودم. سعی کردم از راه شو، به آن چه که می خواهم برسم. یعنی نزدیک شدن به مردم. در یک برنامه سه ساعته تلویزیونی پر از خنده و شوخی و رقص و آواز، مردم را متوجه مطالبی بکنم که ارزش فکر کردن دارد."
ترکیب مولفه های متناقض در زندگی فردی او نیز بارز بود. در حالی که برخی رفتارهای او بر همجنس گرا بودن او تاکید می کردند دو بار، یک بار با یک زن آلمانی و یک بار با یک زن ایرانی، ازدواج کرد و هر دو ازدواج به شکست و جدائی انجامید.
شومن معروف تلویزیون به هنگام کشته شدن حمید اشرف، رهبر مشهور چریک های فدائی، با دسته گل به دیدار مادر او رفت و به گفته خود به همین دلیل "از رادیو اخراج شد."
شوق همکاری با چپ پس از انقلاب نیز رخ نمود. یک شاهد عینی نقل می کند که فریدون فرخزاد پس از انقلاب در پاسخ به درخواست سازمان فدائی برای همکاری هنرمندان با این سازمان، به "کارگاه هنر" ستاد چریک های فدائی رفت اما یکی از فرماندهان وقت سازمان دستور داد "فورا این بچه قرتی را از ستاد بیرون می اندازید."
تصور همکاری با شومنی که شایعه همجنس گرائی او بر زبان ها جاری بود، در ذهنیت بسته چپ سنتی آن روزگار نمی گنجید.
فریدون فرخزاد از هنجار مسلط بر جامعه و چپ سنتی ایران بی خبر نبود اما کردار او نشانه آن بود که او با تضادهای درون خود، یا آن چه را که فرهنگ مسلط آن روزگار تضاد می پنداشت، به صلح و آشتی رسیده است.
طنز رساله آیت الله خمینی
پس از انقلاب به خارج از کشور مهاجرت کرد. تک رو و از تعلق سازمانی، محفلی و گروهی آزاد بود و استعداد و آن چه را در توان داشت علیه استبداد جمهوری اسلامی به کار گرفت.
به هنگام جنگ عراق علیه ایران به عراق سفر و از اردوگاه اسیران جنگی ایرانی دیدار کرد و کوشید تا مخاطبان خود را به حمایت از کودکان و نوجوانان اسیر ایرانی ترغیب کند.
در برنامه نوروز سال ۱۳۶۷ خود در لندن رساله آیت الله خمینی را با طنز تیز خود به سخره گرفت. نوارهای این برنامه در ایران دست به دست می گشت و خشم حکومتیان از به طنز کشیده شدن مقدس ترین چهره نظام در توهین های رسانه های دولتی به فرخزاد آشکار بود.
انزوا،سرخوردگی و اعتماد به قاتلان
حکومت جمهوری اسلامی به دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی حتی منتقدانی چون اعضای نهضت آزادی و ملی ـ مذهبی ها را تحمل نمی کرد و گروهی از آنان نیز زندانی و شکنجه شدند اما فریدون فرخزاد، به رغم کارنامه ای که پشت سر داشت، در همین روزگار به کسانی اعتماد کرد که از فراهم کردن امکان بازگشت او به ایران و اجازه سفر به مادر بیمار او سخن می گفتند.
تبعید، هنرمند و نویسنده را از مخاطبان محروم می کند و فضای بسته تبعید، انزوا و سرخوردگی را بر هنرمندان و نویسندگانی تحمیل می کند که به وابستگی به گرایش ها، سازمان ها و محفل ها تن نمی دهند.
فریدون فرخزاد در سال های پایانی زندگی خود از محیط تبعیدی ایرانی خارج از کشور سرخورده بود.
"هفتصد مارک قرض بانکی، چند ماه اجاره عقب مانده" و خاک سپاری غریبانه جسد سلاخی شده او در "گوری رایگان در شهر بن"، انزوای هنرمند پرآوازه ای چون او را تصویر و برخورد بی رحمانه جامعه تبعیدی ایرانیان را با او نشان می دهد.
شور و اشتیاق فعالان تبعیدی عرصه فرهنگ به حضور در میان مخاطبان و به زندگی در جامعه اصلی، سرخوردگی از فضای تبعیدی را تشدید می کند و فریدون فرخزاد چون بسیاری از نویسندگان و هنرمندان تبعیدی به بازگشت به میهن و به زندگی در میان مخاطبان خود نیاز داشت و به سخنان قاتلان خود که از بازگشت او به ایران سخن می گفتند اعتماد کرد.
آدمیان اسیر در تنگناهای ناگزیر، گاه نیازهای خود را واقعیت می پندارند و با فراموش کردن واقعیت های سرسخت زمینی، به گمان زیبای امکان تحقق آرزوهای خود پناه می برند.
فریدون فرخزاد که به درمان مادر خود در اروپا و به بازگشت به ایران می اندیشید، آرزوهای انسانی خود را با واقعیت های ناانسانی یکی گرفت و به پیام آورندگان مرگ اعتماد کرد.
فریدون فرخزاد در مقدمه نخستین مجموعه شعر خود با عنوان "در نهایت جمله آغاز است عشق" نوشت "خجالت میکشم که چاپ اول کتابم در لس آنجلس منتشر میشود" و آخرین مجموعه شعر او "من از مردن خسته ام" نام داشت.
فرج سرکوهی
نویسنده و روزنامهنگار
بی بی سی فارسی