سهم مهدی از شوخی عفت با فائزه : موقعیت فائزه و مهدی رفسنجانی در زندان جمهوری اسلامی
رادیو زمانه : احسان مهرابی – فائزه از زیر پتو سرش را بیرون آورد و گفت: «مامان، اونجا کجاست که همه آقاها رو میبرن؟» عفت به شوخی گفت: «خودت بعداً میفهمی.» شوخی عفت در پائیز سرد سال ۵۴ و شب بازداشت هاشمی برای فائزه تعبیر و نصیب مهدی هم شده است؛ پسر خردسالی که بنا بر خاطرات هاشمی رفسنجانی، آن شب اولین «بابا نان داد» خود را مشق میکرد.
در ایران فرزندان ارشد میراثدار پدر میشوند، اما اینک دو فرزند کوچکتر خاندان رفسنجانی نماد خانوادهشان شدهاند. فرزندان کوچک از ابتدا مشهورتر بودند. روزگاری یاسر، کوچکترین فرزند نماد خانواده بود. سالهای پایانی ریاست جمهوری هاشمی، هر جا میخواستند فرزندان «هاشمی» را به عنوان اشخاصی که در اقتصاد نقش دارند، معرفی کنند انگشت اشاره به سوی یاسر دراز میشد.
فائزه، تنها مرد خانواده هاشمی
سالهای پیش از انتخابات مجلس پنجم اما فائزه به نمادی از خانواده رفسنجانی تبدیل شد، تا آن حد که او را تنها مرد خانواده هاشمی نامیدند. او با شلوار جین، چکمه قرمز، روسری رنگی و آدامس آمد. پوششی که برای دختر آیتالله نمیپسندیدند، خاصه آیتاللهی که مخالفانش را مخالفان پیغمبر میخواندند. روزگاری که نشریات زنان عکسهای رنگی او را چاپ میکردند، یک نظر او را برای همیشه خبرساز کرد. «دوچرخهسواری زنان». این را دیگر طاقت نیاوردند. حاج منصور ارضی مداح مشهور درمداحیهای کمجمعیت فائزه را «عایشه» خواند و انصار حزبالله شعار دادند «عایشه شترسوار، فائزه موتورسوار». مردم تهران اما رأیشان را به شعارهای انصار حزبالله ندادند. فائزه نفر دوم تهران شد تا هاشمی با لبخندی پیروزمندانه بگوید: «فائزه دختر من است و آقای ناطق دوست من.»
چند ماهی پیش از آن، رهبری به ناطق نوری گفته بود که دختر هاشمی و کارگزاران را در لیست جامعه روحانیت نگذارند.
روزهای خوب و روزهای بد فائزه
انتخابات بعدی هم به کام دختر هاشمی بود، هر چند سخنرانیهایش در حمایت از خاتمی را به هم ریخته بودند. پس از دوم خرداد که روزنامهداری رسم شد، فائزه روزنامه زن را بنا نهاد؛ روزنامهای که در آن نیکآهنگ کوثر، ابراهیم نبوی، شادی صدر، اصغر رمضانپور، کسری نوری و دیگر روزنامهنگاران مشهور به «زنجیرهای» قلم میزدند. برای فائزه روزنامه گویا بسیار مهم بود. جلسات چهارشنبهشبهای روزنامه را تا نیمهشب ادامه میداد و گاهی سفرهایش را به خاطر این جلسات لغو میکرد.
روزنامه زن درماههای اول با چاپ کاریکاتوری سر و صدا کرد: کاریکاتور مردی که در برابر یک قاتل خود را پشت زنش پنهان کرده بود و میگفت: «این را بکش! دیهاش نصف است.» همین کاریکاتور یکی از استنادات نمایندگان مجلس پنجم برای استیضاح مهاجرانی بود. فائزه اما آنقدر فریاد کشید تا ناطق نوری، رئیس مجلس مجبور شد توضیحش را درباره این کاریکاتور در صحن علنی مجلس بخواند.
وقتی مهاجرانی و عبدالله نوری در نماز جمعه تهران مصدوم شدند، روزنامه زن نوشت سردار نقدی سازماندهنده حمله به نوری و مهاجرانی بوده است. شاهد روزنامه هم علیزاده طباطبایی، وکیل این روزهای خانواده هاشمی بود. کار فائزه و علیزاده طباطبایی به دادگاه کشید، اما سردار شاهد تراشید که ظهر روز واقعه درمنزلش بوده و میهمان داشته. در دادگاه اما فائزه دست پر آمد. با برخوردی تحکمآمیز از شاهد سردار نقدی پرسید که نقدی دو خانه دارد در کدام خانهاش میهمان بودید؟ شاهد نقدی دقایقی «من من» کرد، در نهایت قاضی دادگاه به کمک شاهد آمد و او را از دست فائزه نجات داد. علیزده طباطبایی هم با شکایت نقدی چند ماهی به زندان افتاد.
چاپ پیام نوروزی فرح پهلوی، بهانه قوه قضائیه برای توقیف روزنامه زن بود. مخالفان میگفتند، فائزه دوست دارد راه فرح پهلوی را در پیش بگیرد. محمد یزدی، رئیس قوه قضائیه در نماز جمعه تهران به فائزه توپید. اما او در مقابل کوتاه نیامد، پاسخ یزدی را داد و غرفه زن در نمایشگاه مطبوعات به صورت زنجیری در دور قلم طراحی شد.
روزهای خوب فائزه در حال پایان بود. دوستان دیروز برای مجلس ششم راضی به حضور پدرش نبودند و این آتش دامن فائزه را هم گرفت. در ماجرای مشهور به «فائزه گیت»، سخنرانی فائزه در یکی از جلسات داخلی حزب کارگزاران تیتر یک روزنامه صبح امروز شد.
فائزه در جلسه کارگزاران گفته بود که مادرش از پاک کردن عکسهای آیت الله منتظری ناراحت بوده اما افرادی چون عبدی و حجاریان، بدترین اهانتها را به آیتآلله منتظری کردند. روزنامههای آن روزها از قول فائزه تیتر زدند: «پدرم کشتی نجات چپ بود.» فائزه اینبار هم ابایی از مخالفتها نداشت، هر چند اینها همه به قیمت رأینیاوردنش تمام شد.
فائزه دیگر در صدر خبرها قرار نداشت. کاندیداتوری پدرش برای انتخابات ریاست جمهوری هم ولعی دراو ایجاد نمیکرد. اینبار اما مهدی به میدان آمد. سال ۸۸ در جمع حامیان موسوی گفت: «اگر احمدینژاد دوباره رئیس جمهور شود امر بر او مشتبه میشود که امام زمان است.»
میگویند توصیههای مسئولان ایرانی برای مردم است نه برای خود و خانوادهشان. اما دعوت عفت مرعشی که «اگر تقلب شد مردم به خیابانها بریزند» را فائزه اجابت کرد. چندین بار به خیابان آمد و دو بار هم دستگیر شد.
فائزه درباره تأثیر فرزند رئیس جمهور بودن در فعالیتهایش برای ورزش زنان گفته بود که «زنان زیادی هستند که دختر رئیس جمهورند اما از عهده اینکار برنمیآیند». اینک از میان دختران رؤسای جمهور اسلامی او اولین دختری است که به زندان رفته.
گلی که خوب لگد نخورده
«گلش خوب بوده اما خوب لگد نخورده.» این را یکی از اقوام نزدیک عفت مرعشی به کسانی گفت که از نوع روابط اجتماعی مهدی هاشمی ناراضی بودند.
پسر کو ندارد نشان از پدر
مهدی هاشمی از همان کودکی سری نترس داشت و البته کمحوصله بود. برای همین راههای میان بُر را بیشتر دوست داشت. معدلش درمدرسه هفده و نیم بود و رتبه کنکورش ۲۹. نفر اول مهندسی برق مخابرات دانشگاه تهران شد، اما راضی نبود. برق الکترونیک را بیشتر دوست داشت و به پدر گفت که رزمندههای سهمیهای جای او را گرفتهاند.
خاطرات پدر از حضور او در جبهه حکایت دارد و اینکه در هفدهسالگی از طریق ستارگان راه درست را میفهمد و گروهانی را از مرگ نجات میدهد. فرماندهان سپاه هم از حضورش به همراه مجتبی خامنهای در جبهه میگویند؛ فردی که این روزها احتمالاً نقشی اساسی در بازداشت مهدی داشته است.
مهدی هاشمی برای گرفتن سمتهای دولتی بیصبر بود. به بیست و پنجسالگی نرسیده، به وزارت نفت رفت و مدیر شد. شرکت مهندسی و ساخت تأسیسات دریایی، یکی از شرکتهای بزرگی که مهدی مدیرش بود بعدها به مسعود سلطانپور یکی از اعضای انصار حزبالله رسید.
در همین سمتهای نفتی بود که قبل از قوه قضائیه ایران، «نروژیها» در پرونده رشوه شرکت نفتی «استات اویل» به دنبال مهدی افتادند. آخرین سمت نفتی مهدی مدیر عاملی شرکت بهینهسازی و مصرف سوخت بود؛ شرکتی که متهم به استفاده از منابع آن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ است، آن هم در پروندهای که سال ۸۸ باز شد. سه نفر از همراهان مهدی هم به زندان رفتند. حمزه کرمی و مهدی حسینزاده که از محورهای تشکیلات مهدی به نام اتاق فکر بودند. این تشکیلات متهم بود که هاشمی را به عنوان کاندیدایی درمقابل کاندیداهای رهبری مطرح کرده داست. رضا رجبی منشی مخصوص هاشمی رفسنجانی و دستیار مهدی در روزهای انتخابات هم به زندان افتاد. او گویا مأموریت داشت، عجول بودن «مهدی» را مهار کند.
کمتحمل بودن «مهدی» اما باعث گلایه طرفداران هاشمی شد. روابط اجتماعی «مهدی» را برخی بیادبانه میدانستند و به هاشمی و نزدیکانش درباره رفتار «مهدی» گلایه کردند. او اما تنها به انتخابات ریاست جمهوری میاندیشید ومیگفت که اگر پدرش شکست بخورد، دیکتاتوری مذهبی ایجاد میشود.
او سعی میکرد با جذب روزنامهنگاران و هنرمندان روشهای متفاوتی را برای تبلیغ هاشمی به کار ببرد. فیلمهایی متفاوت درباره هاشمی ساخته شد که مهدی به آنها «مارمولک ۲ » میگفت.
مهدی و پدرش ناکام ماندند و چنین بود که مهدی یک روز پس از تحلیف احمدینژاد از سمت خود استعفا داد. محسن چند سالی با احمدینژاد کار کرده بود، اما او با «محسن» فرق داشت. اوضاع هم البته در این میان فرق کرده بود.
مهدی رئیس دفتر پدرش در دانشگاه آزاد شد. چهار سال بعد با سایتی به نام جمهوریت به انتخابات آمد. مسعود باستانی، رضا نوربخش و حمزه کرمی، از دستاندرکاران این سایت اما همه به زندان افتادند. بعد از انتخابات مهدی همچنان همراه پدر بود و در نماز جمعه، هاشمی از جایگاه پائین آمد تا اوضاع را برانداز کند؛ جایی که «حسین شریعتمداری» میپائیدش.
پس از مدتی مهدی به لندن رفت و در این سه سال هزاران خبر دربارهاش منتشر شد. او این روزها برگشته و اعتبار هاشمی در گرو مقاومت او است. او میبایست طاقت بیاورد تا سرنوشت خودش را مانند مهدی هاشمی قهدریجانی، برادر داماد آیت الله منتظری نکند. هاشمی میگوید به قهدریجانی پیشنهاد کرده بود به عنوان سفیر به خارج برود تا سر و صداها بخوابد، اما او ماند و اعدام شد. اگر مهدی طاقت بیاورد شاید وضعیت پدرش هم شبیه آیتالله منتظری نشود. هاشمی این روزها بهخاطر بازداشت فرزندانش از نظام طلبکار شده است و استقامت «مهدی»، هاشمی را همچنان طلبکار نگه خواهد داشت.
سرنوشت دو مهدی و دو آیتالله
مهدی بازجوهای مشترک با مهدی هاشمی قهدریجانی دارد. محسنی اژهای، بازجوی مهدی هاشمی این روزها دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائیه است اما شرایط برای او به سختی آن سالها نیست. مهدی خیلی چیزها دارد که سرنوشتش را با مهدی هاشمی قهدریجانی متفاوت میکند.
مهدی پیش از اینکه به دست قوه قضائیه ایران بیفتد اوضاع چندان خوبی نداشت. گزارش گاردین درباره نحوه پذیرشش در دانشگاه اکسفورد کار دست او داده بود. او به پرداخت غرامت به «هوشنگ بوذری» محکوم شده و به دنبال تشکیل دادگاه جدید بود. بوذری همان استاد دانشگاهیست که میگوید مهدی سال ۱۳۷۲ او را به ایران دعوت کرده اما مدتی پس از ورود توسط وزارت اطلاعات به مدت هشت ماه بازداشت و «شکنجه» شده است. آنهایی که این پرونده را از نزدیک دنبال کردهاند میگویند در آیندهای نزدیک نوارها و مستندات جنجالبرانگیزی درباره مهدی منتشر میشود.
در یک پائیز دیگر و پس از ۳۸ سال، شوخی عفت مرعشی با دخترش جدی شده، و دامن مهدی را هم گرفته است. فائزه گفته بود که «آرزوی بزرگ من، برقراری حق مساوی بین زن و مرد است.» مهدی اما همیشه با او شوخی داشته و میگفته «حتی بهترین آشپزهای دنیا هم مرد هستند.» این آرزوی فائزه حداقل در یک مورد به واقعیت پیوسته. او و مهدی امروز در یک موقعیت برابر بهسر میبرند. تازه، شاید حتی وضع فائزه بسیار بهتر از وضع مهدی باشد.