رهروان مهر و کین 27 : روابط تهران - واشینگتن; مصدق: شاه حق عزل و نصب وزیران را ندارد

 

کرمیت روزولت 

علیرضا طاهری

در برنامه پیشین گفتیم: بامداد روز بیست و پنجم مرداد ماه ۱۳۳۲ سرهنگ نعمت الله نصیری، فرمانده گارد سلطنتی، فرمان عزل دکتر مصدق از نخست وزیری را تحویل او می دهد. اما دکتر مصدق، برغم نوشتن این عبارت «دستخط مبارک رسید»، دستور بازداشت سرهنگ نصیری را صادر می کند.

بنظر می رسد که توطئه براندازی دکتر مصدق،‌ با همکاری آمریکا و بریتانیا،‌ زیر نام رمزهای «بوت»، «چکمه» ‌یا «تیپا» و «ایجکس» یا «آجاکس و آژاکس»، و بالاخره تی پی ایجکس (بگفته یی مخفف توده پارتی (حزب توده) ایجکس)، در همان نطفه خفه شده است.
با این همه، حتی امروز نیز کسانی هستند که این نتیجه گیری را یکسره مردود می دانند؛ و درباره کامیابی آن پافشاری می کنند.

این عملیات، چه کامیاب و چه ناکام، نقطه تیره و سیاهی در کارنامه روابط ایران و آمریکا پدید آورد تا جایی که حتی سران جمهوری اسلامی که مخالفتشان را با دکتر مصدق هرگز پنهان نکرده اند، معتقدند که واشینگتن از بابت آن باید از تهران رسماً پوزش بخواهد. این درخواست در حالی بر روی میز کار سران تهران است که بنیادگذار جمهوری اسلامی بارها صریحاً خود دکتر مصدق را در براندازی دولتش مقصر دانسته است.
 
آیت الله روح الله خمینی - بنیادگذار جمهوری اسلامی - که بی مهریش به دکتر مصدق را بارها بر زبان آورده، و حتی در مسلمانی او شک کرده است،‌ و از همین رو فرمان به تغییر نام تنها خیابانی در تهران داد که در نخستین ماه های پس از خروج محمدرضاشاه از ایران آن را «مصدق» خوانده بودند، ریشه های سقوط دولت دکتر مصدق را در«غفلت های» های خود او می داند نه در کودتا...

آیه الله روح الله خمینی (صحیفه نور، جلد سوم، صفحه ۲۶):
«.... غفلت دیگر این که مجلس را ایشان (دکتر مصدق) منحل کرد. ویکی یکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفاء بدهید. وقتی استعفاء دادند، یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد، و آن که بعد از این که مجلس نیست، تعیین نخست وزیر با شاه است.»

این گفته های بنیاد گذار انقلاب اسلامی نشان می دهد که روایات مربوط به مخالفتش با دکتر مصدق در روزهای سرنوشتساز مرداد ۳۲ را باید مستند و معتبر دانست.

همین نکته گلایه نظام حکومتی امروز ایران از آمریکا را به عنوان عامل، یا دست کم یکی از عوامل خارجی توطئه گر در راه براندازی دولت مصدق، رقیق و حتی بی پایه نشان می دهد. در واقع، در آن روزهای ناآرام، اکثریت قریب به اتفاق روحانیون ایران در سپاه مخالفان دکتر مصدق، صف آرایی کرده بودند. از آن میان، آیه الله خمینی، با توجه به نزدیکی اش با گروه تروریستی فدائیان اسلام، در مخالفت با دکتر مصدق، جزو روحانیون تند و تیز و سرسخت تر به شمار می رفت. روحانیونی که از دیدگاه شماری از تحلیلگران: اگر دولت محمد مصدق سرنگون نمی شد، ای بسا هرگز به قدرت نمی رسیدند و انقلاب اسلامی در ایران هرگز پدید نمی آمد.....

برای آگاهی بیشتر از رهروی آمریکا و ایران، گاه در شاهراه مهر و گاه در گمراهه کین، ناگزیر، رویدادهای بحرانی بیست و پنجم تا بیست و هشتم مردادماه را باید بیشتر بشکافیم.

"دکتر مصدق فرمان برکناریش را تحویل می گیرد اما خبر آن را از نزدیکترین یارانش هم پنهان نگاه می دارد، حتی از اعضاء کابینه اش..."

درباره این رویدادها تا به جایی رسیدیم که دکتر مصدق به عذر جعلی بودن فرمان عزل خود، سرهنگ نعمت الله نصیری، فرمانده گارد سلطنتی را بازداشت کرد. اما این تحول را از نزدیکترین یارانش، حتی از وزیران کابینه اش نیز پنهان نگاه داشت. این تحول که فرمانی منسوب به اعلیحضرت همایونی محمدرضاشاه پهلوی، در عزل خود از مقام نخست وزیری دریافت کرده است.

از میان یاران دکتر مصدق، تنها و تنها بشیر فرهمند - مدیر کل اداره تبلیغات - (که در آن روزها در برگیرنده رادیو نیز بود) گفته هایی مغایر این پنهانکاری دارد. نور محمد عسکری، حقوقدان ایرانی (اکنون در تبعید سوئد)، در کتابی زیر نام «شاه، مصدق، زاهدی» چاپ استکهلم به تاریخ ۱۳۷۹ می نویسد:

« به روایت بشیر فرهمند، مدیر کل تبلیغات، وی به خانه مصدق احضار می شود. مصدق می گوید:« معزول شده ام. شما وسایل را برای ضبط آخرین پیام بیاورید.»

بشیر فرهمند با وسایل لازم به خانه مصدق می رود و پیام را ضبط می کند تا در آغاز برنامه صبح روز بعد از رادیو پخش شود.

در این هنگام (دکتر حسین) فاطمی(وزیرخارجه) با پیژاما و مهندس (احمد) زیرک زاده و (مهندس جهانگیر) حقشناس ( دو تن از دیگر محرمان معتمد دکتر مصدق)، وارد خانه مصدق می شوند.

مصدق به آنان می گوید: معزول شده ام و پیام خداحافظی از ملت را هم داده ام...»

فاطمی می گوید: شما نخست وزیر قانون هستید.... قرار شد مردم به وسیله اعلامیه یی، از کودتای نافرجام و ضد ملی آگاه شوند.»

بشیر فرهمند هیچ توضیحی نمی دهد که پخش چنین پیامی را چرا دکتر مصدق به «صبح فردا» موکول کرد. همزمان، این گفته های آقای بشیر فرهمند با گفته های وزیران بلندپایه کابینه دکتر مصدق همخوان نیست. آن ها بارها نوشته و گفته اند که از وجود فرمان عزل دکتر مصدق و انتصاب سرلشکر زاهدی بی خبرنگاه داشته شده بودند. این نکته نیز اهمیت بسیار دارد که دکتر مصدق وجود چنین فرمان هایی را در دیدارش با لوی هندرسن، سفیر واشینگتن در تهران نیز پنهان نگاه داشته بود.

دکتر فواد روحانی- یکی از تحلیلگران بیطرف رویدادهای ۲۸ مرداد ۳۲ که البته احترامی عمیق برای نخست وزیر میهندوست و کارکشته دارد در کتاب «زندگی سیاسی دکتر مصدق در متن نهضت ملی ایران»، چاپ انگلستان به تاریخ ۱۳۶۶ می نویسد:

«مصدق درباره (فرمان برکناریش) به صورت های مختلفی سخن گفته است: به هیات دولت و در پیام به ملت، فقط از کودتای نظامی سخن به میان می آورد (از فرمان های عزل و نصب چیزی نمی گوید)
«به هندرسن(سفیر واشینگتن در تهران) که درباره صدور فرمان عزل از او سوال کرده بود، می گوید:
«چنین فرمانی را ندیده است. اگر هم دیده بود، فرقی نمی کرد. شاه یک مقام تشریفاتی است. او نمی تواند از پیش خود،‌ فرمان عزل و نصب صادر کند...»
اما آنچه در خاطرات خود دکتر مصدق می خوانیم رنگی یکسره دیگرگونه دارد.
دکتر مصدق: «... اگر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق عزل نخست وزیر را داشتند، چرا دستخط مبارک را آن وقت شب،‌ آن هم با افراد مسلح... ابلاغ نمودند. چنانچه روز روشن ابلاغ می نمودند اگر اطاعت نمی کردم، متمرد بودم...»

لوی هندرسن، سفیرآمریکا درایران، روز بیست و هفتم مرداد ماه به دیدن دکتر مصدق رفت. و بنوشته دکتر محمد علی موحد:« او به تهران بازگشته بود تا در روزهای سرنوشت ساز پایانی مرداد ماه ۱۳۳۲ در محل حاضر باشد. او، البته، از صدور فرمان برکناری دکتر مصدق با خبر است، و نیز می داند که حامل پیام عزل نخست وزیر (سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی محمدرضاشاه را بازداشت کرده اند).
 
در این دیدار، دکتر مصدق درباره علت انحلال مجلس شورای اسلامی، به سفیر واشینگتن در تهران توضیح می دهد: «مجلس را خریده اند و از چهل نفر باقیمانده، ده نفر دیگر را هم می شد با پرداخت یک صد هزار تومان بخرند... وقتی از این جریان آگاه شدم... با خود گفتم مجلسی که انگلیس ها آن را خریده باشند، به درد ملت ایران نمی خورد.» دکتر موحد یادآوری می کند:
«این مجلس، مجلسی بود که نمایندگانش زیر نظارت و با اداره خود دولت دکتر مصدق در انتخابات بر حریفان پیروز شده بودند.

در همین دیدار، لوی هندرسن درباره فرمان برکناری دکتر مصدق و انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزیری می پرسد،‌ دکتر مصدق می گوید: چنین فرمان هایی را ندیده است و اگر هم دیده بود فرقی نمی کرد، شاه (صاحب) مقامی تشریفاتی است.

وی همچنین صریحاً گفت که "نهضت ملی ایران تصمیم دارد که در قدرت باقی بماند و تا آخرین نفر، اگر هم تانک های انگلیسی و آمریکایی از روی نعشش بگذرند، مقاومت خواهد نمود."

این گفته های استوار و کوبنده، نمایشگر این دیدگاه سیاستمدار کارکشته است که از دیدگاه او همه "دشمنان" دست به دست هم داده اند تا آرمان مقدس ملی شدن نفت را که بصد خون دل به کف ایرانیان رسیده بود، از میان بردارند و چپاول دارایی های این سرزمین رنجدیده را از سر بگیرند.

در هر جال، دکتر مصدق (به هر دلیلی) ترجیح داد که درباره تحولات روز سرنوشتساز بیست و پنجم مردادماه در دیدارش با سفیر آمریکا در ایران خاموش بماند. از همین روز بیشتر بگوییم...

بیست و پنجم مرداد ماه ۱۳۳۲

مردم ایران با شنیدن خبر«کودتایی که شبانه در نطفه خفه شده بود»، روزشان را با بهت و حیرت آغاز کردند. شاه و ملکه - ثریا اسفندیاری - با هواپیمایی که خلبانی اش را محمد خاتم (داماد بعدی دربار پهلوی،همسر آینده شاهدخت فاطمه) - بر عهده داشت، از کلاردشت به بغداد و از آن جا با هواپیمای شرکت
هوایی انگلیسی «بی. اُ. اِی. سی» به رم - پایتخت ایتالیا - پرواز کردند.

بدین ترتیب، دکتر مصدق از شاه به عنوان بزرگترین مانع در راه برنامه هایی که در سر داشت، آسوده خاطر شده بود. سران کودتا – شکست خورده، و از بیم لرزان، راهی برای فرار جست و جو می کردند. سرکرده آنان، «کرمیت روزولت» نیز، در تنگنا مانده و متواری، می کوشید راهی به خارج از ایران بیابد. روسای سی آی ای صریحاً به او فرمان داده بودند که "طرح شکست خورده، ایران را بی درنگ ترک کنید!"

خیابان های ایران، کلاً شهر تهران، در دست یاران دولت بود. بنوشته دکتر محمدعلی موحد، پژوهشگر هوادار دولت دکتر مصدق، نخست وزیر استمارستیز ایران، هر چند که آشکارا از ضرورت بازگشت هر چه زودتر محمدرضاشاه به ایران سخن می گفت، اما در باطن، بخصوص زیر فشارهای وزیر خارجه اش- دکتر حسین فاطمی- در اندیشه کنار نهادن شاه افتاد.

نهال برگزاری همه پرسی دیگری در ذهن نخست وزیر سرسخت و آشتی ناپذیر، جوانه زده بود؛ آن چنان که دکتر موحد روایت می کند:

«... پس از گفت و گو با هندرسن (سفیر آمریکا در تهران) نظر مصدق عوض شد و تصمیم گرفت که کار را یکسره کند و مساله عزل محمدرضاشاه و انقراض سلطنت خاندان پهلوی را از راه رفراندم به اتمام برساند.»

عملیات براندازی دکتر مصدق و دولتش بروشنی ناکام مانده بود. دکتر مصدق، اکنون هیچ کسی را در برابر خود نداشت. محمدرضاشاه از کلاردشت با هواپیما ایران را ترک کرده بود. سرلشکر زاهدی، متواری، از این خانه به آن خانه می رفت، در حالی که دولت برای زنده یا مرده او ده هزار تومان جایزه تعیین کرده بود. دکتر مظفر بقائی کرمانی باتهام مشارکت در قتل سرتیپ افشار طوس، رئیس شهربانی، پشت میله های زندان به سر می برد.

آیت الله کاشانی، به نظر می رسید که خود را از زیر پرتو نورافکن ها کنار کشیده است. از همین رو به نظر می رسید که نخست وزیر کارکشته ایرانی زمام همه چیز را در دست خود دارد.

از دریچه یی دیگر، دریچه و دیدگاه شماری از هواداران محمدرضاشاه، عملیات بامداد بیست و پنجم مرداد ماه ۱۳۳۲، بیشتر به عملیاتی بچگانه شباهت داشت که شکست آن ، پیشاپیش آشکار بود.

از دیدگاه همین گروه، تنها خاصیت این عملیات، خروج شاه از ایران بود تا دکتر مصدق بی هیچ مانعی زمام قدرت را یکسره در دست بگیرد و زمینه را برای برچیدن پادشاهی دودمان پهلوی هموار سازد... و باز به گفته همین عده، اگر جز این می بود، دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه دکتر مصدق، چه گونه می توانست بدون آگاهی رئیس خود - دکتر مصدق - به سفیران شاهنشاهی فرمان دهد که محمدرضاشاه مخلوع است و از او استقبال نکنند. یا در روزنامه اش – باختر امروز- شاه را این چنین به باد حمله بگیرد؟ ... (دکتر فاطمی ، سرمقاله باختر امروز، بیست و ششم مرداد ماه ۱۳۳۲):

دکتر حسین فاطمی (خطاب به محمدرضاشاه):
« برو ای خائن... برو! ای اسیر اراده اجنبی که تاریخ جنایت آمیز دودمان سی ساله پهلوی را تکمیل کرده ای...»

«سرکرده اجانب»، «وطن فروش» و «سردسته جنایتکاران»، از جمله صفاتی بود که در سرمقاله های روزنامه «باختر امروز» در آن روزهای سرنوشتساز، برای محمدرضاشاه به کار برده می شد.

همزمان ، در همین روز بیست و ششم مردادماه، ستاد ارتش، بر پایه فرمان نخست وزیر، دکتر مصدق، با صدور بخشنامه یی، نام شاه را از دعای صبحگاهی و شامگاهی واحدهای نظامی حذف کرد. در هر حال، شاه از ایران رفته بود، و همانند امیران نگونبخت در قصه های هزار و یکشب، از فردای خود خبر نداشت.
با گریختن امیر نگونبخت، زمزمه براندازی نظام پادشاهی در ایران از هر سو برخاست و اندک اندک اوج گرفت. در یک جمع بندی کلی:

محمدرضاشاه،‌ همراه ثریا اسفندیاری، ملکه اش،‌ از ایران گریخته است. آنچه دکتر مصدق«کودتای نظامی» می خواند، ناکام مانده است.
زمزمه براندازی نظام پادشاهی در ایران،‌ اندک اندک به فریاد بدل می شود. نام شاه را از دعای صبحگاهی و شامگاهی واحدهای نظامی ایران حذف می کنند.
دکتر حسین فاطمی،‌ وزیر خارجه، محمد رضاشاه را از سلطنت مخلوع و برکنار شده می خواند.

کرمیت روزولت سرکرده آمریکایی عملیات باندازی دولت دکتر مصدق و یارانش در پی راهی برای خروج از ایران به هر دری می زنند.

خیابان های تهران انباشته از کسانی ،‌عمده توده یی هایی می شود که فریاد «سرنگون باد پادشاهی» سر می دهند. مجسمه های رضاشاه را در گوشه و کنار به زیر می کشند.

در واقع، یک روز پیش از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، خود دکتر مصدق رسما فرمان می دهد که این مجسمه ها را به زیر آورند.

دکتر کریم سنجابی- یکی از نزدیکترین یاران دکتر مصدق - در خاطراتش این فرمان نخست وزیر کاردیده را نادرست خوانده است.
دکتر کریم سنجابی: «نزد ایشان بودم، و ایشان دستوری به من دادند که بروید با
احزاب صحبت بکنید و مجسمه ها را پایین بیاورید. بنده به حزب ایران رفتم.
به آقای خلیل ملکی تلفن کردم که او آمد. به احزاب مردم ایران و پان ایرانیست ها و بعضی از بازاری ها تلفن کردم. که آن ها هم آمدند؛ و عده یی را برای اجرای این امر فرستادم.»

ولی باید انصاف بدهم که خلیل ملکی گفت: این کار درستی نیست.... خودم هم شب به مصدق گفتم که این کار درستی نبود...»

البته خود دکتر مصدق، بعدها، در دادگاه نظامی گفت که چون مجسمه سازی در اسلام حرام است و از آن گذشته خود او نیز به مجمسه سازی عقیده یی ندارد، و نیز برای جلوگیری از اهانت به پادشاه،‌ چنین فرمانی داده است. اما منتقدان او می گویند: دکتر مصدق چرا این مخالفت را پیشتر، در زمان حضور شاه در ایران، اعلام نکرده بود؟ و نیز چرا از نیروهای زیر فرمانش نخواست که از آنچه اهانت به پادشاه می خواند، جلوگیری کنند؟

در این گیرو دار، مخالفان دکتر مصدق بیکار ننشستند. اردشیر زاهدی – پسر لشکر زاهدی مخالف شماره یک دکتر مصدق - با خطر کردن و ماجراجویی های فراوان،‌ نسخه های عکسبرداری شده فرمان های عزل دکتر مصدق،‌ و انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزیری را دور از چشم ماموران وفادار به دکتر مصدق، در تپه های نزدیک به تهران در اختیار خبرنگاران گذاشت که آنان نیز خبرش را بی درنگ به سراسر جهان مخابره کردند.

بنوشته دکتر موحد: سفیر آمریکا در بغداد نیز در گزارشی که دو روز پیش از ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ به واشینگتن فرستاد، ‌از دیدارش با محمدرضاشاه یاد کرد.
سفیر واشینگتن در بغداد: « شاه گفت که در هفته های اخیر خود را ناگزیر از اقدام در برابر مصدق دیده است. و از همین رو، دو هفته پیش که از او خواستند کودتای نظامی کند، پذیرفت.

ولی پس از مقداری فکر به این نتیجه رسید که اقدام شاه باید در محدوده اختیارات او در قانون اساسی باشد، و نمی تواند از راه کودتا عمل کند. از همین رو تصمیم گرفت که سرلشکر زاهدی را به نخست وزیری منصوب کند...»

در آن زمان شاه و هوادارانش معتقد بودند، و بسیاری از آنان تا امروز نیز معتقدند که دکتر مصدق با استفاده از شور مردم ایران برای ملی کردن نفت، و با کشدار کردن مساله آن، در واقع، در پی برانداری پادشاهی دودمان پهلوی در ایران بود.

اما خود دکتر مصدق، بارها تاکید کرده که هرگز چنین سودایی در سر نداشته است. دکتر مصدق، در دیدارش با سفیر آمریکا در تهران نیز نه تنها به سرنگونی پادشاهی در ایران اشاره یی نمی کند که علناً یادآور می شود که در انتظار بازگشت محمدرضاشاه است.

دکتر محمدعلی موحد، درباره این دیدار لوی هندرسن، سفیر آمریکا در ایران در ساعت شش بعد از ظهر روز بیست و هفتم مرداد ماه ۱۳۳۲ به نقل از گزارش او به واشینگتن می نویسد:

« مصدق بر خلاف معمول که او را در پیژامه ملاقات می کرد، این بار لباس تمام پوشیده بود... هندرسن شکایت آغاز کرد که هر روز عده بیشتری از اتباع آمریکا در معرض تعرض و حمله قرار می گیرند... مصدق گفت: مردم ایران فکر می کنند که آمریکاییان به مخالفت با آنان برخاسته اند...»

«مردم ایران فکر می کنند که آمریکاییان به مخالفت با آنان برخاسته اند....»این نخستین باری بود که دکتر مصدق - دست کم این چنین صریح و رسمی - از چنین اندیشه یی در دل ایرانیان آن هم برای سفیر آمریکا در تهران یاد می کرد. در حالی که بسیاری،‌حتی در خود آن زمان،‌ معتقد بودند که مخالفان عمده آمریکا در ایران را صرفاً توده یی ها و هواداران آنان تشکیل می دهند، نه اکثریت مردم ایران...

در برنامه آینده خواهیم دید که چه گونه ورق بر می گردد، و چرخ بازیگر، ناگهان، سازی دیگر، در پرده یی دیگر می نوازد.

لینکهای مرتبط :

رهروان مهر و کین 1: تاریخچه‌ای از روابط ایران و آمریکا

رهروان مهر و کین 2: تاریخچه‌ای از روابط ایران و آمریکا

رهروان مهر و کین 3: آمریکا، ایرانزمین

رهروان مهر و کین 4 : چه طرفه ملتی هستند این آمریکایی‌ها

رهروان مهر و کین 5 :آمریکا و نخستین پیشنهاد کشیدن راه آهن در ایران

رهروان مهر و کین 6 :یک آمریکایی شهید راه مشروطیت در ایران

رهروان مهر و کین 7: کشف نفت و آمدن شوستر به تهران

رهروان مهر و کین 8 : از آمدن میلسپو تا قتل ماژور ایمبری

رهروان مهر و کین 9 : امید میلسپو به انقلاب اقتصادی در ایران

رهروان مهر و کین 10 : تعلیق روابط با فرمان رضاشاه

رهروان مهر و کین 11 : روابط تهران- واشینگتن؛ آمریکایی زیبا، آمریکایی زشت!

رهروان مهر و کین 12 : روابط تهران- واشینگتن؛ پایان جنگ جهانی دوم

رهروان مهر و کین 13 : روابط تهران- واشینگتن؛ ورود نخستین کشتی جنگی آمریکایی به خلیج فارس

رهروان مهر و کین 14 : روابط تهران- واشینگتن؛ شاه را در برابر دانشگاه به گلوله بستند

رهروان مهر و کین 15 : روابط تهران- واشینگتن؛ نخستین سفر شاه ایران به آمریکا در نوامبر سال ۱۹۴۹

رهروان مهر و کین 16 : روابط تهران- واشینگتن؛ نخست وزیری سپهبد رزم‌آرا و کشمکش پیرامون نفت ایران

رهروان مهر و کین 17 : روابط تهران- واشینگتن؛ همه در مقابل استعمارگر پیر

رهروان مهر و کین 18: روابط تهران- واشینگتن؛ نفت را ملی کنید، اگر نشد، گردن مرا بزنید

رهروان مهر و کین 19: روابط تهران- واشینگتن؛ روزی صدها تبهکار را قرین تیره‌روزی خواهم کرد

رهروان مهر و کین 20 : روابط تهران- واشینگتن؛ اگر به ایران حمله کنید، ساکت نخواهیم نشست

رهروان مهر و کین 21 : روابط تهران- واشینگتن؛ دکتر مصدق: شاه جرات برکناری مرا ندارد

رهروان مهر و کین 22 : روابط تهران- واشینگتن؛با فریاد «یانکی گو هوم» توده‌ای‌ها، آمریکا از مصدق نومید شد

رهروان مهر و کین 23 : روابط تهران - واشینگتن; آقای دکتر مصدق! این راهی که می روید به جهنم ختم می شود

رهروان مهر و کین 24 : روابط تهران - واشینگتن; مصدق: کودتاچی ها را با لگد بیرون می کنم

رهروان مهر و کین 25 : روابط تهران - واشینگتن; پیام چرچیل به شاه: مصدق را سرنگون کنید

رهروان مهر و کین 26 : روابط تهران - واشینگتن; شاه فرمان برکناری مصدق را امضا کرد

+52
رأی دهید
-18

sorena-1 - کوالا مپور - مالایا
حتما توقع داشتید دکتر فاطمی به شخصی که به گفته -استیفن کینزر در کتاب همه مردان شاه- در صندلی عقب ماشین کرمیت روزولت عامل سی ای ا برای کودتا مثل بز دلها قایم میشود تا علیه دولت قانونی و دمکراتیک وقت خیانت و کودتا کند کمتر از این بگوید.و پس از ماجرای 25 مرداد به جای دفاع از دکتر مصدق که خودش حکم او را تنفیض کرده بود و محکوم کردن خاینین داخلی و خارجی به رم فرار میکند.و پس از بازگشت به ایران بعد از 28 مرداد گفت من سلطنتم را اول مدیون خدا و بعد مردم (یعنی همان ارازل و شعبان بی مخها) و شما اقای روزولت (سی ای ا و اینتلیجت سرویس) میدانم و بعد به سلامتی هم نوشیدند و قس علی هذا....که رفت بر ملت تا به امروز روز.....
جمعه 7 مهر 1391 - 15:07
kobalt - تهران - ایران
وآنچه پایان ندارد داستان 28 مرداد است.صد سال بعد 28 مرداد قیام ملی یا کودتا .1000 سال بعد شاه کودتا کرد یا مصدق.2000 سال بعد پرونده همچنان مفتوح است. برو 500 سال دیگه بیاجواب بگیر.
جمعه 7 مهر 1391 - 18:20
sepherdad - سیدنی - استرالیا
فاطمی مثلا دکتر بوده! اینقدر بی‌ ادب بوده، یکی‌ نیست بگه تو وزیره خارجه بودی مثلا!,,,kobalt - تهران - ایران- دوست عزیز مساله شاه و مصدق نیست، مساله مردمی هستن که سیاست و رو نمیفهمن اما در سیاست دخالت میکنن، وقتی‌ یه نخست وزیری مجلس و منحل میکنه و میره توی خیابون میگه من منتخب این ملتم(اوباش دٔوره میدونه خراسان)، کسی‌ که مثلا میگن دکتر حقوق بوده اما به جای اینکه از طریق قانون پیش بره با شارلاتانی‌ و عوام فریبی مردم رو توی خیابون میکشونه!
شنبه 8 مهر 1391 - 15:20
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.