طلبهها در ایران دچار بحران روحی شدهاند
وبلاگ «نامههای حوزوی» در تازهترین پست خود از بحرانهای روحی طلبهها در ایران بر اثر فشارهای اجتماعی و برخوردهای مردم خبر داده است.
دارنده این وبلاگ که خود نیز طلبه است٬ نوشته که مردم به طلبهها به عنوان یک «متهم» نگاه میکنند و این نوع نگاه٬ زندگی طلبهها در جامعه را با مشکل مواجه کرده است.
******
متن کامل این پست با عنوان «طلبههای جوان و دغدغهای بنام حق زندگی»
پرده اول: طلبهها نیز مانند مردم نیازهای خود را از مغازه یا فروشگاهی تهیه میکنند اگر چه خرید برای اکثر مردم لذت بخش است و زمانی که وضع خوبی داشته باشند خرید را برای خود تفریح قرار می دهند اما خرید برای طلبه ملبس تجربهای سخت و بعضا دردناک است.
نگاههای سنگین و همراه با رگههایی از اخم مردم میتواند دل یک طلبه ملبس را بدرد آورد اینکه احتمالا آن نگاه این پیام را دارد که این طلبه چقدر خرید میکند پول را از کجا بدست آورده است احتمالا در ادارهای مشغول کار است و آنهم کاری بیفایده که بصورت مفت به او پول می دهند، یا اینکه فکر میکند که برخی از مردم در وضعیت مالی مناسبی بسر نمیبرند و این طلبه یک سبد کالا خریده است و یا اینکه روحانیان در منابر مردم را به ساده زیستی دعوت میکنند و خود آن کار دیگر میکنند.
همه این مسائل دست بدست هم میدهد تا طلبه یا بدون لباس برای خرید برود یا آنکه شخصی از خانوادهاش خرید را انجام دهد یا آنکه از مغازههای مختلف خرید کند تا حداقل مغازهدار این نگاه را نداشته باشد.
وقتی یک روحانی سوار ماشین شخصی شده است همین نگاهها را بدنبال دارد از این رو برخی از روحانیون در هنگام رانندگی عمامه خود را بر سر نمیگذارند. این نوع نگاههای مردمی فشاری روانی را بر طلبه جوان وارد میکند تا احیانا تردیدهای جدی را در طلبه جوان برای پوشش لباس روحانیت ایجاد کند.
پرده دوم: نگاهی در حوزه وجود دارد که طلبهها را به ساده زیستی و البته زندگی زاهدانه دعوت میکند و عمده امتیاز روحانیت را همین ساده زیستی میداند.
آنها با استناداتی تاریخی داستانهایی را از اساتید حوزه نقل میکنند که مثلا فلان عالم با پوست هندوانه دوران تحصیل را طی کرده است یا اینکه مثلا خودشان در یک خانه سی متری٬ بیست سال زندگی کردهاند، این نظر بیشتر توسط طیف سنتی حوزه مطرح میشود و بخشی از درسهای اخلاق حوزه به این مساله اختصاص دارد.
خدا رحمت کند یکی از اساتید را که نزدیک بیست بار پای درس اخلاق ایشان بودیم و در همه جلسات بدون استثنا پوست هندوانه را مطرح میکرد و طلاب را به زندگی ساده دعوت میکرد البته شاید خود او با این سبک زندگی میکرد، برخی از تصمیمگیران حوزه علمیه همین دیدگاه را دارند و معتقدند حتی اگر حوزه توان مالی هم داشته باشد نباید به طلاب رسیدگی کند تا طلبهها در فشار زندگی ساخته شوند.
پرده سوم: طلبه جوان با اقوام و آشنایان رفت وآمد دارد و زندگی آنها را از نزدیک میبیند مثلا مشاهده میکند که اکثر اطرافیان در خانه خود از مبل استفاده میکنند فرزند طلبه میگوید که دختر عمه تخت خواب و اتاق اختصاصی دارد، همسر میگوید: خواهرتان تابستان مشهد وشمال رفته بودند و اینهم سوغاتی آنهاست، وقتی به اتفاق برخی اقوام در میهمانی هستید بعد از پایان یافتن، وقتی از حانه حارج میشوی همه، ماشین خود را روشن میکنند و طلبه باید منتظر باشد تا ببیند مثلا چه کسی تعارف میکند و این همزمان میشود با نگاهها و تعارفهای ترحم آمیز دیگران که طلبه را دعوت به سوار شدن میکنند و البته شاید کسی که این لحظهها را تجربه نکرده است کمتر بتواند فشار آن را درک کند، دیده میشود که برخی از طلاب بخاطر این مسائل روابط خود را با خویشاوندان کمرنگ کردهاند.
پرده چهارم: طلبههای جوان بزرگ شده سالهایی نزدیک هستند اکثر آنها در خانوادههایی متوسط و بعضا مرفه بزرگ شدهاند آنها میتوانستند در خارج از حوزه از نظر مالی در وضع مساعدی بسر برند اما دغدغه طلبگی و دروس دینی را داشتهاند و با تلاش خود در حوزه هم موفق بودهاند برای آنها تعجبآور است که چرا مردم همه روحانیون و طلاب را با یک چشم نگاه میکنند؟
برای آنها جای تعجب دارد طلبهای که چند ماه وقت صرف کرده و پروژهای علمی را اتمام کرده و در قبال زحمات خود مزد دریافت کرده است چرا موقع خرید از سوی مردم، بعنوان یک متهم دیده میشود مگر او نمیتوانست در بیرون از حوزه هم موفق باشد، آیا مزد خدمت او به مردم این است؟
گیرم که ممکن است مردم از برخی روحانیان ناراحت باشند اما طلبهای که فقط هم لباس آن روحانی خاطی است باید محاکمه شود؟ شما طلبهای را تصور کنید که در کنار دروس حوزه تا مقطع دکتری از طریق کنکور سراسری در دانشگاه نیز تحصیل کرده است و از طریقی غیر از مطالعات دینی ارتزاق میکند اما لباس روحانیت هم میپوشد آیا این فرد باید در مظان اتهام باشد؟
پرده پنجم: واقعیت این است که در روزگار گذشته مردم از نظر سطح زندگی فاصله کمتری از هم داشتند اگر برخی از علما فقیرانه و زاهدانه زندگی میکردند جامعه آنها نیز وضع بهتری نداشت اما امروزه زندگیها کاملا متفاوت شده است شکاف بین فقیر و غنی بعضا بسیار است.
گرایش مردم به زندگی مرفه و ایجاد مسابقه ناتمام برای سطح زندگی بهتر در جامعه کاملا مشهود است. برای طلبه جوانی که خود نیز بزرگ شده این جامعه و وضعیت است کنار آمدن با پوست هندوانه معنا و مفهومی ندارد. طلبههای امروزی خواستار زندگی و لو متوسطی هستند و برخی برای رسیدن به این زندگی متوسط دست به کارهای حاشیهای میزنند.
پرده آخر: نگاههای غبارآلود جامعه و مردم به زندگی روحانیون و طلبهها، حاکمیت نگاههای ساده زیستی و بعضا مشاهده مدلهای خلاف آن در زندگی برخی از بزرگان حوزه، خواستههای بحق خانواده در داشتن زندگی متوسط، حس لایق بودن طلبه برای زندگی معمولی و احیانا کمرنگ شدن برخی از مسائل اخلاقی برای تحمل این وضعیت، ذهن برخی از طلاب را در تشویشی عمیق فرو برده است.
گاهی حرکات سردر گمی در زندگی طلاب مشاهده م شود که ناشی از خلا مدل و سبک زندگی امروزی در زندگی طلبگی است. بنظر میرسد دلسوزان حوزه و روحانیت برای رهایی طلاب از بحرانهای روحی باید به بازخوانی زندگی طلاب به سبک امروزی بپردازند.