ورزش در مقام دین به مثابه افیون توده ها
رابرت سیگال، دین پژوه و اسطوره شناس نامدار، در مقاله ای با عنوان " از لحاظ نظری، دین حالا حالا ها می تواند به زندگی خود ادامه دهد"چنین می گوید : هواداران از ورزشکاران بت می سازند و آنها را می پرستند. فاصلۀ میان خود و آنها را بدیهی می شمارند و بهترین ورزشکاران را خدا می خوانند. هواداران می خواهند به ورزشکاران نزدیک شوند ولی هرگز در این فکر نیستند که خطِ فاصل میان خود به مثابه آدمیانی فانی و ایشان به مثابه خدایانی باقی را از میان بردارند. هر مسابقه ای نوعی گردهمایی دینی است که دستورِ کار و آداب و رسوم خاص خود را دارد. هواداران به ورزشگاه می روند تا در پرستش تیم خود مشارکت جویند. هرگاه تیم آنها پیروز می شود احساس رستگاری می کنند وهرگاه شکست می خورد احساس می کنند ملعون و مطرودند (ضمیمۀ آموزش عالی تایمز، ۲۸ جولای ۲۰۱۱، صص ۴۳-۴۴).
در عصرِ جهانی شدن، رابطۀ میان دین و ورزش که هر دو امکان انزوا و اتحادِ جوامع را در خود دارند امری پیچیده است که تحلیل آن به فهم بهترهر دوی آنها یاری میرساند. شگفت نیست که رُلاند رابرتسن نامدارترین نظریه پرداز جهانی شدن که پیش از این در آثار متعددی به جهانی شدن و دین پرداخته در سالیان اخیر توجه خود را به جهانی شدن و ورزش، به ویژه فوتبال، معطوف کرده است (جهانی شدن و فوتبال، ریچارد جولیانُتی و رُلاند رابرتسن، ۲۰۰۹؛ جهانی شدن و ورزش، ریچارد جولیانُتی و رُلاند رابرتسن، ۲۰۰۷). به باورِ جامعه شناسان غربی، نهادهای ورزش همچون نهادهای دین با معنایند زیرا تجربۀ درونی سوبژکتیوی را در بردارند که در هنگام بازی یا تماشا به شیوههای گوناگونی آن را شکل داده و بیان میکنند
تجربیاتی همچون به ثمر رساندن گل پیروزی، تشویق تیم محبوب پیروز خود و گوشسپردن به روایتهای ناظرانِ پیروزیهای ورزشی حس تعالی را در آدمیان برمیانگیزد. قواعد و زبان ورزش، زندگی بسیاری از شهروندان جهان را شکل میدهد درست همانطور که قواعد و زبان دین بر زندگی دینداران حاکم است. دین و ورزش نه فقط تجربیات سوبژکتیو پرشوری را دربرمی گیرند و قواعدی برای بیان این تجربیات در قالب های خاصی ارائه می کنند بلکه اهمیت اساسی این تجربیات حاکی از شباهت فرهنگی بنیادینی میان این دو نظام است.
یک استادیوم فوتبال همچون معبد، کنیسه، کلیسا و مسجد، ساختار مادی مشخصی است که در آن بازیکنان، داوران و تماشاگران همگی سرگرم کنشهایی شعائری اند. بسیاری از طرفداران یک تیمِ خاص حتی از پوشیدن لباسی همرنگ لباس تیم رقیب نفرت دارند و رنگ لباس تیم محبوب خود را نماد پیوندی اجتماعی میدانند که نباید آن را بگسلند. بسیاری از دینداران نیز از هر امری که دیگر ادیانِ رقیب را در خاطر تداعی کند بیزارند و به آداب و شعایر دین خود همچون نمادی از یک پیوند اجتماعی مینگرند.
حتی قوانین اساسی حاکم بر رقابتهای ورزشی هم بازتاب قوانین حاکم بر رفتار دینداران است. بازیکنی که به زمین فوتبال قدم میگذارد به زمان مقدس وارد میشود. در فاصلۀ آغاز و پایان بازی، یعنی در آن ۹۰ دقیقۀ مقدس، دنیای میان آن خطوط سفید رنگ بر همه چیز و همه کس سیطره دارد. جالب این که این خطوط اغلب بر چمن خاصی ترسیم میشوند که غیر از زمین بازی هیچ کارکرد دیگری ندارد.
در این جهان برخی رفتارها، مثل پاس های تک ضرب، بجا و در خور تشویقند و پاره ای دیگر، از جمله خطاها، مخلّ نظم و در خور نکوهشند. مفهوم مبهم روحیۀ ورزشکاری یا جوانمردی حاکی از اخلاق عدالت طلبانه ای مشابه قاعدۀ زرینِ مشترکِ میان ادیان است که میگوید بر دیگران مپسند آنچه بر خود نمیپسندی. افزون بر این، همانطور که در بسیاری از فرهنگها تقویم، مبنایی دینی دارد ورزش نیز در بسیاری از فرهنگها ادوار زمانی را متاثر میسازد. مثلا در آمریکا چرخۀ گذار از بیسبال به فوتبال آمریکایی و سپس به بسکتبال تقلید و بازتابی از تغییر فصول است.
نوستالژی بسیاری از آمریکاییان به سپری کردن روزهای بلند تابستان در زمین بیسبال از میلی ژرف تر از وقت گذرانی بیهوده خبر می دهد. در واقع، وقت گذرانی در یک استادیوم بیسبال کارکردی همچون تجدید و تمرکز قوا دارد و فرصتی ست برای تماشای انکشافِ جهانِ بازی و رقابت، و بازتاییدِ ارزشهای لازم برای کسب پیروزی و پرهیز از شکست در زندگی.
ساختار پیچیدۀ چهارسالانۀ جام جهانی فوتبال نیز تقویمی را به وجود میآورد که بسیاری از فوتبال دوستان سراسر جهان زندگی خود را بر اساس آن تنظیم می کنند. ارزیابی ساختارِ رویدادهای ورزشی، رفتارها، لباسها، اصول و شعارهای ورزشکاران و هوادارانشان و حس تعالی و خلسۀ ناشی از پیروزی حاکی از آن است که دین و ورزش در بسیاری از فرهنگها شبیه یکدیگرند، از هم تقلید میکنند و شاید بتوان گفت دو نظام فرهنگی موازی اند. بسیاری از مطالعات نشان داده اند که میان گزارشهای دینداران و ورزش دوستان از تجربههای رضایت بخش خود در اماکن دینی و استادیومهای ورزشی شباهت های زیادی وجود دارد.
بعضی پژوهشگران به این پرسش پرداخته اند که این دو نهادِ موازی در طی زمان دستخوش چه تغییراتی شده و با یکدیگر چه تعاملی داشته اند. دین و ورزش همزمان در مکان های واحدی پدیدار شده اند. نمونۀ بارز این امر عبارت است از برگزاری رقابتهای ورزشی توسط یونانیان باستان در المپیا که ترکیبی از آرمانهای فرهنگی "توان جسمانی" و "امر مقدس" بود.
در واقع، بازیهای المپیک در ابتدا حاکی از همسانیِ تاریخیِ ذاتی این دو سپهر زندگی انسانی بود. دین و ورزش هر دو به تثبیت هنجارهای جنسیتی فرهنگ ها کمک میکنند. معدودی از ورزشها رقابتهای مختلط را مجاز می دانند و معمولا تیمهای زنان و مردان کاملا از یکدیگر جدا هستند. ادیان هم معمولا نقشهای فرهنگی و اجتماعی متمایزی را برای زنان و مردان قائلند.
دین و ورزش در فرهنگهای گوناگون و اعصار مختلف به ترسیم و تثبیت مرزهای معنا و بیمعنایی فرهنگی در سطوح گوناگون اجتماعی یاری رساندهاند. از این منظر، دین و ورزش گاهی به شناخت فرهنگها از یکدیگر کمک کرده اند. به عبارت دیگر، دین و ورزش چارچوبی برای بازشناسی دیگران فراهم میآورند و در عین حال نقش مهمی در رواداری یا نارواداری دارند.
پژوهشگران دریافته اند که مبلغین کاتولیک اسپانیایی که خواهان سلطه بر دهکده های سرخپوستان بودند برای انقیاد فرهنگی آنان ابتدا دیرکِ بازی افراشته در مرکز دهکده را که نماد بافت فرهنگی آن جامعه بود از زمین بیرون میآوردند و سپس صلیب بلندی را به جایش در زمین مینشاندند. به عبارتی، نمادِ نهاد دینیِ مبلغین مذهبی جایگزین نمادِ نهاد ورزشی سرخپوستان میشد و به انقیاد فرهنگی آنها کمک می کرد.
از سوی دیگر، در بسیاری از فرهنگها پیروان اقلیتهای دینی ای که بیگانه یا خطرناک به شمار میرفتند از طریق مشارکت در ورزش کسب وجهه می کردند. مثلا یهودیان اروپای شرقی در رقابتهای ورزشی شرکت میکردند و به این ترتیب داغ ننگ یهودیت را از خود میزدودند و به شهروندانی محترم بدل میشدند. ویلیام بیکر در اثر معروف خود با عنوان " بازی با خدا: دین و ورزش مدرن" (۲۰۰۷) از نقش مهم ورزش در پذیرش اجتماعی یهودیان، کاتولیکها و مورمونهای آمریکایی در نیمۀ اول قرن بیستم سخن گفته است. به نظر بیکر، این اقلیتهای دینی به خوبی دریافتند که رقابتهای ورزشی بلیت ورود آنها به جریان اصلی زندگی آمریکایی و "آمریکایی بودن" است. مثلا موفقیت تیم فوتبال آمریکایی دانشگاه نوتردام راه را برای یکپارچگی کاتولیکهای آمریکایی هموار ساخت و به نماد وحدت آنها بدل شد. حتی کشیش دانشگاه نوتردام، جان فرانسیس اُهارا، زمین بازی را با آب مقدس متبرک میساخت و بر این باور بود که تیم فوتبال آمریکایی نوتردام ایمان کاتولیکها را تقویت میکند. امروز هم بسیاری از کاتولیک های آمریکایی این تیم را تجلی عینی ایمان خود در قالب ورزش می دانند.
پروتستان های تبشیری هم در دوران جنگ سرد به اهمیت ورزش پی بردند. در دهۀ ۱۹۵۰ بسیاری از آمریکاییان به رهبری بیلی گراهام، از نامدارترین رهبران پروتستان های تبشیری، ورزش را به دین و میهنپرستی افزودند و شیوۀ زندگیِ آمریکاییِ آرمانی را به عنوان پادزهرِ کمونیسم الحادی ابداع کردند. باب ریچاردز، قهرمان پرش با نیزۀ المپیک، از شهرت ورزشی خود بهره برد و به تبلیغ حیات مسیحی آرمانی پرداخت. این نوع " مسیحیت تبشیریِ عضلانی" در دهۀ ۱۹۵۰ با تاسیس "انجمن اخوت ورزشکاران مسیحی" نهادینه شد و قهرمان پروری آمریکایی، غیرت دینی، میهنپرستی و تجارت را درهم آمیخت. در این میان جری فالول، از رهبران پروتستان های تبشیری و از بنیانگزاران سازمان محافظه کار" اکثریت اخلاقی"، به تمهید مقدمات مسابقات ورزشی دانشگاههای مسیحی آمریکا همت گماشت. بیکر به روشنی نشان میدهد که چگونه ورزش و دین در آمریکای قرن بیستم انیس ومونس یکدیگر شدند. به عقیدۀ بیکر، آیین پروتستانِ آمریکایی، تناسب اندامِ جسمانی و مسیحیت عضلانی را زمینه ساز پرورش فضائل و پیشگیری از رذائل میدانست (بیکر ۲۰۰۷).
با وام گیری از بیکر میتوان گفت جمهوری اسلامی مروّج " تشیع عضلانی" است. با تاکید بر جنگاوری، نیرومندی و جوانمردی امام علی، ایشان را الگوی ورزشکاران معرفی میکند و ورزش هایی همچون شنا، تیراندازی و سوارکاری را بخشی از "ارزش های دینی" و "فرهنگ شیعی" می شمارد (برای مثال، نگاه کنید به سخنان محمد رویانیان مدیر عامل باشگاه پرسپولیس در دقایق ۶۷ و ۶۸ برنامۀ نود مورخ ۲۳ مرداد ۱۳۹۱ https://www.youtube.com/watch?v=otpbIpLw۴Ug). رسانههای دولتی، نیمه دولتی و شبه دولتی، پیروزیهای ورزشکاران ایرانی را پیروزی اسلام و تشیع میشمارند.
برخی تا آنجا پیش رفته اند که قهرمانی وزنه بردار دستۀ فوق سنگین ایران در المپیک را نشان برتری حکومت ایران، اسلام و خدای مسلمانان دانسته اند. (نگاه کنید به ویدیوی سخنان مجری شبکه دو سیما با عنوان "سواستفاده مجری تلویزیون از موفقیت بهداد سلیمی" https://www.youtube.com/watch?v=X۹jiIVaa_L۰). رهبر، رئیس جمهور و دیگر مسئولین نظام در گفتار و نوشتارخود موفقیتهای ورزشکاران ایرانی را با توفیق ایران اسلامی همسان می پندارند (برای مثال، نگاه کنید به " دکتر احمدی نژاد به فراز آوردن سنگین ترین وزنه های جهان توسط سلیمی و نوشیروانی را تبریک گفت"، ۱۷ مرداد ۱۳۹۱، پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران؛ " بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با ورزشکاران شرکت کننده در المپیک و پارالمپیک"، ۱۴ مهر ۱۳۸۳، پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری).
بسیاری از ورزشکاران نیز لطف و عنایت خدا، پیامبر اسلام و امامان شیعه را عامل موفقیت خود میدانند و در بسیاری از موارد مدالهای خود را به ولی فقیه تقدیم میکنند. (برای مثال، نگاه کنید به " قاسم رضایی درگفتگو با خبرگزاری دانشجو: کسانی که امروز زیر آوار هستند برای قهرمانی من قرآن سر گرفتند / پیام تبریک رهبر انقلاب از مدال طلا ارزشمند تر بود"، ۲۸ مرداد ۱۳۹۱؛ "مدال های وزنه برداری تقدیم به رهبر انقلاب شد"، ۱۸ مرداد ۱۳۹۱، رجا نیوز).
در چنین برداشت تنگ نظرانه ای، ورزش صرفا وسیله ای است برای ترویج ایدئولوژی حاکم و برساختن هویت یکپارچۀ کاذبی در قالب "ما"یی همسان و عاری از تکثر. عجیب نیست که ورزشکاری همچون خشایار زارعی، قهرمان جودوی کشور در ردههای جوانان و نوجوانان، به صرف باور به آیین بهائی نه تنها از دانشگاه اخراج میشود بلکه به رغم سه بار قهرمانی در وزن خود از تیم ملی هم کنار گذاشته میشود و فرصت شرکت در رقابتهای آسیایی و جهانی را پیدا نمیکند. ("عضو تیم ملی جودو از حق تحصیل و شرکت در مسابقات محروم شد"، ۲۶ اسفند ۱۳۹۰، خبرگزاری هرانا). خوانش رسمی حاکم از" تشیع عضلانی"هر" دیگری"ای را از خود میزداید تا وحدتی تصنعی را در قالب ملی گرایی دینی برسازد.
در نهایت، همانطور که پرورش قوای جسمانی و رقابت معتدل و منصفانه کارکرد اجتماعی مثبتی دارد، ورزشی که در پی حذف و سرکوب " دیگری" و برساختن " ما"ی همسان کاذب، برتری طلبی نژادی، ملی و دینی و انحراف افکار عمومی از نارساییهای فراگیر فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشورباشد، چنان کارکرد تخدیری زیانباری دارد که میتوان گفت افیون تودههاست.
عرفان ثابتی