پیچیدگی‌های رابطه با الیزابت تیلور در خاطرات روزانه ریچارد برتون

ملوین براگ می گوید برتون در فیلم 'چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد' به تیلور کمک کرد اسکار بگیرد

او پسری از دره های ولز بود که ظاهر خشن و صدای طلایی اش او را ستاره صحنه تئاتر و سینما کرده بود.

قبل از اینکه او روی صحنه تئاتر و بر پرده سینما بدرخشد، الیزابت تیلور ستاره هالیوود بود و وقتی که الیزابت تیلور و ریچارد برتون یکدیگر را ملاقات کردند، عشق شان، هم در برابر دوربین و هم پشت دوربین، آنها را به شهرتی جهانی رساند.
شور و تنش ها بین برتون و تیلور در دفترچه خاطرات روزانه ریچارد برتون که پاییز امسال منتشر خواهد شد به صورتی بی پرده روایت شده است.

او تا پیش از مرگش در ۵۸ سالگی در سال ۱۹۸۴، در دفترچه های جیبی، تقویم رومیزی و برگه های کاغذی اش بیش از ۴۰۰ هزار کلمه خاطره نوشت.

جای تعجب نیست که بخش زیادی از این نوشته ها به رابطه پرفراز و نشیب او با تیلور از جمله دوبار ازدواجش با او اختصاص دارد. برتون همچنین به صراحت درباره مشروبخواری و احساسات متغیرش نسبت به استعداد و حرفه بازیگری خود که او را به چنان سطحی از موفقیت رسانده بود، خاطره نوشته است.

رابطه برتون- تیلور در سال ۱۹۶۳ آغاز شد، زمانی که یکدیگر را در جریان ساخت فیلم کلئوپاترا، که در آن زمان پرخرج ترین فیلم تاریخ سینما بود، ملاقات کردند.

درست مثل نقش هایی که در این فیلم بازی کردند، یعنی مارک آنتونی و کلئوپاترا، خود آنها نیز مشهور ترین زوج در دنیا شدند.

از آنجا که هر دوی آنها همسر داشتند، رابطه عاشقانه آنها با انتقادهای فراوان روبرو شد، و واتیکان نیز آنها را نکوهش کرد.

الیزابت تیلور و ریچارد برتون پس از جدایی از همسران خود، در سال ۱۹۶۴ با هم ازدواج کردند.

در ژوئن سال ۲۰۱۰ نامه های عاشقانه این دو به یکدیگر را انتشارات هارپرکالینز کلیک منتشر کرد.

ریچارد برتون و الیزابت تیلور در دهه ۶۰ با خبرها و حاشیه هایی که خلق می کردند، به شهرتی افسانه ای دست یافته بودند- برتون برای الیزابت تیلور یک جت خصوصی هم خریده بود- و با این حال خلق و خو و استعدادهای هنری آنها همواره با شور و اشتیاقی که در وجود یکدیگر بر می انگیختند، دچار تضاد و تناقض می شد.

ریچارد برتون فرزند یک معدنچی اهل ولز بود و فرارش به آکسفورد، به او کمک کرده بود که مردی دانشور و خوش فکر شود. اما او علاوه بر آن، پرسروصدا و حاشیه ساز هم بود.

او در الیزابت تیلور، همزبان خود را پیدا کرده بود. الیزابت کسی بود که می توانست او را به زانو در آورد.


ریچارد برتون نوشته الیزابت تیلور بزرگترین شانس زندگی اش بوده. آنها دوبار ازدواج کردند

ریچارد برتون در نوامبر سال ۱۹۶۸ نوشت: "در تمام زندگیم همیشه به شکلی غیرمعمول، خوش شانس بوده ام ولی بزرگ ترین شانس من الیزابت بوده است. او مرا به یک مدل مردانه تبدیل کرده، بی آنکه آدمی منفور و اهل خودنمایی جلوه کنم. او هم معشوقه ای به شدت هیجان انگیز است و هم عاشق. خجالتی و بذله گوست. کسی نمی تواند کلاه سرش بگذارد."

"هنرپیشه فوق العاده ای است، زیبایی اش فراتر از رویاهای پورنوگرافی است، می تواند مغرور و خودسر باشد. مهربان و بامحبت است. می تواند کارهای غیرقابل تحمل من و مستی هایم را تحمل کند، وقتی که از او دورم، دلم به درد می آید. مرا دوست دارد."

یک سال بعد نوشت: "امروز صبح حدود ساعت ۷ صبح بیدار شدم. مدت زیادی به الیزابت خیره شدم. دست او را گرفتم و خیلی نرم، او را بوسیدم. شاید هیچ زنی به اندازه همسر تحسین برانگیز و پردردسر و زودرنج و بی طاقت من، با چنان زیبایی کودکانه ای نمی خوابد."

دست و دلبازی برتون به خریدن هدایای گرانقیمت برای همسرش محدود نمی شد. به گفته ملوین براگ، یکی از زندگینامه نویسان برتون، او حتی به الیزابت کمک کرد که به اسکار برسد- جایزه ای که خود برتون هیچ وقت به آن دست نیافت.

ملوین براگ در برنامه یک ساعته بی بی سی درباره کتاب "صداهای درونی، خاطرات روزانه برتون"، بر این نکته تاکید کرد که اگر به دقت نگاه کنید، خواهید دید که وقتی این دو در برابر هم در فیلم "چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟" ساخته ۱۹۶۶ بازی کردند، برتون با بازی خود، کاری می کند که الیزابت تیلور اسکار بگیرد.

برتون و تیلور اولین بار در سال ۱۹۶۴ با هم ازدواج کردند و زندگی مشترکشان تا ۱۹۷۴ ادامه داشت. سپس بار دیگر در سال ۱۹۷۵ ازدواج کردند و پس از چند ماه دوباره از هم جدا شدند. ریچارد برتون مجموعا ۵ بار ازدواج کرد.

خاطرات روزانه او به "سالی هی" رسید، زنی که برتون در سال ۱۹۸۳ با او ازدواج کرد، یک سال پیش از آنکه در سال ۱۹۸۴ در سوئیس از دنیا برود. سالی هی در سال ۲۰۰۵ این خاطرات را به دانشگاه سوانسی بخشید.

خجالت پنهانی

این خاطرات به ادعایی که در تمام طول زندگی اش، او را آزار می داد نیز اشاره هایی دارد - اینکه او استعدادش را با بازیگری در هالیوود به دلیل دستمزدهای کلان تباه کرد در حالی که بسیاری ترجیح می دادند که او به بازی روی صحنه تئاترهای لندن - و نه حتی در برادوی نیویورک - بازگردد.

ریچارد برتون، در اوت سال ۱۹۷۱ نوشت: "بی علاقگی ام به حرفه ام، در گذشته، حال یا آینده تقریبا یکسان است. فکر می کنم که در تمام عمرم، از بازیگر بودنم، در دل، خجالت زده ام و هر قدر پیرتر می شوم خجالت زده تر می شوم. فکر می کنم که به تدریج دارم به این باور قرص و محکم می رسم که کسی که دارد بازی می کند، کس دیگری است، نه من."

ریچارد برتون هم مثل پدرش بر اثر خونریزی مغزی درگذشت؛ در سال ۱۹۸۴ در خانه اش.

انتشارات دانشگاه ییل، خاطرات روزانه ریچارد برتون را با ویرایش پرفسور کریس ویلیامز از دانشگاه سوانسی در اکتبر امسال منتشر خواهد کرد.

+74
رأی دهید
-8

Freeman-Freedom - لندن - انگلیس
کاشکی‌ این دو زوج جدا از نوشت دربارهٔ لذت با هم بودن، چند خط هم از خاطرات تلخ همسران قبلیشون که واسه رسیدن به هم قال گذشتن، مینوشتند! بیچاره‌های که به خاطر خود خواهی‌ این دو تا زندگیشون سرشار از تاریکی‌ و تلخی‌ شد. من نمونه‌های ایرانیشو از نزدیک دیدم و می‌دونم که چقدر دردناک هست! زنده باد آدم با شعور!
شنبه 28 مرداد 1391 - 08:04
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.