جمهوری اسلامی و انقلاب خاموش جمعیتی ایران
سعید پیوندی ( جامعه شناس )
نتایج اولیه هفتمین سرشماری عمومی کشور در سال ۱۳۹۰ حکایت از ادامه روندهای ساختاری را دارد که از سال های ۱۳۷۰ در رفتارهای جمعیتی در جامعه ایران آغاز شده بودند.
ایران در دو دهه گذشته نوعی دوره انتقالی جمعیتی را پشت سر گذاشته که به درستی می توان به آن انقلاب خاموش جمعیتی-اجتماعی نام داد. انقلابی که دارای معنای جامعه شناسانه مهمی است چرا که رفتارهای جمعیتی هم بازتاب درکی از زندگی اجتماعی است و هم بخشی از جایگاه و هویت فرد در جامعه را تشکیل می دهد. واکنش های گسترده به نتایج این سرشماری در رسانه های داخلی و در میان مسئولین هم بخوبی نشان از اهمیت روندهای جمعیتی کنونی دارد.
تثبیت رفتارهای جدید جمعیتی
بر اساس سرشماری ۱۳۹۰ رشد سالانه جمعیت ایران (۱.۲۹ درصد) به حدود یک سوم نرخ رشد اوایل سال ۱۳۶۰ رسیده و سایر شاخص های اصلی جمعیتی هم متناسب با این تحول دستخوش تغییرات چشمگیری شده اند. ابعاد خانواده کوچک و کوچکتر می شود، تعداد موالید به ازای هر زن و هر خانواده با شتاب کاهش یافته ، سن متوسط اولین ازدواج نیز بطور منظم بالا می رود و زندگی مجردی به صورت یک پدیده رو به رشد بیش از هر زمان به یک واقعیت اجتماعی تبدیل شده است. روندهای کاهش جمعیت تا به آن اندازه مهم است که حتا انفجار جمعیتی دوم (مربوط به دهه شصتی ها) پیش بینی شده برای سال های ۱۳۸۰ بسیار کم دامنه عمل کرد. این تغییرات پرمعنا نشانه گذار ایران از جامعه در حال توسعه به جامعه رشد یافته از نظر رفتارهای جمعیتی هستند.
نگاهی به تحول جمعیتی ایران معاصر نشان از فراز و نشیب های مهمی دارد. با وجود اجرای سیاست های گسترده تنظیم خانواده، رشد متوسط سالانه جمعیت ایران در سال های پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از رقم ۲.۶ درصد در سال پایین تر نیامد (۱). در بعد اجتماعی کلان عدم دسترسی زنان به نظام آموزشی و یا ترک تحصیل زود رس (۶۵ درصد بیسواد زن در سال ۱۳۵۵)، نازل بودن سطح اشتغال زنان و یا میزان پایین شهرنشینی (۴۵ درصد) در کنار دیرپایی جایگاه سنتی خانواده و زن در فرهنگ جامعه از جمله دلایل کندی روند کاهش نرخ رشد جمعیت شمار می رفتند.
انقلاب ۱۳۵۷ آغاز یک مرحله متفاوت در رفتارهای جمعیتی ایران بود. دولت جدید سیاست های تنظیم خانواده را کنار گذاشت، روانشناسی ضرورت "تولید مثل" در دوران جنگ و انقلاب و نیز افت چشمگیر میزان اشتغال زنان (یک سوم زنان شاغل در سالهای اول انقلاب شغل خود را از دست دادند) سبب شدند تا نه تنها روند مثبت کاهش رشد جمعیت متوقف شود که این شاخص بار دیگر سیر صعودی در پیش گیرد. در سرشماری ۱۳۶۵ نرخ متوسط سالانه رشد جمعیت تا رقم بی سابقه ۳.۵ درصد (بدون احتساب مهاجرین خارجی) افزایش پیدا کرد و متولدین ثبت شده سال های ۶۰ تا ۶۵ از رقم میانگین ۲.۱ میلیون نوزاد در سال فراتر رفت.
دست اندرکاران آنزمان بزودی دریافتند که تلاش دولت های پیش از انقلاب برای جلوگیری از افزایش جمعیت چندان هم "نابجا" و نتیجه "دنباله روی از غرب" نبوده و فراوانی جمعیت نیاز به امکانات فراوان هم دارد و می تواند مانند هر جای دیگر دنیا به عامل ضد توسعه تبدیل شود. جوامع در حال توسعه در حقیقت با دو نوع تقاضای اجتماعی فزاینده روبرو هستند. آنها باید هم بر عقب ماندگی های گذشته غلبه کنند و هم در صورت افزایش شتابان جمعیت به نیازهای فزاینده جدیدی پاسخ دهند.
درست به همین خاطر است که مهار رشد جمعیت بالا در این کشورها شرط اساسی غلبه بر توسعه نیافتگی به شمار می رود و همه کشورهای پیشرفته دنیا از این مرحله عبور کرده اند. از بعد اجتماعی هم مشارکت واقعی زنان به عنوان نیمی از جامعه در امر توسعه بدون تغییر رفتارهای جمعیتی و تحول جایگاه سنتی آنها به عنوان همسر و مادر عملی نخواهد شد.
در پی پایان جنگ روند کاهش رشد جمعیت با شتاب چشمگیری از سر گرفته شد. ایران در زمانی کوتاه به جرگه کشورهای با رشد جمعیت متوسط رو به پایین پیوست. در سرشماری ۱۳۷۵ نرخ رشد متوسط جمعیت ایران برای دوره ۱۰ ساله پیشین به حدود ۲ درصد کاهش پیدا کرد. این شاخص در دهه بعدی (۱۳۷۵-۱۳۸۵) به ۱.۶ درصد و سپس رقم بی سابقه ۱.۳ درصد در۵ سال گذشته رسید.
در کنار عوامل اجتماعی بویژه رشد آموزش زنان (برای اولین بار در تاریخ ایران نسبت دانش آموختگان زن در سال ۱۳۹۰ از همین شاخص برای مردان پیشی گرفته است)، هویت جدید زنانه و توسعه ارتباطات نباید از اثرات بازدارنده بحران اقتصادی و نیز کارایی سیاست های فعال تنظیم خانواده ایران در دو دهه گذشته غافل ماند که راه را برای این تحول بی سابقه باز کرده اند.
سقوط نرخ رشد جمعیت بازتاب تغییرات فرهنگی و جامعه شناسانه مهمی در ایران است. بر پایه سرشماری ۱۳۹۰ سن متوسط اولین ازدواج برای دختران از ۲۴ سال (۱۹.۵ سال در ۱۳۵۵) و برای پسران از ۲۷ سال فراتر رفته است. با وجود افزایش میزان کل جمعیت ایران تعداد متوسط متولدین از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۰ به حدود نصف همین شاخص برای دهه ۶۰ شمسی رسیده است. به همین نسبت تعداد متوسط بچه به ازای هر خانواده از رقم ۱.۶ (۳ در سال ۱۳۵۵) فراتر نمی رود و نرخ تجدید نسل به ازای هر زن در دوره ۶۵ تا ۹۰ به کمتر ازیک سوم کاهش پیدا کرده است.
پائین آمدن نرخ رشد جمعیت سبب شده خانوادهای پرعده (۵ نفر و بیشتر) دیگر الگوی اصلی خانواده نباشند، بعد متوسط خانواده به ۳.۶ نفر کاهش یابد (۵ نفر در سال ۱۳۵۵) و گروه اجتماعی جدیدی که زنان و مردان ازدواج نکرده بالای ۲۰ سال را شامل می شود هر روز اهمیت بیشتری در جمعیت ایران پیدا کنند. خانواده های ۵ نفره و بالاتر که در سال ۱۳۵۵ حدود ۵۴ درصد خانواده های ایران را در بر می گرفتند در آخرین سرشماری رقمی کمتر از ۳۰ درصد را تشکیل میدهند. در سال ۱۳۹۰ بیش از ۷۰ درصد خانواده های ایرانی یک تا چهار نفره بودند.
پدیده جدید رو به رشد در جامعه ایران زندگی مجردی (خانواده تک نفره و یا افراد ازدواج نکرده) است. براساس سرشماری سال ۱۳۹۰ حدود ۷ درصد کل جمعیت ایران، ۳۳ درصد زنان ۲۰ تا ۳۴ ساله و ۵۰ درصد مردان در این گروه سنی که تعداد آنها از ۷ میلیون نفر هم فراتر می رود زندگی مجردی دارند.
چرا جمهوری اسلامی نگران است؟
انتشار نتایج سرشماری ۱۳۹۰ با موجی از واکنش های رسمی و رسانه ای همراه بود. در سال های گذشته محمود احمدی نژاد بارها روند کاهش جمعیت در ایران را مورد انتقاد قرار داده بود. او در سال ۱۳۸۴ گفته بود "اینکه میگویند دو بچه کافی است، من با این امر مخالف هستم. کشور ما دارای ظرفیتهای فراوانی است، حتی ظرفیت حضور ۱۲۰ میلیون نفر را نیز داراست ... این غربیها خود دچار مشکل هستند و چون رشد جمعیتشان منفی است، از این امر نگران هستند و میترسند که جمعیت ما زیاد شود و ما بر آنها غلبه کنیم". (ایرنا، ۱۹ اسفند ۱۳۸۴).
طرح ناکام اعطای یک میلیون تومان به ازادی هر نوزاد یکی از اقدامات دولت برای تشویق به بچه دار شدن بود. وی در سال ۱۳۸۹ نیز بار دیگر با حمله به سیاست های تنظیم خانواده گفته بود: "غربیها از رشد جمعیت در کشورهای اسلامی، نگرانند و از این میترسند که افزایش جمعیت کشورهای اسلامی معادلات و نظم جهانی فعلی را برهم بزند." (ایلنا، ۲۰ آبان ۱۳۸۹) از نظر احمدی نژاد "دلیلی ندارد که سن ازدواج جوانان ما در حدود ۲۶سال باشد و ما باید تلاش کنیم که سن ازدواج به حدود ۲۰ سال برسد... بهترین سن ازدواج برای دختران ۱۶ تا ۱۷ سال و برای آقایان ۱۹ یا ۲۰ و یا ۲۱ سال است." (مهر، ۳۰ آبان ۱۳۸۹)
پس از اعلام سرشماری سال ۱۳۹۰ آیت الله خامنه ای نیز به میدان آمد و با اشاره به ضرورت بازنگری در سیاست های جمعیتی گفت "بررسی های علمی و کارشناسی نشان می دهد که اگر سیاست کنترل جمعیت ادامه پیدا کند، به تدریج دچار پیری و در نهایت کاهش جمعیت خواهیم شد، بنابراین مسئولان باید با جدیت در سیاست کنترل جمعیت تجدید نظر کنند و صاحبان رسانه و تریبون از جمله روحانیون در جهت فرهنگ سازی این موضوع اقدام کنند" (فارس، ۳ مرداد ۱۳۹۱). او در همان سخنرانی پیرامون رقم مطلوب جمعیت ایران از احمدی نژاد هم فراتر رفت و گفت: "رقم صد و پنجاه میلیون و دویست میلیون را اول امام گفتند - و درست هم هست - ما باید به آن رقمها برسیم."
پس از سخنان آقای خامنه ای درباره لزوم افزایش جمعیت ناگهان همه نهادهای رسمی به جنبش و جوش افتاده اند تا سیاست های گذشته را "اصلاح" کنند و تدبیری برای زیادتر شدن موالید بیابند.
در همین راستا مجلس بر آن است هر چه زودتر قانون تنظیم خانواده را کنار گذارد و یا در مورد سیاست های بازدارنده (تعلق نگرفتن تامین اجتماعی به بچه چهارم به بعد) تجدید نظر کند، دولت به سراغ حذف بودجه تنظیم خانواده رفته و در دانشگاه هم قرار است به جای درس "تنظیم خانواده"، "شکوه همسر داری" به دانشجویان درس داده شود. رسانه های محافظه کار و برخی از مسئولین هم فعالانه برای "فرهنگ سازی" به میدان آمده اند و روزی نیست که درباره عواقب روند جمعیتی فعلی مطلبی گفته یا نوشته نشود. روزنامه "رسالت" در شماره ۵ مرداد ۱۳۹۰ خود در گزارشی تحت عنوان "صدای گریه نوزادان ایرانی در خانهها باید بلند شود"، کنترل جمعیت کشورهای جهان سوم را "خواست غرب" خواند.
سه ترس مسئولین حکومتی
در لابلای حرف های مسئولین و رسانه های محافظه کار درباره سرشماری آخر به سه دلیل مهم پیرامون ضرورت افزایش جمعیت برمی خوریم.
نکته اول به موقعیت ژئوپلیتیکی ایران در منطقه باز می گردد. در نگاه بسیاری از مسئولین "ام القرای اسلامی" باید کشوری پر جمعیت باشد چرا که از نگاه آنها اقتدار واقعی و نمادین ایران از جمله به وزن دموگرافیک این کشور بازمی گردد. آنها که خود را در ستیز و رقابت با سایر حکومت های منطقه می بینند جمعیت را عامل اصلی اقتدار ایران شیعه مذهب در برابر کشورهای سنی قلمداد می کنند.
روزنامه رسالت می نویسد "ایران امروز برای قدرتمند بودن نیازمند جمعیتی بالای۱۵۰ میلیون نفر است" (۵ مرداد ماه ۱۳۹۱). جمشید جعفرپور عضو کمیسیون فرهنگی مجلس، اظهار داشت: "مسئله جمعیت همواره به طور طبیعی یکی از مؤلفهها و عوامل قدرت هر کشور محسوب میشود و هر کشوری که از جمعیت بیشتری برخوردار باشد، میتواند در صحنه جهانی و بینالمللی حرف بیشتری برای گفتن داشته باشد" (فارس، ۹ مرداد ۱۳۹۱).
او ادعا می کند که "برژینسکی مشاور رئیس جمهور آمریکا گفته بود اگر ایران را بهسوی کاهش جمعیت نگه داریم، مشکل آمریکا با ایران حل میشود". مریم مجتهد زاده، مشاور رئیسجمهور در امور بانوان نیز بر آن است که "کاهش جمعیت در اوضاع کنونی کشور فاجعهای است که از سوی استکبار مطرح و با هدف فروپاشی جمعیت مسلمانان در ایران طراحی شده ..." (آفتاب، ۱۱ مرداد ۱۳۹۱) وی با تاکید بر این که "منطقهی خاورمیانه مرکز پشتیبانی ظهور مهدی است" به لزوم وجود ایران پرجمعیت اشاره می کند. همین سخن را سعیدی نماینده آقای خامنهای در سپاه پاسداران تکرار می کند "ظهور امام زمان نیاز به ۱۰۰ میلیون پاسدار و بسیجی آماده به خدمت دارد." (فارس ۷ مرداد ۱۳۹۱)
نگرانی دوم مسئولین از تحولات مهم جامعه شناسانه است که رفتارهای جمعیتی یکی از نشانه های آنرا تشکیل می دهند. واقعیت این است جامعه ایران هر روز بیشتر از الگوی اجتماعی مطلوب مسئولین فاصله می گیرد و بسیاری از ارزش های سنتی مربوط به خانواده، زنان و جوانان دستخوش دگرگونی جدی شده اند.
رفتارهای جمعیتی جدید بیش از هر چیز جایگاه خانواده در شکل سنتی آن را ضعیف کرده و بالا رفتن سن متوسط اولین ازدواج در عمل به معنای رواج روابط زن و مرد در خارج از چهارچوب سنتی است. پدیده های نوظهور جمعیتی همچنین نشان می دهند که زنان ایران بصورتی فزاینده نقش سنتی مادر، همسر و زن خانه بودن را رها می کنند و یا آن را با هوشمندی با نقش های دیگر اجتماعی آشتی می دهند.
الگوی امروزی خانواده ایرانی نوعی افول بازگشت ناپذیر فرهنگ پدرسالاری سنتی ایران را نیز به نمایش می گذارد. به نظر می رسد فردیت جدید و هویت اجتماعی جدید زن ایرانی که در وهله نخست بیشتر گروههای شهری طبقه متوسط و بالا را در بر می گرفت بسرعت به فرهنگ هنجاری شده دختران و زنان جوان در شهر و روستا تبدیل می شود.
با وجود موانع رسمی و برخی سیاست های بازدارنده و مردسالارانه دولتی، بسیاری از کارهای میدانی جامعه شناسانه حکایت از تغییر جدی موقعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی "نیمه دوم" جامعه ایران و گسترش ذهنیت جدیدی می کنند که در آن زن دیگر نه همسر، مادر، خواهر و دختر این یا آن مرد که سوژه اجتماعی است. این خودمختاری و فردیت جدید از جمله خود را در رفتارهای جمعیتی هم نشان می دهد. این هویت جدید زنانه و حضور اجتماعی روزافزون همراه با مقاومت زنان در برابر فرهنگ حکومتی تحمیل شده از بالا برای محافظه کاران به معنای شکست نظم اسلامی است.
اعلام نتایج سرشماری ۱۳۹۰ بهانه خوبی بدست نیروی های محافظه کار داده تا کاسه و کوزه آنچه که خود "تضعیف جایگاه خانواده"، "بی بندباری اخلاقی" و قدرت گرفتن زنان می نامند را به گردن سیاست های جمعیتی بیفکنند.
روزنامه رسالت (۹ مرداد ۱۳۹۱) می نویسد "اباحی گری اخلاقی و گسترش فساد اخلاقی در بین جوانان مجرد و اشاعه پدیده طلاق بین زوج های جوان که انگیزه کافی برای ادامه زندگی مشترک مثل یک کودک ندارند حداقل نتیجه اصرار بر سیاست های کنترل جمعیت پس از رسیدن به اهداف آن در اوایل دهه ۷۰ است."
در جای دیگر این مقاله همچنین گفته می شود که "امروزه تبلیغات برای کنترل جمعیت کشورهای جهان سوم یک تبلیغات غیر اخلاقی است زیرا بر روابط جنسی بیرون از چارچوب ازدواج تاکید جدی دارد زیرا آن را از عوامل اصلی کاهش جمعیت می داند. غرب با این تبلیغات غیر اخلاقی می خواهد کشورهای جهان سوم بخصوص کشورهای مسلمان را به ورطه فساد اخلاقی سوق دهد". جعفر پور نماینده مجلس نیز کاهش تعداد بچه را نتیجه نفوذ فرهنگ غرب می داند و می گوید "تکفرزندی ریشه ایرانی اسلامی ندارد." (فارس، ۹ مرداد ۱۳۹۱) وزیر آموزش و پرورش ۲ سال پیش گفته بود که "ازدواج به موقع دانشآموزان دختر باعث محافظت آنها از آسیبهایی میشود که در جامعه در کمین آنها است". به نظر وی بسیاری ازمشکلات کنونی به "خاطر بالا رفتن سن ازدواج در جامعه است." (ایلنا، ۲۰ آبان ۱۳۸۹)
ترس سوم برخی دست اندرکاران اقتصادی است چرا که از نظر آنها دورنمای رشد پائین جمعیت منجر به تغییرات مهمی در هرم سنی جامعه به زیان گروه های جوان و میان سال مولد خواهد شد. آنها افکار عمومی را از پیری جمعیت و کاهش سهم نیروی انسانی مولد و یا کمبود نیروی کار مانند آنچه در برخی کشورهای توسعه یافته مانند ژاپن می گذرد می ترسانند. سخن گفتن از دورنمای کاهش شدید جمعیت ایران در سی سال آینده در همین رابطه قابل درک است.
آیا ایران ظرفیت جمعیت چند میلیونی را دارد ؟
مسئولین جمهوری اسلامی با ابراز نگرانی از روند کاهش جمعیت از ظرفیت بالای جمعیتی جامعه و اقتصاد ما سخن به میان می آورند. پیشتر احمدی نژاد از ۱۲۰ میلیون صحبت کرده بود و آقای خامنه ای هم از جمعیت ۱۲۰ یا ۲۰۰ میلیونی سخن به میان می آورد. اینکه ایران ظرفیت چند میلیون نفر جمعیت را بطور واقعی دارد پرسش دقیقی نیست. پرسش دقیق این است که ایران ظرفیت چند میلیون جمعیتی را داراست که دارای سطح رفاهی و شرایط زندگی مطلوب باشند بدون آنکه محیط زیست ایران دستخوش آسیب شود. پاسخ به این پرسش با توجه به شرایط کنونی ایران و ناکامی های مدیریتی آن کار چندان آسانی نیست.
اگر فقط توسعه نیروی انسانی را به عنوان شاخص وضعیت عینی جمعیت ساکن در ایران کنونی قلمداد کنیم می توان گفت که کشور ما هنوز راه طولانی برای رسیدن به شاخص های کشورهای توسعه یافته دارد. بر اساس گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۱۱ سازمان ملل، ایران با وجود پیشرفت های ۳ دهه اخیر در رده ۸۸ دنیا قرار دارد و در زمینه های آموزش، بهداشت، فقر و نابرابری اجتماعی و برابری جنسیتی هنوز با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می کند. مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال در ایران ۳۱ در هزار است در حالیکه این شاخص در کشورهای پیشرفته اروپایی مانند آلمان، نروژ، دانمارک، ایسلند و یا ایرلند بین ۳ تا ۶ در هزار تجاوز نمی کند. همین رقم پائین مرگ و میر کودکان در کشورهای آسیایی مانند کره جنوبی، سنگاپور، تایوان و ژاپن به چشم می خورد.
شکاف میان وضعیت آموزش در ایران با کشورهای توسعه یافته هم هنوز هم چشمگیر است. در حالیکه در کشورهای "شمال" آموزش متوسطه عمومی و یا حرفه ای همگانی شده در ایران نرخ نوجوانانی که بعد از ۱۵ سالگی نظام آموزشی را ترک می کنند از ۲۵ درصد فراتر می رود. بخشی از بازماندگان از تحصیل (حدود ۱.۵ میلیون) به خاطر فقر سر از بازار کار درمی آورند و یا به کودکان خیابانی تبدیل می شوند. همه این شاخص ها بیشتر به بعد کمی و آماری توسعه مربوطند اگر قرار باشد کیفیت آموزش و میزان تجهیزات و وضعیت بناهای آموزشی را هم در نظر گیریم وضعیت ایران بدون تردید از این هم بدتر خواهد بود.
ایران تاثیرات مثبت کاهش جمعیت در بخش آموزش را از ۱۲ سال پیش به این سو تجربه کرده است. جمعیت دانش آموزی ۷ ملیونی ما در سال ۱۳۵۷ به خاطر رشد سریع جمعیت در سال های ۱۳۶۰ به ۱۹ میلیون در سال ۱۳۷۸ رسید. این انفجار جمعیت دانش آموزی دشواری های پرشماری برای ایران بوجود آورد و فقط به برکت روند کاهشی سال های ۱۳۸۰ و کم شدن ۶ میلیون دانش آموز طی یک دهه است که است نظام آموزشی توانسته است تا حدودی خود را از زیر بار سنگین افزایش دایمی تقاضا نجات دهد.
اگر جمعیت ایران به جای آهنگ کنونی از رشدی متوسط معادل ۲ درصد و یا ۲.۵ درصد برخوردار بود ما بجای ۱۳ میلیون کنونی می بایست بترتیب ۲۵ ملیون و ۲۹ میلیون دانش آموز داشتیم. آموزش و پرورشی که هنوز هم نتوانسته است برای ۱۳ ملیون نفر شرایط آموزشی مناسب فراهم کند چگونه می توانست از عهده نیازهای ۲۵ یا ۲۹ میلیون برآید.
معیار دیگری که در داوری ما درباره ظرفیت جمعیتی واقعی ایران نباید از نظر دور بماند مسائل زیست محیطی است. در ۱۰ سال گذشته روند تخریب محیط زیست ایران شتاب گرفته است و بحران آب و نابودی منابع طبیعی، خشک شدن دریاچه ها و رودخانه ها، کاهش جنگل ها و فرسایش خاک و آلودگی هوا به مسائل روزمره جامعه تبدیل شده است. فشار جمعیتی بیش از اندازه به این اکوسیستم شکننده می تواند نتایج غیر قابل پیش پیش بینی بروی شرایط ایران بر جا گذارد. هیچ پروژه جمعیتی در ایران نمی تواند بدون ارزیابی دقیق اثرات محیط زیستی جدی و معتبر باشد.
بدین گونه است که از کسانی که صحبت از ۱۲۰، ۱۵۰ و یا ۲۰۰ ملیون می کنند باید پرسید آیا کشوری که هنوز نتوانسته است برای جمعیت ۷۵ میلیونی خود امکانات زیستی و رفاهی لازم را فراهم کند چگونه می تواند توانایی اداره جمعیت بیشتری داشته باشد؟
کشوری که یک سوم حوانان کمتر از ۲۴ سالش ش بیکارند و حتا دانش آموختگان آموزش عالی هم قادر به یافتن کار نیستند چگونه می تواند صحبت از جمعیت ۱۲۰ ملیونی و یا بیشتر را به میان آورد؟
نگاهی به تجربه های توسعه در چند دهه اخیر نشان میدهد که رشد شتابان جمعیت و توسعه اجتماعی و اقتصادی با یکدیگر سازگار نیستند، جمعیت زیاد امکان بالا بردن سطح رفاه عمومی و توسعه انسانی را کاهش میدهد. برای داشتن بهداشت، امکانات اجتماعی و آموزشی همگانی مطلوب و متناسب فرهنگ و علوم قرن بیست و یکم و پیوستن به باشگاه کشورهای توسعه یافته بناچار باید از رشد جمعیت متعادل برخوردار بود. اقتدار یک کشور برخلاف گفته ای برخی مسئولین به تعداد بالای جمعیت نیست. کشورهای فقیر مانند پاکستان و بنگلادش با جمعیت بالا هیج اقتداری ندارند در حالیکه وزن واقعی کشورهای کوچک پیشرفته بسیار بیش از جمعیت آن هاست.
بازگشت به رشد بالای جمعیت ؟
آیا سیاست های جدیدی که قرار است با شتاب در ایران پیاده شوند خواهند توانست رفتارهای جمعیتی جامعه را دچار دگرگونی کنند؟
واقعیت این است که تحولات جمعیتی ربع قرن اخیر به یک گروه اجتماعی خاص و یا مناطق شهری و یا بخشی از استانها محدود نمی شود. چنین انقلاب جمعیتی بدون همگانی شدن رفتارهای توسعه یافته جمعیتی امکان پذیر نبود.
با وجود تفاوت میان شهر و روستا، میان استانهای توسعه یافته تر و کمتر توسعه یافته و یا گروه های اجتماعی شکاف میان رفتارهای جمعیتی ژرف و بسیار متفاوت نیستند و شاخص های مربوط به این گروه ها بسیار به یکدیگر نزدیک هستند.
این بدان معناست که حتا مناطق روستایی و گروه های تهیدست جامعه هم در بخشی از رفتارها و ذهنیت خود بنوعی به فرهنگ و خواست های طبقه متوسط شهری نزدیک می شوند و یا از نظر ذهنیتی فرهنگ طبقه متوسط را درونی می کنند. کاهش جمعیت ایران فقط نتیجه سیاست کنترل جمعیت نیست بلکه در ذهنیت جامعه ایران چیزی در رابطه با خانواده و بچه دار شدن تغییر کرده است. سیاست های جدید دولت شاید بتواند این روند را اندکی تغییر دهند ولی بازگشت به دوران گذشته و رشد پرشتاب ناممکن است. تحولات ژرف جمعیتی ایران بیش از هر چیز نتیجه تغییرات مهم جامعه شناسانه در بطن جامعه ایران است و خود به عامل تشدید کننده این روندها تبدیل می شود.
رشد ۱.۳ تا ۱.۵ درصدی در شرایط کنونی برای تعادل جمعیتی ایران مطلوب است. این میزان رشد کمک می کند تا جمعیت ایران با شیب ملایم افزایش یابد و تجدید نسل در شکل مطلوب صورت گیرد. پیر شدن جمعیت ایران روندی ناگزیر است که به عوامل دیگری مانند بالا رفتن سطح رفاه و بهداشت و امید زندگی هم مربوط می شود. جامعه و اقتصاد هنوز با وضعیت هشدار دهنده ای که مسئولین از آن سخن میگویند بسیار فاصله دارد. همه چیز بستگی به آن دارد که کشور چگونه خود را با واقعیت های حال تحول جمعیتی همساز می کند.
(۱). کلیه شاخص های استفاده شده بطور مستقیم ازطریق نتایج سرشماری ها و سالنامه های آماری مرکز آمار ایران محاسبه شده اند.