راه حل بالایی ها و پائینی ها برای نجات ایران و ایرانیان
اکبر گنجی (روزنامه نگار و پژوهشگر)
ایران در وضعیت دشواری قرار دارد که اگر وضع به همین نحو پیش رود و کار به حمله نظامی به ایران بینجامد، دو پیامد آن به خطر افتادن موجودیت اش و کشته و زخمی و آواره شدن صدها هزار تن خواهد بود. چگونه می توان از این دره عمیق نجات پیدا کرد و به راهی افتاد که به حل مسائل و رفع مشکلات منتهی شود؟
یکم- راه حل بالایی ها: "بالا" همان رژیم سیاسی است. بسته به این که رژیم سیاسی حاکم بر ایران را کدام یک از اشکال نظام های دیکتاتوری(دیکتاتوری های نظامی، دیکتاتوری های توتالیتر و فاشیستی، دیکتاتوری های سلطانی یا نئوسلطانی) به شمار آوریم،داوری متفاوتی درباره ی بالا خواهیم داشت.
پیش فرض ما این است که رژیم ایران،"نظام سلطانی فقیه سالار" است. البته نظامیان در نظام های سلطانی نقشی کلیدی داشته و به عنوان بازوی سلطان عمل می کنند. قدرت گرفتن سپاه پاسداران در ایران را همچنان می توان در چارچوب نظام سلطانی تبیین کرد و رژیم تبدیل به دیکتاتوری نظامی یا دولت پادگانی نشده است.
وقتی سلطان می گوید رشد جمعیت ایران رو به کاهش است و منافع ایران ایجاب می کند تا جمعیت کشور به ۱۵۰ میلیون افزایش یابد- مستقل از صدق و کذب این مدعا- همه زمامداران رژیم مدافع این سخن "حکیمانه ی رهبر فرزانه" شده و به دنبال اجرای آن می روند. عظمت طلبی اتمی آیت الله خامنه ای نیز مصداق دیگری از این مدعاست. تیم مذاکره کننده تحت کنترل تمام عیار شخص اوست و اوست که همه ی زمامداران نظام را به ایستادگی، مقاومت، خطر کردن و هزینه دادن وادار کرده است. براین مبنا، آیت الله خامنه ای را نماد "بالا" کرده و می گوئیم او چه باید بکند.
آیت الله خامنه ای هنوز این فرصت را دارد که کشور را از این وضعیت نجات بخشد و نگذارد که نام اش در کنار نام صدام حسین، سرهنگ قذافی،بشار اسد و...در تاریخ ثبت شود. دو گونه اقدام- حداقلی، حداکثری- چاره ی کار است.
۱-۱- اقدام حداقلی: اقدام حداقلی در چارچوب قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی صورت می پذیرد و هزینه ی چندانی برای او نخواهد داشت. در این چارچوب می بایست اقدامات زیر صورت پذیرد:
الف- آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی(دراویش، بهاییان، مسیحیان و...)
ب- آزاد شدن فعالیت احزاب تعطیل شده(جبهه ی مشارکت،سازمان مجاهدین انقلاب
اسلامی،حزب اعتماد ملی، نهضت آزادی) و اجازه ی تأسیس حزب به میر حسین موسوی
ج- آزاد شدن فعالیت رسانه های تعطیل شده ی اصلاح طلبان و منتقدان
د- برگزاری انتخابات آزاد رقابتی منصفانه بدون دخالت شورای نگهبان
ه- اجازه برگزاری تجمع به احزاب و سازمان های سیاسی
این فرایند حداقل سه نتیجه دارد:
اولاً: اصلاح طلبان و سبزها نهادهای انتخاباتی(شوراهای شهر، قوه ی مقننه، قوه ی مجریه، مجلس خبرگان رهبری) را به روش های دموکراتیک در دست گرفته و می توانند شرایطی مشابه دوران اصلاحات- کمی بهتر یا کمی بدتر- برسازند.
ثانیاً: اگر راه آنان به مجلس خبرگان رهبری گشوده شود،رهبری نظام هم تحت نظارت نهادی مردمی قرار خواهد گرفت و پاسخگو خواهد شد.
ثالثاً: روابط ایران با جهان غرب بازسازی خواهد شد و حل مسأله ی خطرناک هسته ای از طریق مذاکرات جدی و شفاف سازی کامل در دستور کار قرار خواهد گرفت. کارشناسان ورزیده ی دولتی که با آرای اکثریت بالای مردم انتخاب شده باشد، بهترین مدافعان "منافع ملی" ایران در مذاکرات با دولت های غربی خواهند بود.
۲-۱- اقدام حداکثری: این اقدام از قانون اساسی و جمهوری اسلامی فراتر می رود. آیت الله خامنه ای ابتکار و هدایت اصلاح قانون اساسی را در دست می گیرد. به تعبیر دیگر، پس از انجام اقدامات حداقلی، طی یک دوره ی زمانی یکی- دو ساله، قانون اساسی به شرح زیر اصلاح می شود:
الف- حذف اصل ولایت فقیه
ب- حذف بخش های اسلامی بودن- یا به تعبیر درست تر اجرای شریعت- نظام سیاسی
ج- حذف شورای نگهبان و جایگزین کردن دادگاه یا مفسر قانون اساسی
د- تبدیل این اصل به اصل اول قانون اساسی:"اجرای بی قید و شرط اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و کلیه ی کنوانسیون های حقوق سیاسی و مدنی و جنسی بین المللی"
بدین ترتیب اسلام از "قلمرو دولت" خارج خواهد شد، اما در "قلمرو خصوصی" و "حوزه ی عمومی" حضور داشته و می تواند مبلغ ارزش هایی چون عدالت، صلح، معنویت و اخلاق باشد. اسلام برنده ی این تغییر خواهد بود، چرا که دیگر سرکوب ها و فسادها و جنایات رژیم سیاسی به پای او نوشته نخواهد شد. سهل است، حتی می تواند ناقد این گونه اقدامات باشد.
اگر آیت الله خامنه ای مدیریت این فرایند مسالمت آمیز گذار به دموکراسی را در دست گیرد، حتی می تواند نامی نیک از خود به یادگار بگذارد. اگر چه این راه ها- حداقلی و حداکثری- گشوده است و هیچ مانعی برای انجام آن وجود ندارد، اما آیت الله خامنه ای به این راه نخواهد رفت. زمامدار خودکامه خود را در موقعیتی قرار می دهد که نمی تواند پذیرای چنین فرایندی باشد. آن موقعیت کاذب این است:
"من حقم"، "حق با من است"، "من از همه ی امور اطلاع دارم"، "من بهتر از همه مسائل و مشکلات را تشخیص می دهم"،"مسائل و مشکلات را دشمنان و مزدورانشان پدید آورده و می آورند"،"من هیچ مخالفی ندارم، مخالفان من دشمنان کشور و مردم اند"، "من بحران های زیادی را از سر گذرانده و قادر به حل هر بحرانی هستم"، "همه باید مطابق دستورات و منویات من عمل کنند".
دوم- راه حل پائینی ها: "پائین" مولف از اقلیت های قومی، اقلیت های مذهبی، اقلیت های جنسی، کارگران، فقرا یا اقشار آسیب پذیر، طبقه ی متوسط ،دانشجویان، زنان، معلمان، و...است. لزوماً نمی توان مدعی شد که همه ی اینها منافع واحدی داشته و مطالبات واحدی را تعقیب می کنند.
در پروسه ی گذار به دموکراسی، پائینی ها جبهه ی واحدی تشکیل می دهند که نماد سیاسی آن "میز مخالفان"است که نمایندگان اقشار مختلف اجتماعی در آن حضور دارند. پائینی ها بر اساس "وزن اجتماعی" در میز مخالفان نماینده خواهند داشت. در این فرایندها افرادی چون ماندلا، واسلاو هاول، لخ والسا، آنگ سان سوچی،و... به طور طبیعی به نماد پائینی ها تبدیل می شوند.
پائینی ها باید یک برنامه ی مورد توافق درباره ی گذار مسالمت آمیز به دموکراسی تهیه و آن را اعلام کنند. هر برنامه ای به طور طبیعی شامل "اقدام حداقلی" که در بالا ذکر شد خواهد بود. همان مطالبات حداقلی، گشایش های بسیاری انجام خواهد داد و فرصت های زیادی برای عمل جمعی پدید خواهد آورد.
۱-۲- برنامه ی پائینی ها باید شامل نفی توسل به خشونت، تأکید بر مبارزات مسالمت آمیز و ایجاد تحول در نظام سیاسی به روش های دموکراتیک باشد.
۲-۲- یک مورد اساسی برنامه روشن کردن تکلیف با گذشته و سرکوب هاست. هدف روشن کردن حقیقت به منظور عدم تکرار جنایت است، نه دامن زدن به کینه و نفرت و انتقام کور. به همین منظور، باید ضمن اعلام اصل "ببخش و فراموش نکن"، به گفت و گوهای دموکراتیک پیرامون گذشته دامن زده شود.
هدف محاکمه ی هیچ شخص خاصی نیست، هدف روشن کردن فرایندهایی است که به خشونت و سرکوب منتهی شد. هدف رسیدن به توافق بر سر فرایندهایی است که از دل آن خشونت و سرکوب بیرون نیاید. بخشش یا عدم مجازات منوط به روشن شدن حقیقت است. کمیته های حقیقت یاب ملی باید به همه ی اسناد و افراد دسترسی داشته و پس از تحقیق نتیجه را به اطلاع همه ی مردم برسانند.
۳-۲- دموکراسی محصول موازنه ی قوا بین دولت و جامعه ی مدنی است. بدون قدرتمند کردن مردم از طریق سازمان یابی های متنوع و متکثر، بدون یک جامعه ی مدنی قوی و گسترده،از دموکراسی خبری نخواهد بود.
پائینی ها باید بکوشند تا مردم را در نهادهای مدنی سازمان یابی کنند. کارگران بدون اتحادیه های کارگری قوی کاری از پیش نخواهند برد. به میزانی که این گونه نهادهای متنوع شکل می گیرد، مردم فاقد قدرت در برابر قدرت لویاتانی دولت قدرتمند شده و از قدرت مطلقه ی آن می کاهند. رژیم استبدادی نمی گذارد نهادهای مدنی تشکیل شود، در تمامی پروسه های گذار، پائینی ها از طریق نافرمانی مدنی این گونه نهادها را تشکیل داده اند.
۴-۲- وقتی مردم قدرتمند شوند،از طریق بسیج اجتماعی، زمامداران را مجبور به نشستن در پشت میز مذاکره خواهند کرد. "میز مخالفان" طرف گفت و گوی "بالایی" ها خواهد بود. مهمترین خواست پائینی ها در مذاکره،برگزاری "انتخابات آزاد منتهی انتقال قدرت از زمامداران حاکم به مخالفان"- در صورت پیروزی در انتخابات- است.
پائینی ها که به روش های دموکراتیک قدرت را در دست گیرند، به روش های دموکراتیک قانون اساسی را اصلاح و کاملاً دموکراتیک و حقوق بشری خواهند کرد.
عبور از جمهوری اسلامی برای دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و جامعه ی ایران است، نه تجزیه ی کشور و به راه انداختن جنگ های قومی و کشته و زخمی و آوراه شدن صدها هزار تن.
وداع با رژیم استبداد دینی جمهوری اسلامی، وداع با استبداد و گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است ، نه عبور از جمهوری اسلامی به نابودی ایران و ایرانیان. اگر به ایران و ایرانیان دلبستگی داریم، باید روندهایی را بر سازیم که به نظام دموکراتیک سکولار منتهی شود، نه این که وارد فرایندهایی شویم، یا فرایندهایی را توجیه کنیم، که نابودی ایران پیامد منطقی آن است. دو پروژه ی متفاوت و متعارض وجود دارد:
اولی گذار از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک با حفظ ایران.
دومی نابودی جمهوری اسلامی به قیمت نابودی ایران و ایرانیان.