رهروان مهر و کین 26 : روابط تهران - واشینگتن; شاه فرمان برکناری مصدق را امضا کرد
آیزنهاور در کنار آخرین شاه ایران
سر لشکر زاهدی در حالی خود را آماده براندازی دولت دکتر مصدق می کند که از پشتیبانی آمریکا از خود بی خبر نیست. اما از همکاری بریتانیا در این زمینه، کوچکترین خبری ندارد. او با توجه به تبعید شدن سه ساله اش به فلسطین، در گیرو دار جنگ جهانی دوم، که بفرمان بریتانیا انجام گرفت، به هر کاری که پای انگلیس ها در میان آن باشد، بدگمان است. با این همه، اردشیر زاهدی - فرزند سرلشکر زاهدی و داماد بعدی محمدرضاشاه - ارتباط پدرش با فرستاده و سرکرده سی.آی.ای، «کیم روزولت» را نیز ادعایی ساخته و پرداخته خود «کیم روزولت» می داند. اردشیر زاهدی بارها تاکید کرده که سرلشکر زاهدی، تنها یک بار با «کیم روزولت» دیدار داشته که آن هم بعد از برافتادن دولت دکتر مصدق بوده است.
همزمان ، دیدارهای سرلشکر زاهدی، با محمدرضاشاه با تدابیر شدید نهانکارانه ادامه می یابد.
همه چیز برای براندازی دولت دکتر مصدق، سرانجام با طرحی آماده شده است که «بری روبین»، پژوهشگر آمریکایی، پیشینه آن را به دوران ریاست جمهوری «هری ترومن» مربوط می داند.
محمود طلوعی در کتاب«پدر وپسر» از قول «بری روبین»، می نویسد:
« انگلیس ها قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۱۹۵۲ که به پیروزی جمهوریخواهان و روی کار آمدن آیزنهاور انجامید، در تدارک کودتایی علیه مصدق بودند. کرمیت روزولت که از مسوولان برجسته سیا بود، کمی قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به لندن دعوت شد و انگلیس ها، طرحی را که بنام رمز"آجاکس" نامگذاری شده بود با وی در میان گذاشتند. کرمیت (کیم) روزولت این طرح را با خود به واشینگتن برد و آن را با «الن دالس» که در آن موقع معاون سیا بود، در میان گذاشت. انتخابات ریاست جمهوری تازه به انجام رسیده بود و «الن دالس» ترجیح داد این طرح تا آغاز دوران ریاست جمهوری آیزنهاور مسکوت بماند...»
ایجکس، آجاکس، آژاکس، تی پی ایجکس، بوت، چکمه، تیپا... طرح انگلیسی براندازی دکتر محمد مصدق و دولتش را، به هر نامی که بخوانیم، طرح بسیار ساده یی بود:
نخست: شاه دو فرمان صادر می کند، یکی برکناری دکتر مصدق از نخست وزیری، و دیگری انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزیری... این کار به گونه یی کاملاً قانونی انجام می گیرد. چون در غیاب مجلس؛ که دکتر مصدق آن را عملاً منحل کرده و از میان برداشته است؛ شاه، بر پایه رویه، حق دارد که چنین فرمان هایی را صادر کند؛ همچنان که احمدشاه قاجار بارها و بارها از همین حق بهره گرفته و نخست وزیرانی را عزل و نصب کرده بود.
دوم: اگر دکتر مصدق به فرمان برکناری خود تن در نداد، سر لشکر زاهدی و یارانش و انبوهی از توده مردم - که سی.آی.ای به رهبران آنان رشوه های کلان داده است - دکتر مصدق و اعضاء کابینه اش را بازداشت می کنند و زمام امور را در دست می گیرند.
همین و بس! والسلام! ساده، مختصر، خارا شکاف، کارآ و رهگشا! آتش و پنبه!
درباره وجود چنین طرحی، همه تحلیلگران متفق القولند اما هواداران سرلشکر زاهدی و نیز خود محمدرضاشاه معتقدند: این طرح - که روز بیست و پنجم مرداد ماه اجرا شد - شکست خورد؛ مجریان آن، از جمله خود کرمیت روزولت، هر یک به گوشه یی گریختند یا در پی راهی برای گریز بودند که ناگهان، سه روز بعد، روز چهارشنبه بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲، تظاهرات خودجوش مردمی خسته از بی ثمری تلاش های دولت، و خزانه تهی آن، با قیامی ملی، حکومت دکتر مصدق را برانداختند؛ درست در روز چهارشنبه که در پی براندازی دولت دکتر مصدق، به عنوان «چهارشنبه ها روز خوشبختی است» به قرعه کشی برای تعیین برندگان بلیط های بخت آزمایی در ایران تثبیت شد.
از سوی دیگر یاران دکتر مصدق تا سالها سال پس از بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲، تنها و تنها بریتانیا و عوامل آن در ایران را مسوول به گفته خودشان «کودتا» می دانستند و در آن نامی از آمریکا نمی بردند.
نام آمریکا، به عنوان عامل اصلی براندازی دکتر مصدق، زمانی جداً مطرح شد که کرمیت روزولت - رئیس پیشین سی.آی.ای در قبرس، مقر بخش خاورمیانه آن سازمان - کتابی به نام «ضد کودتا» منتشر کرد و نوشت که رهبری عملیات براندازی دکتر مصدق را به عهده داشته است.
«ضد کودتا» زمانی منتشر شد که پیش از آن - در دوران ریاست جمهوری جان کندی- حمله کوباییان مهاجر به جزیره زادگاهشان، برای براندازی حکومت فیدل کاسترو، با پشتیبانی سی.آی.ای.، به شکستی رسوایی آمیز انجامیده بود. بگفته شماری از تحلیلگران، شکست این برنامه که «رسوایی» یا «افتضاح خلیج خوکها» خوانده شد، چنان ضربتی به سی.آی.ای و اعتبار و حیثیت و آبروی آن زد که با خطر انحلال روبرو شد.
اما انتشار ضد کودتا که نمایشگر موفقیتی محیرالعقول برای سی.آی.ای بود، آن را از چنین خطری رهانید. کرمیت روزولت، در «ضد کودتا» از رهبری خود در عملیاتی داد سخن داده بود شبیه به افسانه های هزار و یکشب. بگفته مخالفان کرمیت روزولت، راوی «ضد کودتا» براحتی می توانست شهرزاد قصه گو باشد:
«...و اما ای ملک جوانبخت.... شبروی از ینگه دنیا، مرزبانان ایرانزمین را بیهوش دارو خوراند و جامه نامرئی بر تن، در پایتخت سلطان پارس فرود آمد تا وزیر اعظم سالخورده دل به مهر میهن سپرده را از اریکه قدرت به زیر کشد! و برای همیشه در تبعیدی جانکاه منزوی کند...»
کرمیت روزولت، که خودمانی «کیم» صدایش می کردند، رئیس بخش خاورمیانه سی.آی.ای، مستقر در قبرس، نوه تئودور روزولت، رئیس پیشین جمهوری آمریکا بود.
«کیم» - برغم آن که حتی یک کلمه فارسی هم نمی داند - بگفته خودش رهبری عملیات براندازی دکتر مصدق را برعهده می گیرد. خود او درباره جلسه نهایی تصمیم به اجراء این عملیات، چنین می گوید:
«بین کسانی که دور میز نشسته بودند، مقداری بحث شد. تنها کسی از وزارت خارجه که می توانم به یاد بیاورم حضور داشت، و موضع کاملاً مشخصی گرفت، سفیر هندرسن بود که برای شرکت در همین بحث(از ایران) برگشته بود.
او گفت: از آن جایی که حس می کند چنین کاری ترک چشمگیر اصول و فرونهادن سنن دیپلماتیک است، به هیچ روی نمی خواهد از جزئیاتش چیزی بداند. اما ضرورت این کار را می فهمد و مایل است آن را تایید کند. اما نمی خواهد کمترین اطلاعی درباره آن داشته باشد.»
لوی هندرسن - سفیر واشینگتن در تهران و از هواداران دیرین دکتر مصدق - تنها کسی بود که دست کم می توانست «چوب لای چرخ» عملیات مشترک واشینگتن و لندن برای براندازی دولت در ایران بگذارد. اما اگر گفته های کیم روزولت را بپذیریم ، باید بگوییم که این سفیر دوستدار دکتر مصدق نیز سرانجام از او دلسرد شده بود.
طرح براندازی دولت دکتر مصدق، با عدم مخالفت «لوی هندرسن» یک گام پیش تر می رود. اما چند مامور مخفی دست اندر کار این عملیات براندازی بودند؟
کیم روزولت می گوید:
« عده ماموران مخفی، اکنون می توانم بگویم شش تا هشت تن بودند، حداکثر... و پول که موجود و در اختیار بود، نمی توانم بیاد بیاورم چه قدر بود؟ ولی فکر می کنم که هفتصد- هشتصد هزار دلاری در اختیار داشتیم که از این مبلغ در طول عملیات، شاید ده هزار دلارش را خرج کردیم.»
- اما آقای روزولت! برای ماموریتی با چنان ماهیتی شش تا هشت مامور و ده هزار دلار کافی بود؟
کرمیت (کیم) روزولت:
«خوب.. ایرانی ها خودشان سازماندهی کرده بودند. و راستش را بخواهید، تمام چیزی که احتیاج داشتند، حمایت و پشتیبانی و تا اندازه یی رهنمودهای حرفه یی بود.»
کرمیت روزولت، سپس حضور«عامل ایرانی» را مایه آسان شدن عملیات براندازی دکتر مصدق می داند.
کرمیت (کیم) روزولت:
« کار مشکل نبود. چون بنیاد و مغز یکپارچه و محکم عامل و عنصر ایرانی در آن جا وجود داشت و آماده حرکت و اقدام بود... و آنچه (ایرانی ها = مخالفان دکتر مصدق) نیاز داشتند، توصیه و راهنمایی، مقداری تعاون و مقداری حمایت فیزیکی بود.»
در هر حال، از آنچه در پنهان گذشت، دست کم تا امروز بدرستی آگاه نیستیم. بریتانیا درباره چند و چون براندازی دولت دکتر مصدق تا کنون اسناد و مدارک چشمگیر و رازگشایی منتشر نکرده است. و سی.آی.ای نیز از «نابود شدن تصادفی» انبوهی از اسناد و مدارک آن سازمان در همین زمینه خبر داده است. اما از آنچه آشکارا گذشت با خبریم و می توانیم آن را جمع بندی کنیم.
محمدرضاشاه و همسرش ملکه ثریا، برای گذراندن تعطیلات تابستانی به کلاردشت در شمال ایران می روند. شاه روز بیست و سوم مرداد ماه فرمان عزل دکتر مصدق از نخست وزیری و انتصاب سرلشکر فضل الله زاهدی به عنوان نخست وزیر جدید را در همان کلاردشت امضاء می کند.
سرهنگ نعمت الله نصیری، رئیس گارد سلطنتی، هر دو فرمان را به تهران می آورد. فرمان نخست وزیری را ساعت ده و نیم تا یازده شب به سرلشکر زاهدی و فرمان عزل را نیمشب روز بعد به دکتر مصدق تسلیم می کند.
مارک.جی. گازیورسکی، یکی از پژوهشگران رویداد بیست و هشتم مردادماه ۱۳۳۲ که بسیاری از تحلیلگران این رویداد تاریخی نوشته های او را بی چون و چرا پذیرفته و تکرار کرده اند، (بدون عرضه سند و مدرکی، و با کاربد واژه «احتمالاً») می نویسد:
« مصدق از چگونگی توطئه، قبلا، احتمالاً بوسیله حزب توده، آگاه شده بود. فرمان شاه را جعلی دانست و حکم بازداشت سرهنگ نصیری را صادر کرد.
در این موقع نیروهای وفادار به مصدق در نقاط مختلف شهر مستقر شدند.
نمایندگان مخالف و افسران مظنون به همکاری ها در توطئه زاهدی بازداشت شدند. جست و جوی وسیعی برای بازداشت زاهدی آغاز شد و مبلغ یکصد هزار ریال برای دستگیری او جایزه تعیین شد. سرانجام ، تلاش آن بخش از نیروهای زرهی که قرار بود همزمان با ابلاغ فرمان عزل مصدق، تهران را اشغال کنند، شکست خورد. شاه بی آن که گروه روزولت را از تصمیم خود آگاه کند، کشور را هراسان ترک گفت. او نخست به بغداد و سپس به رم گریخت...»
بامداد روز بیست و پنجم مرداد ماه ۱۳۳۲: سرهنگ نعمته الله نصیری، فرمانده گارد سلطنتی، فرمان عزل دکتر مصدق از نخست وزیری را تحویل او می دهد. اما دکتر مصدق، برغم نوشتن این که «دستخط مبارک رسید»، دستور بازداشت سرهنگ نصیری را صادر می کند.
بنظر می رسد که توطئه براندازی دکتر مصدق، با همکاری آمریکا و بریتانیا، زیر نام رمزهای «بوت»، «چکمه»،یا «تیپا» و «ایجکس» یا «آجاکس و آژاکس» در همان نطفه خفه شده است.
با این همه، حتی امروز نیز کسانی هستند که این نتیجه گیری را یکسره مردود می دانند؛ و درباره کامیابی آن پافشاری می کنند. یکی از نامدارترین هواداران نظریه کامیابی عملیات براندازی دکتر مصدق، «استیون کینزر»، نویسنده کتاب پرفروش «همه مردان شاه» است. پای پرسش و پاسخی با او بنشینیم.
- آقای کینزر، شما نویسنده کتاب پرفروش« همه مردان شاه و ریشه های تروریسم خاورمیانه» اید. عده یی می گویند این کتاب را نوشته اید چون موضوع آن در این روزها خریداران بی شماری دارد. واقعا انگیزه شما از نوشتن این کتاب چه بود؟
استیون کینزر: «یکی از دلائلی که این کتاب را نوشتم این بود که همیشه کنجکاو بودم دقیقاً بدانم چه طور می شود دولتی را برانداخت؟ بعد از تامین بودجه یی کلان و منصوب کردن یک مامور برای اندازی، چه می کنید؟... کرمیت روزولت، برای رفع این کنجکاوی، شخصیت محشری است...»
- کرمیت روزولت، نوه رئیس سابق جمهور آمریکا؟
استیون کینزر: « کرمیت روزولت، همان طور که گفتید نوه تئودور روزولت، رئیس جمهور سابق آمریکا، رئیس سی.آی.ای در خاور نزدیک بود.
او اواخر ماه ژوئیه ۱۹۵۳ (تیرماه ۱۳۳۲) مخفیانه به خاک ایران رخنه کرد. او مجموعاً کمتر از سه هفته در ایران ماند. و در واقع، همین قدر هم برای او طول کشید تا دولت مصدق را سرنگون کند. من، در ضمن کنار هم گذاشتن قطعات این داستان، متوجه شدم که یک کشور قدرتمند و ثروتمند چه قدر راحت می تواند کشوری ضعیف و فقیر را دچار هرج و مرج کند.
بنابر این اولین کاری که روزولت کرد این بود که تهران را به آتش بکشد تا سراسر ایران در هرج و مرج فرو برود. در نتیجه او به انبوهی از سیاستمداران ، نمایندگان مجلس، روحانیون و رهبران مذهبی، سردبیرها و خبرنگاران روزنامه ها رشوه داد تا مبارزه شدیدی را بر ضد مصدق شروع کنند. این مبارزه پر بود از سخنرانی های سرشار از دروغ و جعلیات، در انتقاد از دکتر مصدق.
روزولت، بعد، به اوباش و لات و لوت ها پول داد، و بالاخره سبیل عده یی از افسران ارتش را که مایل بودند نیروهایشان را در لحظه مناسب در هواداری از او به خدمت بگیرند، چرب کرد....»
استیون کینزر، سپس، با دموکراسی خواندن نظام حاکم بر ایران آن روزها، درباره همین «لحظه مناسب» مورد نظرش توضیح می دهد؛ لحظه یی که دکتر مصدق فرمان عزل خود را رد کرد.
استیون کینزر: «اعتبار این فرمان در ایران دموکراتیک، مشکوک بود. چون در ایران دموکراتیک تنها مجلس می تواند نخست وزیر را عزل یا نصب کند. پس این فرمان قانونی نبود. اما به رغم این واقعیت، هدف این بود که این فرمان در نیمه شب، در خانه دکتر مصدق به او ابلاغ شود. و بعد که از قبول آن سرباز زد و اطاعت نکرد - که احتمال می رفت اطاعت نکند - او را بازداشت کرد.
توطئه از این قرار بود. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد این بود: (سرهنگ نعمت الله نصیری) افسری که روزولت انتخاب کرده بود که نیمه شب به خانه دکتر مصدق برود، فرمان عزل را تحویل داد و آماده بازداشت او شد. اما بقیه سربازهای وفادار به دکتر مصدق از سایه بیرون آمدند و نصیری را بازداشت کردند...نصیری خودش بازداشت شد!
صبح روز بعد، کرمیت روزولت با دریافت تلگرافی از افراد مافوقش از خواب بیدار شد. با این مضمون که شکست خوردی! فورا از ایران خارج شو،چون اگر گیرت بیندازند، می کشندت!
اما کرمیت روزولت به ابتکار خودش، تصمیم گرفت در ایران بماند.»
استیون کینزر، با ندیده گرفتن اسناد و مدارک بی شماری که نشان می دهد کرمیت روزولت بعد از بازداشت سرهنگ نصیری، در به در به دنبال راه فرار از ایران بوده اما آن را نمی یافته است، برماندن او به اختیار خودش تاکید می کند.
استیون کینزر: «اما کرمیت روزولت، به ابتکار خودش، تصمیم گرفت بماند. با خودش فکر می کرد که هنوز هم می تواند این کار را انجام دهد. با خودش می گفت: مرا فرستاده اند که این دولت را سرنگون کنم. من هم نقشه خودم را می کشم و دولت دکتر مصدق را سرنگون می کنم...»
استیون کینزر- با این گفته، در واقع به شکست توطئه اصلی برای سرنگونی دولت دکتر مصدق، اذعان می کند و یادآور می شود که مامور سی.آی.ای، کرمیت روزولت، نقشه ی تازه یی می کشد.
استیون کینزر: « (روزولت) اول از همه، شورشگران را به خیابانها فرستاد تا تظاهر کنند که هوادار مصدق اند. و قرار بود فریاد بزنند: "ما عاشق مصدقیم و کمونیسم هستیم، ما جمهوری خلق می خواهیمً"
و بعد مغازه ها را غارت کنند، به مسجدها تیراندازی کنند. شیشه پنجره ها را بشکنند و کلاً شهروندان پاکدل و نیکنهاد را دچار تنفر کنند. کرمیت روزولت، بعد، اوباش دیگری را به خدمت گرفت که به دار و دسته اولی حمله کنند و جلوه دهند که ایران دارد دچار هرج و مرج و بی نظمی، و دچار بی قانونی می شود.»
بگفته استیون کینزر، طرح جدید کرمیت (کیم) روزولت بی هیچ عیب و نقصی، نرم و روان، همانند جویی از روغن بر بستری از مینا پیش رفت و کامیاب شد.
استیون کینزر: « و سرانجام در روز سرنوشتساز، نوزدهم اوت ۱۹۵۳- بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲- کرمیت روزولت تمامی این اوباش را دوشادوش هم قرار داد، و تمامی واحدهای نظامی و انتظامی را بسیج کرد که به تعدادی از ادارات دولتی حمله کردند. و در اوج تیراندازی ها، در بیرون خانه مصدق، صد نفر کشته شدند. تا بالاخره کودتا موفق شد و مصدق ناچار شد فرار کند. و بعداً بازداشت شد. و شاه، که دو روز پیشتر با بروز اولین علائم دشواری، وحشتزده فرار کرده بود، با پیروزی به تهران بازگشت و بیست و پنج سال حکومت بیرحمانه اش را آغاز کرد.»
بیشتر کتاب هایی که تا کنون درباره رویدادهای پرراز و رمز آخرین روزهای مرداد ماه ۱۳۳۲ در جهان غرب منتشر شده است، با «همه مردان شاه» خط مشترکی دارند. خط ایجاد هیجان، فضای پلیسی- جاسوسی، خطی که خیر و شر مطلق با یک دیگر دست و گریبان شده اند.
مخالفان چنین نوشته هایی معتقدند که انگیزه نوشته شدن آنها، صرفاً یا گرمی بازار آنها بوده یا اعتباری ناشایسته و بیجا دادن به سی.آی.ای...
بگفته همین مخالفان، رسوایی شکست طرح براندازی حکومت فیدل کاسترو در کوبا که به «رسوایی خلیج خوکها» معروف شده، سی.آی.ای را وادار ساخت تا امتیاز سرنگونی دولت دکتر مصدق را از آن خود بداند، و درباره اش تا می تواند گزافه گویی کند. مخالفان یاد شده، گفته های «تام بلیتن»، یکی از مدیران پیشین بخش عملیات مخفی سی.آی.ای را از همین دست تبلیغات می دانند.
تام بلیتن: « این اولین موفقیت خارجی سی.آی.ای نبود. اما بدون شک یکی از این موفقیت ها بود. بدون شک اولین موفقیت عمده سی.آی.ای بود. و چون عملیات خیلی پیچیده ای بود، خطرناک بود. و دشوار بود که با موفقیت انجام گرفت. با عده کمی از نفرات و با هزینه خیلی کم.... که احتمالاً اولین جامه اعتبار و آبرو را بر تن سی.آی.ای کرد»
در مقابل، مخالفان دکتر مصدق و آنچه گزافه گویی های سی.آی.ای درباره ۲۸ مرداد ماه می خوانند، می گویند:
«آنچه کرمیت روزولت ادعا می کند حتی در روزگار ما که از نعمت اینترنت، اس.ام اس، تویتر، فیس بوک و تلفن های همراه برخورداریم، کرمیت روزولتی که نه ایران را می شناخته، و نه فارسی حرف می زده، سه هفته یی نیز بیشتر از ورودش به ایران نمی گذشته، به هیچ روی نمی توانسته است، آنچه را در فاصله زمانی بیست و پنجم تا بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲ در تهران گذشت، همانند نمایشنامه یی بارها تمرین شده، به روی صحنه آورده باشد. مگر آن که بگوییم«کیم» نورسیده به ایران، "ید بیضا" و قدرت "شق القمر" داشته است...
لینکهای مرتبط :
رهروان مهر و کین 1: تاریخچهای از روابط ایران و آمریکا
رهروان مهر و کین 2: تاریخچهای از روابط ایران و آمریکا
رهروان مهر و کین 3: آمریکا، ایرانزمین
رهروان مهر و کین 4 : چه طرفه ملتی هستند این آمریکاییها
رهروان مهر و کین 5 :آمریکا و نخستین پیشنهاد کشیدن راه آهن در ایران
رهروان مهر و کین 6 :یک آمریکایی شهید راه مشروطیت در ایران
رهروان مهر و کین 7: کشف نفت و آمدن شوستر به تهران
رهروان مهر و کین 8 : از آمدن میلسپو تا قتل ماژور ایمبری
رهروان مهر و کین 9 : امید میلسپو به انقلاب اقتصادی در ایران
رهروان مهر و کین 10 : تعلیق روابط با فرمان رضاشاه
رهروان مهر و کین 11 : روابط تهران- واشینگتن؛ آمریکایی زیبا، آمریکایی زشت!
رهروان مهر و کین 12 : روابط تهران- واشینگتن؛ پایان جنگ جهانی دوم
رهروان مهر و کین 13 : روابط تهران- واشینگتن؛ ورود نخستین کشتی جنگی آمریکایی به خلیج فارس
رهروان مهر و کین 14 : روابط تهران- واشینگتن؛ شاه را در برابر دانشگاه به گلوله بستند
رهروان مهر و کین 15 : روابط تهران- واشینگتن؛ نخستین سفر شاه ایران به آمریکا در نوامبر سال ۱۹۴۹
رهروان مهر و کین 16 : روابط تهران- واشینگتن؛ نخست وزیری سپهبد رزمآرا و کشمکش پیرامون نفت ایران
رهروان مهر و کین 17 : روابط تهران- واشینگتن؛ همه در مقابل استعمارگر پیر
رهروان مهر و کین 18: روابط تهران- واشینگتن؛ نفت را ملی کنید، اگر نشد، گردن مرا بزنید
رهروان مهر و کین 19: روابط تهران- واشینگتن؛ روزی صدها تبهکار را قرین تیرهروزی خواهم کرد
رهروان مهر و کین 20 : روابط تهران- واشینگتن؛ اگر به ایران حمله کنید، ساکت نخواهیم نشست
رهروان مهر و کین 21 : روابط تهران- واشینگتن؛ دکتر مصدق: شاه جرات برکناری مرا ندارد
رهروان مهر و کین 23 : روابط تهران - واشینگتن; آقای دکتر مصدق! این راهی که می روید به جهنم ختم می شود
رهروان مهر و کین 24 : روابط تهران - واشینگتن; مصدق: کودتاچی ها را با لگد بیرون می کنم
رهروان مهر و کین 25 : روابط تهران - واشینگتن; پیام چرچیل به شاه: مصدق را سرنگون کنید