گریز از دموکراسی
شاید تیتر عجیبی به نظر آید. مگر می شود کسی مخالف دموکراسی باشد و از آن بگریزد؟ اریک فرم در کتاب "گریز از آزادی" به این موضوع پرداخته بود که چگونه مردم از آزادی می گریزند؟ یک نکته به تحقیق اریک فروم اهمیت ویژه ای می بخشد. پرسش او این بود که چگونه مردم اروپا در یک دوره ی تاریخی- درست در قرن بیستم- از آزادی گریخته و به فاشیسم و نازیسم در ایتالیا، آلمان، اسپانیا و برخی دیگر از کشورها پناه بردند؟ پس خطر جدی است و انسان اروپایی مدرن قرن بیستم هم می تواند شیفته ی موسولینی، هیتلر، فرانکو و استالین شود.
هانا آرنت نیز در کتاب ریشه های توتالیتاریسم به دنبال پاسخ همین پرسش بود. افراد تنها و تک افتاده به توتالیتاریسم رو می آورند. فاشیست ها این گونه افراد را سازمان داده و به خدمت یک اقلیت در می آورند. وقتی آدمیان جهان مشرک انسانی را از دست داده و با یکدیگر پیوندهایی اجتماعی برقرار نمی سازند و تحت سیطره ی فردگرایی اتمیستی قرار می گیرند،توتالیتاریسم آن ذره ها را در دریای وجود رهبر ذوب می کند. به گمان آرنت تفکر نقدی نقش بسیار اساسی در به دام ایدئولوژی های سیاه و سفید ساز مطلق گرایانه نیفتتادن آدمیان دارد. آرنت در سال ۱۹۷۲ گفته است:
"وقتی اوضاع قمر در عقرب است، مسأله این است که آنها چگونه عمل خواهند کرد. و در این اوضاع و احوال است که فکر وارسی مفروضاتم...و این که "نقادانه" فکر کنم، و نگذارم در دام تکرار کلیشه های حاکم بر فضای عمومی بیفتم،[اهمیت پیدا می کند]. و باید بگویم هر جامعه ای که چنین احترامی به خویشتن را از دست داده باشد، حال و روز خوشی ندارد".
آرنت جلد اول ریشه های توتالیتاریسم را به یهودستیزی اروپائیان و جلد دوم را به نژادپرستی و امپریالیسم آنها اختصاص داده است. متفکران بسیاری به پیدایش این گونه فجایع بشری در پیشرفته ترین جوامع مغرب زمین پرداخته اند. وقتی وضع مدرن ترین جوامع چنین بوده، وضع ما چگونه است؟
ظاهراً آرمان دموکراسی در میان ما به مطالبه ای همگانی تبدیل شده است. همه از دموکراسی دم می زنیم و شعارش را سرلوحه ی مطالبات خود قرار داده ایم. پس گریز از دموکراسی چه معنای معقولی می تواند داشته باشد؟
اگر فرد یا گروهی خواهان دموکراسی هستند، یعنی آرمان تاریخی گذار ایران از نظام استبدادی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر را تعقیب می کنند، باید دموکراسی خواهی را به مهمترین بحث همگانی در قلمرو عمومی مبدل سازند.
موضوع اول این است که نظام دموکراتیک چگونه نظامی است و با چه شاخص هایی از دیگر نظام ها متمایز می شود؟ حصول توافق در این زمینه کار سهلی است. نه تنها متون نظری فراوانی در این خصوص وجود دارد، بلکه دموکراسی های تثبیت شده ی موجود- با همه ی ایراداتی که از منظر دموکراسی و حقوق بشر و برابری بر آنها وارد است- نیز در مقابل همگان قرار دارد.
موضوع دوم اساسی تر از موضوع اول است. چگونه می توان از رژیم دیکتاتوری فعلی به نظام دموکراتیک- نه چیزی دیگر- گذر کرد؟ این پرسشی است که باید به طور مبسوط درباره ی آن گفت و گو کرد. به تعبیر دیگر، چگونه می توان نظام دموکراتیک را ساخت؟
معنای اول گریز از دموکراسی: دموکراسی به عنوان عادلانه ترین برساخته ی سیاسی بشری تاکنون است. نظریه پرازان بزرگ جهان دائماً این ایده را دموکراتیک تر و عادلانه تر می کنند. اما کار اصلی ایرانیان دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و کل جامعه است. باید کار اصلی نظری- متکی بر دانش بشری و تجربه های گذار- معطوف به برساختن دموکراسی در ایران باشد. گریز از این بحث مهم، معنایی جز گریز از دموکراسی ندارد. تا وقتی راه یا راه های گذار ایران به دموکراسی روشن نشود، چگونه می توان به آن مقصد رسید؟
معنای دوم گریز از دموکراسی: راه ها یا بی راهه هایی وجود دارد که ما را از دموکراسی دور می سازند. رفتن به آن راه ها به معنای گریز از دموکراسی است. گذار به نظام دموکراتیک و تثبیت آن منوط به پیش شرط های متعددی است. امنیت اولین پیش شرط تکوین و تثبیت دموکراسی است. در جامعه ای که امنیت وجود نداشته نباشد، خشونت و خون ریزی جای امنیت را گرفته باشد، سلاح جایگزین قلم و گفت و گو شده باشد، از نظام دموکراتیک خبری نخواهد بود. مدعا این نیست که میان امنیت و دموکراسی رابطه ی علی برقرار است و هرجا امنیت وجود داشته باشد دموکراسی هم وجود خواهد داشت (مدعای کاذب "امنیت شرط کافی دموکراسی است")، بلکه مدعا این است که امنیت یکی از پیش شرط های دموکراسی است(مدعای صادق "امنیت شرط لازم دموکراسی است").
بدین ترتیب هرگونه راه حلی که جامعه را به ناامنی و خشونت بکشاند، کشور را از نظام دموکراتیک دور و دورتر می سازد. تهاجم نظامی به ایران از سنخ چنین مقوله ای است. بمباران ایران دو صورت می تواند داشته باشد:
بمباران محدود به تأسیسات هسته ای: اگر مراکز هسته ای ایران بمباران شود و بدون درگیری دیگری تهاجم نظامی پایان یابد، جمهوری اسلامی سرکوب داخلی را افزایش خواهد داد. این امر هیچ کمکی به فرایند گذار به دموکراسی نخواهد کرد. اما تشعشات هسته ای مراکز اتمی بمباران شده می تواند تلفات انسانی زیادی به دنبال آورد.
بمباران نامحدود: بمباران مراکز هسته ای ایران می تواند عکس العمل جمهوری اسلامی را به دنبال داشته باشد. عکس العمل ایران نیز می تواند به جنگی تمام عیار بینجامد که آمریکا و برخی از دولت های اروپایی را به بمباران مراکز نظامی، زیرساخت های اقتصادی و مراکز سیاسی ایران بکشاند. یعنی تهاجم نظامی ای که هدف آن سرنگونی جمهوری اسلامی باشد.
جنگ فراگیر صدها هزار کشته و زخمی و آواره برجای خواهد نهاد. نیروهای گریز از مرکز تجزیه طلب، در چنان شرایطی فرصت را برای تجزیه ی ایران مهیا دیده و به سوی این هدف گام بر خواهند برداشت. تجزیه ی ایران نیز خود عملی به شدت خونین خواهد بود و تلفات انسانی زیادی خواهد داشت.
بمباران ایران کشوری ویران، فاقد امنیت و تجزیه شده به ارمغان خواهد آورد. تلفات انسانی چنان جنگی گسترده خواهد بود. چنان تحولی همه ی فرصت های گذار به دموکراسی را نابود خواهد کرد. به تعبیر دیگر، تهاجم نظامی فرصت ساز نیست، فرصت سوز است.
در چنان شرایطی افراد و گروه های زیادی به تسلیحات گوناگون مسلح خواهند شد. گلوله و خمپاره و موشک جایگزین گفت و گو و نقد و اجماع دموکراتیک خواهد شد. کینه ها و نفرت های انباشته شده زبانه خواهند کشید و آتش خشم انتقام فجایع بسیار پدید خواهد آورد.
فرض کنیم مدعا این باشد: بمباران ایران بزرگترین مانع دموکراسی- یعنی جمهوری اسلامی- را از میان خواهد برد. پس برای نابودی این مانع باید ایران مورد حمله ی نظامی قرار گیرد.
درباره ی این مدعا دو نکته قابل ذکر است:
اولاً: اگر آن گزاره ی خبری مربوط به آینده و تکلیف ناشی از آن درست باشد، باید لیستی از همه ی کشورهای دارای نظام های استبدادی تهیه کرد و جهت تهاجم نظامی در اختیار سازمان ناتو قرار داد. این لیست باید کشورها را از جهت استبدادی بودن نظام سیاسی رتبه بندی کند. بدترین نظام های استبدادی در الویت اول حمله ی نظامی قرار خواهند گرفت. به عنوان مثال، در عربستان سعودی همه ی ساختار سیاسی و حتی وزرای مهم در اختیار یک خاندان است، فقط دو بار انتخابات شورای شهر با شرکت مردان برگزار کرده و انتخابات دیگری ندارند، زنان حتی از حق رانندگی محرومند،هیچ گونه حزبی وجود ندارد، مخالفان بی رحمانه سرکوب می شوند، سر و دست مجرمان را در میادین عمومی با حضور مردم با شمشیر از بدن جدا می کنند و غیره و غیره. اگر آن نسخه درمانگر است، برای برداشتن مانع رژیم آل سعود، آمریکا و دیگر دولت های غربی باید سریعاً این کشور را بمباران کنند.
ثانیاً: چگونه می توان با بمباران یک رژیم استبدادی را نابود کرد؟ به تعبیر دیگر، آیا رژیم سیاسی را می توان بمباران کرد یا برای نابودی رژیم استبدادی از طریق نظامی باید کشور- مراکز نظامی، زیرساخت های اقتصادی، مراکز امنیتی، مناطق تحت کنترل نیروهای مدافع رژیم استبدادی و...- را بمباران کرد؟
روشن است که راهی جز بمباران کشور وجود ندارد. بمباران کشور نیز همان پیامدهایی را به بار خواهد آورد که در بالا ذکر آن رفت. در این صورت، تهاجم نظامی بر طرف کننده ی موانع گذار به نظام دموکراتیک نیست، موانع مستحکم ساز است. دموکراسی خواهی نیست، گریز از دموکراسی است.
معنای سوم گریز از دموکراسی: دفاع از تحریم های فلج کننده ی اقتصادی نیز به معنای گریز از دموکراسی است. طبقه ی متوسط عاملان و حاملان اصلی جنبش های گذار به دموکراسی اند. تحریم های فلج کننده این طبقه را هم به طبقه ی فقرا خواهد افزود. برای آدمیانی که محتاج نان شب برای زنده ماندن هستند، دموکراسی و حقوق بشر و آزادی کالاهای بسیار لوکس تجملی به شمار می آید. تحریم های فلج کننده به زوال عاملان دموکراسی منتهی می شود.
تحریم های فلج کننده به زوال اخلاق عمومی انجامیده و افراد را بی رحم خواهد کرد. در آن شرایط هر کس باید به فکر زنده ماندن باشد. وقتی زنده ماندن به هدف اصلی مبدل شد، بسیاری از رفتارهای اخلاقاً ناموجه جاری و ساری شده و رذیلت به نظر نخواهند رسید. اعتماد عمومی از میان خواهد رفت. اعتماد که زوال یابد، سرمایه ی اجتماعی نابود شده است.
در این شرایط فساد به شدت گسترش خواهد یافت. برای این که تحت تحریم های فلج کننده واردات و صادرات از راه قاچاق صورت خواهد گرفت. سپاه پاسداران قدرت بیشتری خواهد یافت. نظامیان که قدرت یابند، دموکراسی بیشتر و بیشتر تضعیف خواهد شد. پروژه ی دموکراسی خواهی با افزایش قدرت نظامیان تعارض دارد. هرگونه برنامه ای که به افزایش قدرت نامیان منجر شود، معنایی جز گریز از دموکراسی نخواهد داشت.
* اکبر گنجی روزنامه نگار و فعال سیاسی ساکن آمریکاست.