خالد حسینی: نیمی از افغانهای بازگشته به وطن جذب جامعه نمیشوند
خالد حسینی، نویسنده رمان «بادبادکباز».
رادیو فردا : حسینی، رماننویس افغان، ۱۵ ساله بود که به همراه خانوادهاش به عنوان پناهجو به آمریکا مهاجرت کرد. او امروز علاوه بر نویسندگی، پزشک و سفیر حسن نیت سازمان ملل متحد نیز هست. تاکنون دو رمان معروف در سطح بینالمللی با نامهای «بادبادکباز» و «هزار خورشید تابان» به قلم وی منتشر شدهاست.
حسینی در گفتوگو با گزارشگر رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی میگوید زمانی که میهن خود، افغانستان را در ۱۹۷۶ ترک کرد، کابل شهری «رو به رشد، آباد و جهانی بود.» اما تنها چهار بعد، در پایان مدت مأموریت پدر خالد حسینی در سفارت افغانستان در پاریس، کشور او مورد تهاجم اتحاد شوروی قرار گرفت.
با شعلهور شدن آتش جنگ، خانواده حسینی از ایالات متحده درخواست پناهندگی کردند و در نهایت در کالیفرنیا ساکن شدند، جایی که خالد در رشته پزشکی فارغالتحصیل شد و بعدها رمان «بادبادکباز» را منتشر کرد که موفقیت جهانی چشمگیری به دست آورد.
«کوتنی بروکس»، از گزارشگران رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی، مصاحبهای با خالد حسینی در مقر سازمان ملل و به مناسبت روز جهانی پناهندگان ترتیب داده که بخشهایی از آن را در ادامه خواهید خواند.
چه تجربیاتی در نگارش رمان «بادبادک باز» الهامبخش شما بود؟
خالد حسینی: خوب، خط داستانی این رمان اساساً تخیلی بود، جرقه داستان زمانی در ذهنم شکل گرفت که داشتم در بهار سال ۱۹۹۹ گزارشی خبری را درباره طالبان تماشا میکردم که چه احکامی را بر زندگی مردم افغان تحمیل کرده بودند. در بخشی از همین گزارش آمده بود که طالبان ورزش بادبادکبازی را هم قدغن اعلام کرده بودند، که مرا شخصاً متأثر کرد، چون زمانی که در کابل پسربچهای بودم با عموزادهها و دوستانم بابادک هوا میکردیم.
بعد از تماشای این برنامه بود که نشستم و یک داستان کوتاه ۲۵ صفحهای درباره دو پسربچه نوشتم که در کابل بادبادکبازی میکنند، و همین داستان اولیه چندی بعد تبدیل شد به رمانی بسیار تیرهتر و پیچیدهتر از آن چیزی که در ابتدا انتظارش را داشتم.
چند سال بعد، در ماه مارس سال ۲۰۰۱ بود که تصادفی داستان کوتاه را در گاراژ خانهام پیدا کردم و همان متن کوتاه الهامبخش و آغازگر کل رمان شد. نشستم و آن داستان کوتاه را پروراندم و به یک کتاب تمامعیار تبدیل کردم که در نهایت با نام «بادبادکباز» معروف شد.
آیا میتوانید درباره تأثیر ۳۰ سال جنگ بر روی فرهنگ کشورتان و زندگی روزمره افغانها توضیح دهید؟
از حساب خارج است. ما هنوز هم از میراث جنگهای مختلف در افغانستان زجر میکشیم. می دانید، این کشور امروز یکی از فقیرترین کشورهای غیرآفریقایی در جهان است که تولید ناخالص داخلیاش در جایگاه ۲۱۸ جهانی ایستاده، و به طور متوسط ۳۰درصد مردمانش زیر خط فقر زندگی میکنند. کشور در مناطق مختلف با ناامنی روبهرو است.
میلیونها نفر از ایران و پاکستان به افغانستان بازگشتهاند، حدود ۵٫۷ میلیون نفر از سال ۲۰۰۷، بیشتر آنها هم با دریافت کمک از سازمان پناهندگان سازمان ملل موفق به انجام این کار شدند.
کسانی که برگشتند با مشکلات پرشماری در سازگاری دوباره با نوع زندگی در افغانستان مواجه شدند، برای آنها شروع یک زندگی دوباره و جذب شدن در جامعهای که آن را ترک کرده بودند دشواریهای زیادی به همراه داشت.
بهترین سناریو برای ۱۰ سال پشتیبانی که ایالات متحده آمریکا قولش را داده چه خواهد بود؟
ما میلیونها افغان داریم که تاکنون به کشور خود برگشتهاند، اما کماکان ۲٫۷ میلیون پناهنده در کشورهای ایران و پاکستان زندگی میکنند که به ظاهر تمایل چندانی برای بازگشت ندارند. مطمئناً امنیت بیتأثیر نیست، اما دلیل اصلیاش به نظر من آن است که مردم میدانند منابع اولیه، خدمات پایهای در افغانستان وجود ندارد.
از مجموع ۵٫۷ میلیون نفری که به افغانستان بازگشتهاند، ۴۰ تا ۶۰ درصدشان موفق به جذب مجدد در جامعه نشدهاند، و دست آخر یا مجبور میشوند دوباره به ایران و پاکستان مراجعت کنند یا اینکه، به دلیل نداشتن کار، آب، مدرسه و خدمات اولیهای که برای معاش روزانه به آنها نیازمندیم، با سطح نازل زندگی تازه خود بسازند.
از این رو فکر میکنم راه حل این شرایط همان راهبردی است که در ماه مه امسال در ژنو با دولتهای ایران، افغانستان و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بر سر آن توافق کردیم که نیازمند توسعه اقتصادی در سطح محلی و روستایی و انجمنها هستیم. در این صورت خواهیم توانست گروههای ماندگاری را در افغانستان ایجاد کنیم و به کمک آنها برای میلیونها نفر ار پناهندههایی که به کشورشان برمیگردند یک پایه و مرکزیت ایجاد کنیم تا از این طریق بتوانیم در جذب مجدد در جامعه یاریشان کنیم.