سرنوشت باورنکردنی پناهجویان در آلمان بر روی صحنه
پناهجویان در حال فرار از زادگاه خود چه احساسی دارند؟ عشق برای کسانی که هنوز با درخواست پناهندگیشان موافقت نشده، به چه معناست؟ نمایشنامهی "پناهندگی ـ یک تکگویی" به این پرسشها میپردازد.
زندگی پناهندگان در آلمان تا کنون اغلب دستمایهی فیلمهای سینمایی یا مستند را میساخته است. نهاد هنری "تئاتر در خدمت حقوق بشر" به تازگی نمایش سرنوشت تلخ و در عینحال ماجراجویانهی این "فراریان اجباری" را به صحنهی تئاتر کشانده است: "پناهندگی ـ یک تکگویی"، داستان پر فراز و نشیب زندگی سه پناهجو و پناهنده را با ساختاری ساده و بیپیرایه به نمایش میگذارد: سه بازیگر حرفهای، بیش از ۹۰ دقیقه، قصههای صفیه از کردستان ترکیه، فلکه از اتیوپی و علی از توگو را روی صحنهای که از یک دیوار سفید و سه سهپایهی نت تشکیل شده، "روخوانی" میکنند. نواهای متاثرکنندهی یک ساکسیفون به این رویدادهای واقعی جان میبخشد و برگردان انگلیسی قصهها روی دیوار سفید نقش میگیرد. صفیه میگوید: «روزها در زندان روال عادی داشت. ما را بیشتر شبها شکنجه میکردند.»
ساختار نمایش و بازی نقشها
نمایش "پناهندگی ـ یک تک گویی" که از سه بخش تشکیل شده، برهههای زمانی زندگی صفیه در زادگاه خود، فرار فلکه از اتیوپی و تجربههای علی در آلمان را دربر میگیرد. میشاییل روف (Michael Ruf)، کارگردان این نمایشنامه، هنگام نگارش آن بارها با این پناهندگان مصاحبه و گفتوگو کرده است.
فرانک موزهکمپ، بازیگر آلمانی تئاتر، داستان زندگی علی را بازگو میکند. علی که در کودکی به فلج اطفال مبتلا شده، از سال ۲۰۰۲ در آلمان بسر میبرد. اولین محل اقامت او که به دلیل فعالیت سیاسی ناگزیر به ترک میهن خود شده، در روستایی در نزدیکی شهری در ایالت مکلنبورگ ـ فورپمرن بوده که اهالی محل به آن "اردوگاه" میگفتند. فرانک موزهکمپ از زبان علی میگوید: «من از بچگی نمیتوانستم بدون چوب زیر بغل راه بروم.» ولی این متقاضی پناهندگی به مدت یک سال در "اردوگاه"، بدون چوب زیر بغل و با ترس از اخراج از آلمان و بازپسفرستادهشدن به توگو، زندگی کرده است.
فرانک موزهکمپ دربارهی تاثیر بازی در این نمایشنامه میگوید: «چیزی که مرا بیش از هر چیز متاثر میکند، این است که پناهجویانی مثل علی حق ماندن در آلمان را دارند، ولی محکوم به زندگی در شرایطی آزاردهنده هستند.» با این حال بازی در نقش علی برای او از اهمیت زیادی برخوردار است: «چون داستان نیست و واقعی است.» به همین دلیل موزهکمپ میکوشد به خوبی از عهدهی اجرای آن برآید.
این هنرپیشهی حرفهای معتقد است که دورهی طولانی رسیدگی به پروندهی متقاضیان، محدودیتهای سفر، عدم اجازهی ترک محل زندگی، کارشکنیها و سنگاندازی ادارات دولتی و همچنین عدم امکان ایجاد تماسبا اجتماع برای پناهجویان غیر قابل تحمل است. علی میگوید: «در توگو دستکم تو با بچههایت زندگی میکنی. اینجا هیچ چیز نداری.»
با این حال این فعال سیاسی پیشین مایل نیست به زادگاه خود بازگردد: «شرایط درمان و مراقبتهای پزشکی در توگو اصلا مناسب نیست. خانوادهی من قدرت تامین هزینههای درمانی مرا ندارد.» از اینرو علی تقاضای کسب اجازه "اقامت به دلایل انسانی" را کرده است. دور تازهی رسیدگی به پروندهی او پس از ده سال در ماه ژوئیهی امسال آغاز میشود.
تئاتر به عنوان یک کار سیاسی
اجرای نمایش "پناهندگی ـ یک تک گویی"، که تا کنون در ۳۵ شهر آلمان با همکاری ۱۰۰ بازیگر حرفهای به نمایش درآمده، تا پایان ماه اوت در شهرهای دیگر آلمان ادامه دارد. میشائیل روف، بانی "تئاتر در خدمت حقوق بشر"، که نخستین نمایشنامهی خود را در سال ۲۰۱۱ به روی صحنه برد، در تشکیل این گروه از تئاتر بریتانیایی "Actors for Human Rights" الهام گرفته است. او یک بار شاهد اجرای نمایشنامهای از این گروه بوده است. او در این باره میگوید: «پرداختن دقیق به جزئیات در داستانهایی که این هنرپیشگان بازگو میکردند، بیش از هر چیز مرا تحت تاثیر قرار داد.»
به نظر این کارگردان، اجرای نمایشنامههای تئاتر مستند باید ساده و قابل فهم باشد: «برخلاف روال کار خانههای نمایش معروف، ما قصد سرگرم کردن تماشاگر را نداریم. تئاتر مستند یک کار سیاسی است.»
هدف اصلی میشائیل روف جلب توجه مردم به شرایط و زندگی پناهندگان و پناهجویان در آلمان، روشنگری و آگاهساختن آنان در بارهی مسئلهی پناهندگی است: «این تکگوییها باید به کنه مطلب بپردازد. ماجرای ازدواج علی، به عنوان مثال، در سه جمله خلاصه میشود: ازش پرسیدم راجع به رابطهی ما چی فکر میکنه؟ گفت، باید فکر کنه. بعد ما سال ۱۹۹۴ با هم عروسی کردیم.»
میشاییل روف (چپ)، کارگردان "پناهندگی - یک تک گویی" و علی، پناهنده از توگو در آلمان
میشائیل روف قصد دارد در اجراهای خود این پناهجویان را نه به عنوان قربانی، بلکه به مثابه قهرمانانی که باید از آنان آموخت، معرفی کند. به نظر او، این سه تن نمونههای جسارت و استقامت هستند که با ارادهای راسخ حق خود را میطلبند.
قصههای باورنکردنی
پارهای از تجربههای این پناهجویان طی بررسی پروندههای درخواست پناهندگی آنان باورنکردنی جلوه میکنند؛ از جمله دلیل رسمی رد شدن درخواست پناهندگی صفیه، با این استدلال که او در بازجوییها «وضعیت زندان را به درستی تشریح نکرده است». مسئولان هنگام بررسیهای طولانی در پی اعتراضهای او متوجه شدند که مترجم در برگردان واژهی "حمام" به آلمانی که صفیه هنگام توصیف شرایط زندان بکار برده، دچار اشتباه شده و این کلمهرا "سونا" ترجمه کرده است. از اینرو دادگاه به این دلیل که در زندانهای ترکیه سونا وجود ندارد، درخواست او را رد کرده است. صفیه در این میان، از آنجا که صاحب فرزند شده، اجازهی اقامت در آلمان را بهدست آورده است.
داستان فلکه کمتر از ماجرای رد تقاضای صفیه عجیب نیست: ماموران امنیتی تا کنون دو بار، در پی اجرای حکم اخراج او از آلمان، این پناهندهی اتیوپیایی را با دستهای بسته روانهی فرودگاه کردهاند و ساعتها در اتاق کوچکی برهنه به انتظار نشاندهاند: «لباسهای آدم را نیم ساعت پیش از پرواز پس میدهند.»
از آنجا که فلکه تا بهحال هنگام اجرای حکم تا حد درگیری با پلیس مقاومت کرده، مقامات امنیتی هنوز موفق به اخراج او نشدهاند. فلکه سالهاست که در نهادی غیرانتفاعی به پناهجویان کمک میکند و به این مناسبت نیز جایزهی "حقوق بشر" سازمان "برای پناهندگی" را از آن خود ساخته است.