بخشش و عدالت انتقالی در آینده ایران

جورج سانتایانا فیلسوف آمریکایی می گوید: "آنان که گذشته را از یاد می برند به تکرار آن محکومند."
سانتایانا باور داشت که امکان پیشرفت انسان، وابسته به حافظه تاریخی اوست. اما اگر نسل هایی از ایرانیان را در نظر بگیریم که خشونت سیاسی و حکومت های ستمگرانه را تحمل کرده اند، به نظر می رسد که ممکن است در ایران خلاف آنچه سانتایانا می گوید صدق کند.

برای ما این سؤال پیش می آید که چرا ملتی که تاریخش را به یاد می آورد، با گذشته اش زندگی و به آن افتخار می کند، مجموعه ای از خشونت هایی را روزمره تکرار می کند که از گذشته او به جا مانده است.

هرچه باشد به یاد آوردن خشونت و محکوم کردن آن نوعی مبارزه علیه آن است، پس در حیطه خشونت سیاسی در کشوری مانند ایران، چگونه است که آن ها که تحت تأثیر خشونت بوده اند با وجود به یاد داشتن آن، خود آن را تکرار کنند؟

پاسخ این سؤال ممکن است به این واقعیت مربوط باشد که خشونت سیاسی یک مفهوم ژنتیکی نیست بلکه مفهومی سیاسی است که با محو شدن تدریجی حافظه تاریخی و فراموشی عمدیِ میان نسلی همراه است. به علاوه در گیر و دار انتقال خاطرات از نسلی به نسل بعد، گاهی سختی هایی که گروهی از افراد در مقطع خاصی از تاریخ متحمل شده اند، فراموش می شوند.

بنابراین، این که چگونه جوامع خاطرات جمعی خود را از خشونت سیاسی درونی کرده و با آن کنار می آیند، عامل برجسته ای در احتمال اعمال خشونت در میان شهروندان آن جامعه است.

ساده تر بگویم، لازم است ارتباط میان حافظه جمعی تاریخی از خشونت و این که چگونه عادات خشونت آمیز در اقدامات سیاسی جای می گیرد، مورد بررسی قرار گیرد. به نظر می رسد ضربه تاریخی خشونتی که در حافظه جمعی ایرانیان موجود است در هویت سیاسی ایرانی مجدداً بروز پیدا کرده است.

تبدیل اشتباهات بشری به حقوق بشر

مدت زیادی طول کشید تا انسانیت به جای انتقام گیری، پاسخ گویی اخلاقی را به عنوان سرنوشتی مناسب برای مجرمین سیاسی بپذیرد. روشن است که این پاسخ گویی اخلاقی دربردارنده مجموعه ای پیچیده از مکانیزم های مختلف است.

با وجود تکوین دادگاه های متعدد محاکمه بین‌المللی برای هماهنگ کردن کیفیت عدالت و حقیقت زایی، در بسیاری از فرهنگ های سیاسی در محاکمات کیفری، بازجویی های عمیق تر ترجیح داده می شوند تا جایی که ممکن است باعث ایجاد خشونت های جدید شود و گذار دموکراتیک را به خطر اندازد.

مشکل سازتر از این، ارتباط میان خصوصیات فرهنگی هر جامعه در حال گذار و مکانیزم های عدالت انتقالی در آن مانند حقیقت یابی است.

عدالت انتقالی در واقع پذیرش پیچیدگی حقیقت، عدالت و گذار از دیدگاهی صلح آمیز، در جوامع "از دیکتاتوری گذشته" است. هدف عدالت انتقالی ایستادگی در برابر رفتارهای خشونت آمیزِ چند صد ساله، در مواردی چون سرکوب سیاسی، جنگ و تعارض، سوء استفاده از زنان و کودکان و غیره، و کمک به جلوگیری از جرم و خشونت در آینده است.

یک دیدگاه معمول این است که ناتوانی، و یا عدم تمایل، در پذیرفتن حقیقت و سیاست های عادلانه در دوران گذار به این معنی است که گذشته همواره در زمان حال وجود دارد و اشتباهات گذشته دوباره تکرار می‌شوند.

مورد ایران بسیار جدی تر از "سندروم فرانکو" در اسپانیا و یا "سندروم پینوشه" در شیلی است.

ایران حقیقتاً به این ایده میکل فوکالت که "حافظه جدالی است بر سر قدرت و این که چه کسی برای آینده تصمیم بگیرد" جسمیت بخشیده است.
تاریخ معاصر ایران دوگانگی خطرناک مسیرِ به یاد سپاری را نشان می دهد: در حالی که برخی ارزش های دموکراتیک را تصدیق می کنند برخی دیگر خشونت را از نو ترویج می دهند.
اجرای عدالت انتقالی و به یادآوری جنایات مرتکب شده توسط جمهوری اسلامی ایران کار ساده ای نیست.

از کجا باید شروع کرد؟ با اولین سری اعدام های مقام های عالی دوره محمدرضا شاه در سال ۱۳۵۷ یا جنگ در کردستان در سال ۱۳۵۹ یا کشتارهای جمعی سال ۱۳۶۷؟ یا با کشتار جوانان ایرانی در جریانات بعد از انتخابات ۱۳۸۸؟

اطلاعات دقیق راجع به این جنایات به سختی در دسترس است چرا که سرکوب در ایران ادامه دارد و ما از بسیاری از کشته شدگان بی خبریم اما شهودی روشن از نقض حقوق بشر و کشتار سیستماتیک در ابعادی وسیع در جمهوری اسلامی ایران در دست داریم.

همچنین، مورد ایران نشان می دهد که چگونه یک دولت قدرتمند می تواند از دستبرد در تاریخ و حافظه استفاده کند تا یک اسطوره ملی خلق کند. اما به دلیل نبود هرگونه اقدام قانونی، قدم برداشتن در جهت یافتن حقیقت، دفاع از حقوق متهمان و مجرمان توسط سازمان های مدنی ایرانی، راهکارهایی مهم و قابل توجه در اجرای عدالت انتقالی برای آینده ایران است.

عدالت جویی و به رسمیت شناختن قربانیان خشونت در حکومت جمهوری اسلامی ایران، با به کارگیری مکانیزم های عدالت انتقالی، نیاز به یکپارچه شدن روندهای محاکمه ای محلی، بومی و مرسوم با قواعد پاسخ گویی بین المللی دارد.

مشکل است باور آینده ای انتقالی در ایران که در آن مدعیان دولت فعلی برای جنایات و اعمال ضد حقوق بشریشان مسئول و پاسخگو قرار نگیرند. اما روند پاسخ گویی تا زمانی که شهروندان ایرانی ضرورت سیاسی و مسئولیت شهروندی خود را در مقابله با گذشته احساس نکرده و در چارچوب رفورم های دموکراتیک اهداف عدالت انتقالی را پیش نبرند، امکان پذیر نخواهد بود.

بنابراین، به عهده جامعه مدنی ایران است که با ارواح گذشته رویارویی کند. شاید از آن جایی که حقیقت در ایران به خاطرات شخصی و نه جمعی متوسل می شود تا جایی نیازی به دخالت دولت ندارد، قدم های نخست در جهت عدالت انتقالی به فعالیت گروه های مدنی شجاع و پایا بستگی بسیاری دارد. بنابراین، حقیقت جدا از هر گونه عمل دولت می تواند پدیدار شود.

چنین روشی به دنیا نشان می دهد که جامعه ایرانی از یک فراموشی تاریخی کلی رنج نمی برد و گذشته های بسیاری وجود دارند که ایرانیان می توانند بر آن ها گذار غیر خشونت آمیز خود را به دموکراسی پایه گذاری کنند.


به همین دلیل عجیب نیست که هرجا سخن از نقش عدالت انتقالی در پس از حکومت اسلامی در ایران است مسئله عدم خشونت به وضوح نمودار شود. با این وجود به رسمیت شناختن این موضوع تنها آغازی برای بحثی پیچیده تر درباره استراتژی های خشونت آمیز و غیر خشونت آمیز در جامعه معاصر ایران است.

* رامین جهانبگلو پژوهشگر و مدرس فلسفه در دانشگاه تورنتو در کانادا

+41
رأی دهید
-34

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.