رهروان مهر و کین 21 : روابط تهران- واشینگتن؛ دکتر مصدق: شاه جرات برکناری مرا ندارد

سرلشکر زاهدی در کنار محمد رضا پهلوی آخرین شاه ایران

علیرضا طاهری

در برنامه گذشته گفتیم که تنور جنگ در ایران داغ شده است. انگلیس ها ایران را تهدید به جنگ و لشکرکشی کرده اند. دو کشتی جنگیشان، «وایلد گوس» (غاز وحشی) ، و «ماریشس» در خلیج فارس، در نزدیکی آبادان، در کمین نشسته اند.

اما آمریکا همچنان امیدوار است که اختلاف نفتی تهران و لندن از راه گفت و گو حل شود، و کار به توپ و تانک و مسلسل نرسد. همزمان، «هری اس. ترومن» رئیس جمهوری آمریکا به لندن صریحاً اخطار کرده است که در صورت حمله بریتانیا به ایران، واشینگتن دست روی دست نخواهد گذاشت و آرام نخواهد نشست. این خبر را «باد» به گوش ایرانیان، بخصوص به گوش دکتر مصدق می رساند. خبر خوشی است؛ خبری خوش برای کوشندگان در راه ملی کرددن نفت ایران و پیکار با استعمار.
خبر خوشی است اما دکتر مصدق را، بر خلاف انتظار آمریکا، روز به روز سرسخت تر می کند. همین سرسختی و نرمش ناپذیری، آمریکا را گام در پی گام از دکتر مصدق دور، و به لندن نزدیک می کند. در« شاهراه مهر و کین»، منزل تازه یی در انتظار ایران و آمریکاست.

با ادامه سرسختی های دکتر مصدق، نگاه آمریکا متوجه سرلشکر فضل الله زاهدی می شود، متوجه سپاهی خوشنام و پر افتخاری که اندک اندک به اصلی ترین چهره مخالفان دکتر مصدق بدل شده است. با این حال آمریکایی ها همچنان دو دل اند، و نگاهشان، همانند تماشاگران مسابقه پینگ پونگ، از دکتر مصدق به سوی سرلشکر زاهدی، و بالعکس، در پرواز است. از سوی دیگر، اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی، برهبری ژوزف استالین، نیز رویدادهای ایران را با دقت و «اشتها» دنبال می کند. روس ها بیش از هر چیز می کوشند تا از نفوذ آمریکا در ایران جلوگیری کنند.

آن ها به هیچ روی نمی خواهند که آمریکا، یا بگفته خودشان «نیروی استعمارگر بالنده» جای بریتانیا را درایران بگیرد، و در همسایگی آنان خیمه بزند. «تکخال» مسکو در پیکار با این «استعمارگر بالنده» حزب توده ایران است که برغم انحلال قانونی آن، همچنان سازمان یافته ترین تشکیلات سیاسی در ایران است.

از نفوذ ژوزف استالین- رهبر سرکوبگر روسیه سرخ- بر بیشتر کمونیست های جهان که بگذریم، خود چپ های ایران هم، آمریکا را امپریالیستی می دانستند که دم به دم قدرت بیشتری می گیرد.

بابک امیر خسروی، از چهره های شاخص حزب توده در آن روزگار، و از «جمهوریخواهان ملی» کنونی، همین دیدگاه چپ های ایرانی در آن روزهای سرنوشتساز را بیشتر می شکافد:

«واقع امر این بود که این سیاست تبلیغاتی شوروی در مقیاس جهانی بود. به این معنا که تمام مطبوعات آن زمان را هم اگر شما بخوانید و ورق بزنید، می بیند که هدف اصلی ، حمله به آمریکا بوده است.

دلیل آن نیز این بود که اتحاد جماهیر شوروی با آمریکا، به عنوان قدرت اصلی، طرف مخاصمه بود و کسانی که رهبران ما و متفکرانمان در حزب کمونیست ایران بودند، چون خودشان را در جبهه سوسیال و در کنار شوروی می دیدند، طبیعتاً از این سیاست حمایت می کردند.

در واقع این مساله به نوعی ، یک بیماری و گرفتاری ایدئولوژیک بود که ما را به خطاهای بزرگی کشاند. از جمله این خطاها، سیاست ما در تقابل با دولت دکتر مصدق و آمریکا بود که زیانبخش بود.

از سوی دیگر این گرفتاری ایدئولوژیک باعث شد که ما بی خودی و بی دلیل، اساساً،( در مقابل آمریکا جبهه بگیریم .) در حالی که سیاست آمریکا در آن زمان و تا آخرین روزها، یعنی تا زمانی که آیزنهاور بر سر کار آمد و تقریباً کمتر از یکسال از زمان کودتا باقی مانده بود، همواره، واقعاً، به نحوی در جهت حمایت از جنبش به رهبری دکتر مصدق برای استیفای حقوق ایران و ملی کردن صنعت نفت بود.»

آنچه مسلم است این است که یکی از دغدغه های اصلی دولت جدید آمریکا برهبری ژنرال آیزنهاور- فرمانده کل نیروهای پیروزمند متفقین در جنگ جهانی دوم- خطر گسترش نفوذ کمونیسم در جهانی بود که از دیدگاه غرب«جهان آزاد» خوانده می شد.

ایران نیز، از دیدگاه واشینگتن، بخشی از همین «جهان آزاد» بشمار می رفت. دیگر دغدغه جمهوریخواهان به قدرت رسیده در آمریکا، تسریع فروپاشی امپراطوری جهان غرب و مستقل ساختن مستعمرات آن ها بود تا از این راه بر توسعه طلبی های روسیه شوروی لگام بزند. از دیدگاه واشینگتن ، ادامه استعمار در گوشه و کنار جهان، بستر کشورهای دربند را برای بذرافشانی کمونیستها بارور می ساخت.

از این دو دغدغه که بگذریم، آنچه آمریکا را به دوری گزیدن از دکتر مصدق و جبهه ملی وادار ساخت، نرمش ناپذیری نخست وزیر سالخورده ایران بود.

آمریکا اندک اندک به این نتیجه می رسید که دکتر مصدق- از بیم از دست دادن محبوبیتش در میان ایرانیان- هیچ پیشنهادی را برای رفع بحران نفت نخواهد پذیرفت؛ هیچ پیشنهادی را. همین سرسختی، همزمان، ورود آمریکا به قلمرو نفتی ایران را که بریتانیا با اکراه، و از سر ناچاری، به آن تن درداده بود، ناممکن می ساخت.

دکتر پرویزمینا- یکی از رایزنان نفتی دولت دکتر مصدق که بعدها به عضویت هیات مدیره شرکت ملی نفت ایران رسید- در نوشته های تحلیلی متعددی، دکتر مصدق را در رد پیشنهادهای گوناگون برای رفع بن بست نفت، بخصوص در رد آخرین پیشنهاد موسوم به «چرچیل - ترومن» در خور انتقاد دانسته است.
دکتر پرویزمنیا : «... آخرین پیشنهاد مشترک چرچیل – ترومن که در فوریه ۱۹۵۳ (زمستان ۱۳۳۱) به دکتر مصدق تسلیم گردید، نه تنها کلیه اصول و هدفهای ملی شدن صنعت نفت را تامین می نمود بلکه با توجه به اوضاع و احوال بین المللی نفت، و قدرت و توانایی فنی و اقتصادی و سیاسی شرکت های عمده نفتی جهان در آن زمان، بهترین پیشنهاد و شرائطی بود که به علت مداخله موثر و فشار دولت آمریکا و شخص (پرزیدنت) ترومن حصول آن امکان پذیر گردیده بود.»

دکتر مینا، سپس، افسوس می خورد که دکتر مصدق این پیشنهاد را که اصل ملی شدن نفت ایران نیز در آن محترم شمرده شده بود، نادیده گرفت:

« با کمال تاسف باید به این نتیجه رسید که دکتر مصدق با رد این پیشنهاد، یک موقعیت طلایی و بی نظیر را که برای هیچ کس جز او حاصل نمی شد، از دست داد. چنانچه دکتر مصدق با موقعیت و محبوبیتی که در آن زمان داشت، آخرین پیشنهاد مشترک چرچیل و ترومن را پذیرفته بود و به عقد قراردادی جدید بر مبنای آن توافق نموده بود، مسیر تاریخ و سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران بکلی تغییر می کرد. نه کودتای ۲۸ مرداد اتفاق می افتاد و نه ملت ایران به بلای انقلاب ۱۳۵۷ دچار می گردید...»

دکتر پرویز مینا، که از برجسته ترین صاحبنظران جهانی مسائل نفتی است، رد پیشنهاد مشترک «چرچیل – ترومن» به ایران را با صراحت «خطا» می خواند. اما بی درنگ آن را «صرفاً معلول اصرار و نظرات مشاورانی می داند که از اوضاع و احوال فنی و اقتصادی و سیاسی نفت در صحنه بین المللی بی اطلاع بودند.» همین خطا «باعث گردید که نه تنها شخص مصدق و شاه در نهایت شکست بخورند بلکه ملت ایران بازنده اصلی این اشتباه فاحش تاریخی شد که هنوز گرفتار عواقب وخیم آن است.»

منتقدان دکتر مصدق می گویند: این سیاستمدار کهنه کار، هر چند براستی و درستی خوشنام و ایراندوست بود اما نتیجه سیاست هایش نه تنها برای ایران ثمری نداشت که بلایای متعددی نیز همراه آورد. بگفته همین منتقدان، سیاستمداران را با میزان تاثیرات مثبت اعمالشان بر زندگی مردم می سنجند نه بر پایه نیک نفسی، مهربانی، و خوشنامی آن ها.

با این همه، شمار کسانی که در روزگار ما ستایشگر یا حتی بگفته یی مجذوب دکتر مصدق اند، ای بسا با نسبت ده به یک از شمار منتقدان او بیشتر است... و شگفتا که شرکت نفت ایران و انگلیس، بر جای ماندن این شرکت در حوزه نفتی ایران را آشکارا مدیون دکتر مصدق می داند، مدیون کسی که بی گمان دشمن شماره یک آن بود؛ آنچنان که در صفحه ۵۱۱ «تاریخ شرکت بریتیش پترولیوم» بتاریخ ۱۹۵۴ می خوانیم :

« لرد (ویلیام) فریزر، رئیس و اعضاء هیات مدیره شرکت نفت ایران و انگلیس به این واقعیت پی برده بودند که این شرکت دیگر نیاز مبرمی به نفت ایران ندارد.اما دعوای با ایران را به چشم مساله یی حیثیتی و اعتباری می نگریستند که شرکت، به هیچ قیمتی نباید در آن بازنده می شد. چون به موقعیت آن در دیگر کشورهای تولید کننده نفت آسیب می زد. از این بابت اعتبار و شهرت شرکت بنحو رضایتبخشی حفظ گردید. زیرا نه تنها در کنسرسیوم نفت ایران چهل درصد سهیم گشت بلکه، مهمتر از آن، روند غیر قابل تردید به سوی خروج قطعی این شرکت از ایران را به جهتی معکوس سوق داد.

«از این بابت، شرکت، بر خلاف عقیده باطنی اش، خود را مدیون مصدق می داند که بازی کردن موثر او با ترس شدید آمریکا از کمونیسم، و نیز تمایل آمریکا به داشتن سهم در نفت ایران، منجر به عرضه پیشنهاد فوریه ۱۹۵۳ شد. بر پایه این پیشنهاد، ایرانیان اختیار کامل عملیات صنعت نفتشان را خود به دست می گرفتند و شرکت نفت ایران و انگلیس فقط با سهمی ناچیز در کنسرسیوم بین المللی خریدار نفت ایران باقی می ماند. در آن مرحله مصدق این اشتباه بزرگ را مرتکب شد که درنیافت که حد اعلای امتیاز ممکن را بدست آورده است؛ و باز امتیازهای بیشتر خواست که در نهایت، به سقوط او انجامید و راه را برای گفت و گوهای جدی با دولت زاهدی گشود... »

*سرلشکر زاهدی رهبری مخالفان دکتر مصدق را بر عهده می گیرد

زاهدی، (سرلشکر فضل الله زاهدی)، یکی از چهره های خوشنام و با کارنامه یی درخشان، بتازگی به جمع روزافزون مخالفان دکتر مصدق پیوسته بود ومی کوشید زمام رهبری طیفی از سیاستمداران را در دست بگیرد که معتقد بودند سیاست های این چهره سالخوره صرفاً عوامفریبی است و ایران را سرانجام به دامان روسیه استالینی و «رفقا»ی او خواهد انداخت.

سرلشکر زاهدی، زیر فرمان رضا شاه پهلوی؛ در عملیاتی که به قصه های هزار و یک شب بی شباهت نیست؛ شیخ خزعل را که با پشتیبانی امپراطوری بریتانیا در سراسر خوزستان و مناطق نفتی جنوب ایران، کوس خودمختاری و خدایگانی می زد، به تهران تحویل داده و این خطه زرخیز را به قلمرو حکومت مرکزی بازگردانده بود. او والاترین نشان در ایران، «نشان ذوالفقار» را از آن خود ساخته بود. همزمان، سرلشکر زاهدی مقام وزارت کشور یکی از کابینه های دکتر مصدق را نیز در کارنامه خود داشت.

پیش از آن نیز، در مقام ریاست شهربانی، با جلوگیری از مداخلات نخست وزیر وقت (سپهبد حاجیعلی رزم آرا)، به اعضاء جبهه ملی، از جمله به دکتر مصدق اجازه داده بود به مجلس شورای ملی ایران راه یابند.

از سوی دیگر، ایرانیان بخوبی بیاد داشتند که انگلیس ها، پس از ورود نیروهای اشغالگر متفقین به ایران، سرلشکر زاهدی را که فرماندهی لشکر استان مهم اصفهان را در دست داشت، بازداشت و
و به فلسطین تبعید کرده بودند.

*دکتر مصدق در اوج قدرت: شاه جرات برکناری مرا ندارد

دکتر محمد مصدق- نخست وزیر سالخورده ایران- در اوج قدرت است. برای دومین بار از مجلس شورای ملی ایران اختیارات فوق العاده گرفته است. و شخصاً می تواند هر قانونی را که مصلحت بداند، وضع و اجرا کند. او با حذف نفوذ شاه بر وزارت جنگ، جایگزین کردن آن با وزارت دفاع و گرفتن زمام این وزارتخانه در دست خود، در اوج قدرت است.

دکتر مصدق در اوج قدرت است. کنسولگری های بریتانیا را در سراسر ایران بسته است. با ملی شدن نفت، کارشناسان خارجی از ایران رفته اند.
دکتر مصدق در اوج قدرت است. با برگزاری همه پرسی بی سابقه یی که از دیدگاه حتی نزدیکترین رایزنان و متحدانش با قانون اساسی ایران همخوان نیست. مجلس شورای ملی را عملاً از میدان بدر برده است.

دکتر مصدق در اوج قدرت و اقتدار است، و حتی به هشدارگویی های یاران و نزدیکان خود نیز اعتنایی ندارد. برای او این انتقادها کوچکترین ارزشی ندارد. این که گذاشتن فاصله بسیار زیاد میان صندوقهای رای مخالفان و موافقان در همه پرسی بیسابقه او، با اولیه ترین اصول دموکراسی یا مردمسالاری نمی خواند.
در پاسخ به این هشدار دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور کابینه اش، که شاه در غیاب مجلس شورای ملی با صدور یک فرمان می تواند او را برکنار کند و دیگری را به جای او بنشاند، همچنان که چنین عزل و نصب هایی در دوره سلطنت احمد شاه قاجار، بر پایه قانون اساسی ایران بیش از ده بار سابقه دارد، دکتر مصدق – در اوج قدرت و اقتدار – صرفا می گوید: «شاه چنین جراتی ندارد... شاه جرات برکنار کردن مرا ندارد.»

دکتر مصدق در اوج قدرت و اقتدار است. دیگر هیچ عاملی او را نمی ترساند. نه مجلس شورای ملی که عملاً منحل گشته نه دربار شاه که عملاً قدرتی ندارد. نه بریتانیا که برغم فرستادن کشتی های توپدارش به آبهای ایران، جرات حمله نظامی آشکار به ایران را ندارد. عموزادگان آمریکایی انگلیس ها به لندن صریحاً گفته اند که هر مقابله یی با دکتر مصدق را می پذیرند جز حمله نظامی و لشکرکشی به ایران را. دکتر مصدق از این اخطار آمریکا به انگلستان با خبر است و، همزمان، حزب توده را نیز در مخالفت با خود به هیچ می انگارد.

دکتر مصدق در واقع ، در اوج قدرت و اقتدار، حضور حزب منحله توده در عرصه سیاست ایران را برای ترساندن آمریکای بیمناک از برآمدن قدرت کمونیستها در کشورهای «جهان آزاد» لازم می داند.

چه قصه شگفتی انگیزی... چه قصه شگفتی انگیزی!

دکتر مصدق در اوج قدرت و اقتدار است و در برابر او، محمدرضاشاه، درمانده و بی قدرت. شاه جوان نه تنها درمانده که نومید و تلخکام نیز هست. دکتر مصدق حتی وزیر دربار او را شخصا بر شاه تحمیل می کند. او فرمان به تعطیلی دفترهای کار برادران و خواهران شاه و حتی اخراج آنان از ایران را صادر کرده است.

«دیگر هیچ کس را یارای رویارویی با من نیست»، دکتر مصدق گمان می کند. گمانی که بزودی و حتی برق آسا، نادرست از آب در می آید. در دنباله همین رشته برنامه های ویژه خواهیم دید.

لینکهای مرتبط :

رهروان مهر و کین 1: تاریخچه‌ای از روابط ایران و آمریکا

رهروان مهر و کین 2: تاریخچه‌ای از روابط ایران و آمریکا

رهروان مهر و کین 3: آمریکا، ایرانزمین

رهروان مهر و کین 4 : چه طرفه ملتی هستند این آمریکایی‌ها

رهروان مهر و کین 5 :آمریکا و نخستین پیشنهاد کشیدن راه آهن در ایران

رهروان مهر و کین 6 :یک آمریکایی شهید راه مشروطیت در ایران

رهروان مهر و کین 7: کشف نفت و آمدن شوستر به تهران

رهروان مهر و کین 8 : از آمدن میلسپو تا قتل ماژور ایمبری

رهروان مهر و کین 9 : امید میلسپو به انقلاب اقتصادی در ایران

رهروان مهر و کین 10 : تعلیق روابط با فرمان رضاشاه

رهروان مهر و کین 11 : روابط تهران- واشینگتن؛ آمریکایی زیبا، آمریکایی زشت!

رهروان مهر و کین 12 : روابط تهران- واشینگتن؛ پایان جنگ جهانی دوم

رهروان مهر و کین 13 : روابط تهران- واشینگتن؛ ورود نخستین کشتی جنگی آمریکایی به خلیج فارس

رهروان مهر و کین 14 : روابط تهران- واشینگتن؛ شاه را در برابر دانشگاه به گلوله بستند

رهروان مهر و کین 15 : روابط تهران- واشینگتن؛ نخستین سفر شاه ایران به آمریکا در نوامبر سال ۱۹۴۹

رهروان مهر و کین 16 : روابط تهران- واشینگتن؛ نخست وزیری سپهبد رزم‌آرا و کشمکش پیرامون نفت ایران

رهروان مهر و کین 17 : روابط تهران- واشینگتن؛ همه در مقابل استعمارگر پیر

رهروان مهر و کین 18: روابط تهران- واشینگتن؛ نفت را ملی کنید، اگر نشد، گردن مرا بزنید

رهروان مهر و کین 19: روابط تهران- واشینگتن؛ روزی صدها تبهکار را قرین تیره‌روزی خواهم کرد

رهروان مهر و کین 20 : روابط تهران- واشینگتن؛ اگر به ایران حمله کنید، ساکت نخواهیم نشست

+54
رأی دهید
-63

mashady - منچستر - انگليس
ممّد دماغ ( خدا نیامرز ) بی‌ عرضه‌ترین و نالایق‌ترین شاه در طول تاریخ ایران بود
جمعه 12 خرداد 1391 - 11:24
nasle sokhte - تهران - ایران
اه مصدق السلطنه در قدرت است چه افسانه شگفت انگیزی حالا طرفداران تیم که از تکرویهای احمقانه مصدق که منجر به آشوب در زمین و به گل رسیدن تیم مقابل شده بود خسته میشوند و آرزوی بردن تیمشان را دارند به زمین مسابقه میریزند و توپ را از مصدق میگیرند و با لگد از زمین میندازنش بیرون،مصدق خرفت فرتوت به تماشاگران طرفدارش میگوید بروید و تمام مخالفان را باچاقو و چماق بزنید و طرفداران مصدق میروند و یکی از آنها به نام داریوش فروهر با چاقو حدادزاده تاجر آهن را میزند و به قتل میرساند اه مصدق از تیم اخراج میشود و شروع به مخالفت با تیمی که خودش یک روزی در ان بازی میکرده میکند و تمام ارازل و اوباش را به دور خود جمع آوری میکند و شروع به مبارزه زیر زمینی و علنی میکند و افراد خودش را برای تیم جدید خود آماده میکند و آنها هم تمام تکنیک ها ی بازی را از مصدق السلطنه می آموزند و در سال ۵۷ تیم جمهوری اسلامی را جایگزین تیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی میکنند اه در اینجا آرزوی مصدق السلطنه برای تاسیس تیم جدیدش جامه عمل میپوشد و او در گورش خوشحال میشود و بازیکنان تیمش در تیم جدیدشان شروع به بازی میکنند
جمعه 12 خرداد 1391 - 13:20
ARTEMIS-SW - .پاريس - فرانسه
mashady - منچستر - انگلیس. اول گور بابای خدایت-- بعد هم باید مثل قاجاریه..شمال دریای مازندران را به روسیه میداد و جرائم ملایان فعلی‌---رو که نیست!!
جمعه 12 خرداد 1391 - 17:06
pezhman - وين - اتريش
دکتر مصدق یادت همیشه گرامی‌ باد. اگر بر سر ملی‌ شدن نفت با انگلیس درگیر نمی شدی وشجانه از از حق ملت دفاع نمی‌‌کردی, حتما انگلیس اینگونه ناجوان مردانه سرت را زیر آب نمی‌کرد.
شنبه 13 خرداد 1391 - 01:44
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.