تایتانیک جمهوری اسلامی
contact@bbehbudi.com
مطابق با ماده سوم از فصل اول قانون انتخابات مجلس در ایران «نظارت بر انتخابات مجلس شورای اسلامی بر عهده شورای نگهبان می باشد . این نظارت استصوابی و عام و در تمام مراحل، در کلیه امور مربوط به انتخابات جاری است.»
این نظارت استصوابی در همه ارکان نظام؛ از مجلس گرفته تا قوه قضائیه، از رهبری گرفته تا ریاست جمهوری نیز وجود دارد، اما ساختار حکومتی ایران به گونه ای است که عمده قدرت و برش این نظارت استصوابی در دستان رهبر و منتخبین و منتصبین او در شورای نگهبان باقی می ماند. رهبر هرکجا که تشخیص بدهد از حکمی به نام حکم حکومتی استفاده کرده و پس از آن هیچ کس حق هیچگونه اعتراضی ندارد. شورای نگهبان نیز در رد صلاحیت بسیاری از نامزدها از همین حق نظارت استصوابی استفاده می کند. از آنجایی که برای این نوع نظارت قانون شفافی وجود ندارد، نظارت استصوابی، نظارتی سلیقه ای است به همین دلیل برای مثال بسیاری از نمایندگانی که در یک دوره نماینده مجلس بوده اند در دوره ای دیگر از راهیابی به مجلس محروم می شوند و یا بسیاری از متخصصان به بهانه های واهی چون عدم التزام به اسلام یا ولایت فقیه از دور خارج می مانند.
سال هاست این سیستم بیمار مقدرات مردم ایران را تعیین می کند و در واقع برخلاف ادعاهای موجود درباره جمهوریت نظام، کشور را در دستان رهبر و شورای نگهبان قرار داده است. در چنین فضایی نه نقد کارگشاست و نه اساسا راه به جایی می برد. مقایسه چنین نظامی، با نظام موجود در کشورهای آزاد دنیا نشان می دهد جمهوری اسلامی ایران تا چه اندازه از جمهوریت به دور و به استبداد نزدیک است. افزون بر این نشان می دهد نقش نمایندگان مشغول در قوای مجریه و مقننه تا چه پایه نمایشی است. نماینده مجلسی که حق کنجکاوی در امور و اصول ممنوع(!) را ندارد، رئیس جمهوری که نمی تواند وزیر مورد نظر رهبر را تغییر بدهد و...
یکدست کردن مجلس و نمایندگانش به دست شورای نگهبان، عملا انتخابات ایران را به انتصابات تبدیل کرده و اولویت اول منتصبان هم برآوردن خواسته های رهبر است. مقایسه سرانگشتی میان این نظام انتخاباتی با آنچه در کشورهای دموکراتیک دنیا وجود دارد، نشان می دهد گذار از استبداد دینی در ایران ضرورتی گریزناپذیر است و این گذار با مدارا و مماشات کشورهای قدرتمند امکان پذیر نیست. به خاطر داریم که مماشات دولت هایی نظیر دولت فعلی آمریکا باعث شد به رغم کشته های فراوان پس از انتخابات سال 1388، احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور ایران در سازمان ملل متحد پذیرفته شود. عدم انزوای جمهوری اسلامی سبب گردید که مردم ایران که در داخل قربانی جمهوری اسلامی هستند، قربانی مماشات و مدارای کشورهای دنیا نیز بشوند.
ایران کشوری است که اولین منشور حقوق بشر در حدود دوهزار و چندصد سال پیش در آن تدوین گردید، اما متاسفانه امروز حقوق بشر به راحتی در آن نقض می گردد. آزادی های فردی و اجتماعی از زن و مرد گرفته می شود، مردم حق انتخاب و یا اعتراض ندارند، روزنامه نگاران و اصحاب رسانه دست و دهان بسته اند، زندان ها از زندانیان سیاسی انباشته شده است، و ... در چنین اوضاعی به راستی چگونه می توان سران ایران را نمایندگان راستین اکثر مردم دانست و با آنان دور میز مذاکره نشست؟ متاسفانه رویکرد موجود در کشورهای قدرتمند دنیا عرصه را برای سرکوب بیشتر در داخل ایران و دخالت های گاه تفرقه افکنانه حکومت ایران در خارج فراهم آورده است. آیا مماشات با جمهوری اسلامی باعث بی اعتنایی ایران به خواسته های جهانی نشده است؟ آیا مدارا با یک نظام غیر انسانی و غیر دینی باعث گستاخی بیشتر آن نگردیده است؟ جمهوری اسلامی چون کودکی ناباب است که پس از شرارت های بسیار و آزار و اذیت همگان در کوچه و خیابان، باز از آنان مهربانی دیده و از اینرو متوقعانه به کارهای خود ادامه داده است زیرا می داند به فرض اگر تنبیهی هم در کار باشد، دامن پدر و مادر او را خواهد گرفت و کسی را با او کار نیست.
وجود انتخابات به خودی خود، وجود دموکراسی را در یک نظام اثبات نمی کند. تغییرات مکرری که به نام انتخابات در ایران اتفاق می افتد، تنها عده ای را از یک جناح مورد نظر به نان و نوا می رساند و در عمل هیچ فایده ای برای مردم ایران ندارد. خواست اکثر مردم ایران که در فضایی پر از اختناق زندگی می کنند، مذاکره با حکومتی بی اعتنا به مردم و خواسته های جهانی نیست، آنان خواستار تغییرات بنیادین هستند زیرا می دانند مذاکرات و مماشات غرب با جمهوری اسلامی تنها به طولانی شدن عمر حکومتی کمک می کند که برای انسانیت ارزشی قائل نیست.
وجود انتخابات در ایران از نظام موجود چیزی شبیه کشتی تایتانیک ساخته است؛ در ظاهر بسیار مجلل که هزینه های ساخت و نگهداری از آن نیز بر دوش مردم ایران بوده است. توجه به کشتی و غافل شدن از آنچه در آن بر سرنشینانش می گذرد، کاری سزاور نیست. امروز ضرورت مردم ایران، نجات از این کشتی در حال غرق شدن است نه کمک به تغییر رنگ و روغن مثلا اتاق های آن.
مماشات و مذاکره با حکومتی که به قوانین مصوب خود پایبند نیست و از نمایندگان مجلس تا رئیس جمهورش همه نمایندگان رهبر هستند نه مردم، بی فایده است. امروز حمایت از مردم ایران و نهضت های آنان تنها داروی دردی به نام جمهوری اسلامی است. میان جمهوری اسلامی و کشورهای آزاد دنیا بنیاد مشترکی به نام اعتقاد به آزادی و دموکراسی وجود ندارد و وقتی طرف مقابل به دموکراسی باور ندارد، استفاده از روش های مبتنی بر آن نیز بی فایده خواهد بود. اگر یگی از بنیادهای دموکراسی ارزش قائل شدن برای انسان و آزادی های اوست، دنیای دموکراتیک باید برای انسانیتی که در ایران قربانی می شود نگران باشد. بی شک مماشات بیشتر تنها به قربانی کردن مردم ایران و استحکام ریشه های یک حکومت مستبد می انجامد آیا دنیا ایران را اینگونه می خواهد؟
بهروز بهبودی
نیویورک - 12 می 2012
www.bbehbudi.com