مادر و دختر ۵/۲ساله قربانی اسیدپاشی در انتظار کمکهای مردمی

روزنامه ایران: دنیایش سیاه شده است، روزی چند بار آینه کوچکی را که روی طاقچه اتاق کاه گلی گذاشته برمی دارد و خودش را نگاه می کند اما باز سیاهی است و تاریکی.
وقتی دستش را روی صورت دخترکش می کشد بغض و غم به جانش می نشیند. غم سنگین رعنا را هم به دوش می کشد. سمیه وقتی از دختر بزرگش شنید یکی از چشمان رعنا کوچولو آسیب جدی دیده بغض به گلویش دوید و خاموش گریست.
11 ماه است رعنا از وحشت شب ها از خواب می پرد و سوزش و ناله های شب شوم به یادش می افتد. پزشک ها به تازگی گفته اند چشمش قابل درمان است و می تواند ببیند اما پول در جیب های این زن روستایی نیست تا به آرزویش که دیدن است برسد.
اواخر اردیبهشت ماه سال گذشته فریادهای سمیه همسایه ها را به سمت خانه وی کشاند. اهالی روستای برآباد حوالی بم در تاریکی شب متوجه موتورسواری شدند که با سرعت از آنجا دور می شد. همسایه ها با دیدن چهره سمیه ابتدا تصور کردند که این زن جوان دچار برق گرفتگی شده است اما سوختگی های به جای مانده روی صورت این زن داستان انتقام خشن شوهر اسیدپاشش را به نمایش می گذارد.
برای افشای سرنوشت تلخ این مادر و کودک، خبرنگار اعزامی گروه شوک به پای دردنامه این زن روستایی نشست:
چند ساله بودی که ازدواج کردی؟
متولد سال 62 هستم. تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم و در خانه ماندم. 21 ساله بودم که در خانه یکی از بستگانم امیر را دیدم. جوان خوبی بود و همه وی را تایید می کردند. امیر ورزشکار بود و در زمین های کشاورزی کار می کرد. وقتی امیر برای خواستگاری به خانه ما آمد احساس کردم به همه آرزوهایم رسیده ام. خانواده ام با این ازدواج موافق نبودند اما من اصرار کردم اگر زن امیر نشوم دیگر با هیچ مردی ازدواج نمی کنم.
امیر معتاد بود؟
نه اصلاً، آن زمان ورزشکار بود. حتی چایی هم نمی خورد. وی پدر و مادرش را در زلزله بم از دست داده بود و بالاخره با اصرارهای من، خانواده ام با ازدواج ما موافقت کردند. ابتدا یک سال در کانکس زندگی کردیم و پس از آن خانه ای ساختیم و در همانجا ماندیم.
از بچه هایت بگو.
دخترم نازنین دو سال پس از ازدواج ما به دنیا آمد و 5 ساله است و رعنا هم 2 سال و نیمه است.
زندگی ات با امیر چگونه می گذشت؟
اوایل زندگی خوبی داشتیم اما پس از دو سال ورق برگشت و امیر با دوست نابابی گشت و معتاد شد. هر کاری از دستم برمی آمد انجام دادم تا شوهرم دست از اعتیاد بردارد اما فایده ای نداشت. حتی اخلاق و رفتارش عوض شده بود. فکر می کرد وقتی من برای ترک اعتیاد به وی فشار می آورم از سوی پدرم تحریک می شوم به همین دلیل اجازه نمی داد به خانه آنها بروم.

خرج زندگی ات را چطور تامین می کردید؟
شوهرم معتاد شده بود و خرجش را برادرش می داد. اما گاهی امیر دزدی می کرد.
موتور مردم را می دزدید و از مغازه ها سرقت می کرد. اگر حرفی می زدم کتک می خوردم و سختگیری های امیر برای من بیشتر می شد. فکر می کردم به دنیا آمدن رعنا وضع زندگی ام را بهتر می کند اما شرایط بدتر شد و وضعیت اعتیاد امیر روز به روز بیشتر شد.
اوایل تریاک می کشید تا اینکه سراغ کراک و شیشه رفت.
چرا اسیدپاشی؟
مدتی بود که اختلاف من و امیر زیاد شده بود و چند بار تصمیم گرفتم به خانه پدرم بروم اما هر بار که به حالت قهر از خانه بیرون می رفتم وی سراغم می آمد و من را به خانه برمی گرداند تا این که دو شب پیش از حادثه به خانه آمد و گفت کارهایت را انجام بده، برای طلاق فردا به دادگاه برویم. در دادگاه برادرشوهرم پیش من آمد و گفت اگر به خاطر اعتیاد امیر می خواهی از وی جدا شوی من حاضرم از تو حمایت کنم. بشدت از دستش عصبانی بودم، به وی گفتم اگر تو به فکر زندگی ما باشی سعی می کنی برادرت را درمان کنی، من حمایت نیاز ندارم.
باید برای طلاق 300 هزار تومان پرداخت می کردیم که این پول را نداشتیم. تا این که همان شب علی برادرشوهرم به خانه ما آمد و با پدرم صحبت کرد و وی را راضی کرد که من را به خانه خودمان برگرداند.
وی به پدرم قول داده بود که امیر اعتیادش را ترک می کند.
دو روز از این ماجرا گذشت. آن شب دلشوره عجیبی داشتم نگران بودم و تا صبح مدام از خواب بیدار می شدم، اما امیر نمی خوابید و مدام قدم می زد. آرام و قرار نداشت. چراغ قوه ای در دستش بود و جلوی پنجره ایستاده بود، وقتی علتش را از وی پرسیدم می گفت یک موتوری مشکوک در خیابان است و می خواهم بفهمم چه کار می کند. فکر کنم ساعت از
12 نیمه شب گذشته بود. رعنا در کنارم در حال شیر خوردن خواب بود. ناگهان متوجه شدم صورتم بشدت می سوزد. از شدت سوزش از خواب پریدم و کورمال کورمال خودم را به حیاط رساندم و پشت سر هم مشت هایم را پر از آب می کردم و روی صورتم می ریختم. تا این که متوجه شدم موهایم کنده می شود. از دیدن مو های سرم که تکه تکه روی زمین می ریخت شوکه شده بودم صدای ضجه های رعنا را از داخل اتاق می شنیدم، ابتدا تصور کردم از صدای فریاد های من ترسیده است و از خواب پریده، اما بعد ها متوجه شدم امیر روی صورت دخترش هم اسید پاشیده است.

برادرشوهرت چه نقشی داشت؟
بعد ها در دادگاه امیر و علی اعتراف کردند که مایع لوله بازکن را با روغن موتور مخلوط کرده اند و برادرشوهرم همان شب آن را از پنجره به امیر داده و وی نیز سطل اسید را روی من خالی کرده است.
از آن زمان به بعد چشم هایم نمی بیند. نمی دانستم که رعنا هم از یک چشم نابینا شده است، اما از صحبت های نازنین متوجه این ماجرا شدم. نازنین نیز از این اسیدپاشی بی نصیب نمانده است. وقتی با صدای فریاد های من به حیاط آمد پا های وی نیز بر اثر تماس با اسید سوخت.
وضع رعنا چگونه است؟
رعنا یک چشمش را از دست داده است. آنقدر که برای وی ناراحت هستم، نگران خودم نیستم. خارش بدن رعنا کوچولو خواب شبانه را از وی گرفته است، هر شب فقط ناله می کند.
کاری برای درمان وی انجام داده اید؟
پدرم زمین کشاورزی اش را برای درمان من و دخترم فروخت، اما درآمد دیگری ندارد، دوست دارم چشم هایم خوب شود و بتوانم کمک های پدرم را جبران کنم. در حال حاضر دکتر ها به من گفته اند چشم هایم درمان می شود، اما پول عمل را ندارم که بپردازم، هم اکنون من و رعنا در یک اتاق کوچک در خانه پدرم زندگی می کنیم.
مردم از چهره ما می ترسند و به همین خاطر از اتاق بیرون نمی رویم. حتی قاضی دادگاه که می خواست از ما بازجویی کند، متوجه مشکل ما شد و به جای آن که ما را به دادگاه ببرند، خودش به خانه ما آمد و ماجرا را برای وی شرح دادیم.
وضع علی و امیر چگونه است؟
هر دوی آنها در زندان هستند، اما مدام ما را تهدید می کنند که اگر رضایت ندهیم، همه اعضای خانواده ما را می کشند. به همین دلیل می ترسم و نمی دانم باید چه کاری انجام دهم.
مادر و دختر قربانی اسیدپاشی در انتظار کمکهای مردمی
روزنامه شرق: مادر و دختری که توسط پدر خانواده با اسید سوزانده شدهاند همچنان برای درمان خود با مشکلات مالی مواجه هستند. این در حالی است که متهم در بازجوییها جرمش را انکار کرده و برادرش را عامل اسیدپاشی معرفی کرده است. زن 24ساله که سمیه نام دارد و از اهالی «نرماشیر» بم است شش سال قبل با مردی به نام امیر ازدواج کرد و در این مدت صاحب دو دختر شد. فرزند بزرگ این زن به نام نازنین اکنون چهار ساله و دختر کوچکش، رعنا 5/2ساله است. سمیه از مدتی قبل با شوهرش دچار اختلاف شده بود تا اینکه یکی از روزهای اردیبهشت سال گذشته امیر روی صورت سمیه و رعنا اسید پاشید. در پی این اتفاق رعنا از یک چشم نابینا شد و مادر او نیز اکنون مشکل بینایی دارد اما به دلیل مشکلات مالی روند درمان آنها با کندی پیش میرود. پدر سمیه درباره این حادثه میگوید: «من از همان اول با ازدواج دخترم و امیر مخالف بودم و سه ماه هم مقاومت کردم اما سمیه عاشق امیر شده بود و تهدید میکرد اگر با ازدواج او موافقت نکنم خودش را میکشد من هم به ناچار رضایت دادم.»امیر مردی سابقهدار بود که به کراک و شیشه نیز اعتیاد داشت. پدر سمیه توضیح میدهد: «او سر کار نمیرفت و مردم را به باغها میکشاند و با تهدید چاقو و قمه از آنها زورگیری میکرد اما ما از این اوضاع خبر نداشتیم.» امیر خیلی دخترم را اذیت میکرد و او را کتک میزد ولی سمیه در اینباره به ما چیزی نمیگفت. فقط دو روز قبل از اسیدپاشی فهمیدیم دخترم و شوهرش به بم رفتهاند. از سمیه پرسیدم بم چه کار داشت و او گفت امیر میخواست طلاقش بدهد. من با او دعوا کردم که چرا به ما اطلاع نداده بود.»امیر بعد از مدتها کشمکش با سمیه به این توافق رسیده بود که از هم جدا شوند برای همین هم آن روز راهی دادگاه خانواده شدند اما در حیاط دادگاه امیر از تصمیمی که گرفته بود پشیمان شد. البته ماجرای طلاق توافقی پشت پردهای هم داشت. پدر سمیه میگوید: «برادر امیر به اسم علی به دخترم علاقهمند شده و به امیر گفته بود بعد از طلاق آنها میخواهد با سمیه ازدواج کند اما دخترم نمیخواست این اتفاق بیفتد.»دو روز بعد از منتفی شدن طلاق اسیدپاشی رخ داد. آن شب سمیه دختر کوچکش را پیش خود خوابانده بود که ناگهان با سوزش شدیدی از خواب بیدار شد و وقتی به حیاط دوید تا صورتش را بشوید متوجه شد موهایش کنده میشود. رعنا نیز در این اسیدپاشی به شدت آسیب دیده بود. این مادر و دختر که ابتدا تصور میشد دچار برقگرفتگی شدهاند بعد از انتقال آن دو به بیمارستان پزشکان تشخیص دادند اسیدپاشی اتفاق افتاده است، بعد از آن ماموران نیروی انتظامی تحقیقات خود را آغاز و با توجه به گفتههای سمیه شوهر او را بازداشت کردند. این مرد در بازجوییها گفت: «من بیگناه هستم و برادرم علی این کار را انجام داده است.»ماموران در ادامه علی را دستگیر کردند اما او هم برادرش را گناهکار خطاب کرد و در نهایت در تحقیقات معلوم شد این دو با همدستی یکدیگر اسید را تهیه کرده و روی سمیه و رعنا پاشیدهاند و به همین دلیل هر دو بازداشت شدند. در همان حال که تحقیقات قضایی پیرامون این پرونده ادامه داشت مادر و دختر نیز تحت درمان بودند اما چشم راست دختر خردسال کاملا نابینا شده بود و چشم دیگر او نیز در شرایط وخیمی قرار داشت. مادر او هم در اوضاع بغرنجی به سر میبرد. پدر سمیه میگوید: «چشم راست نوهام کامل باید تخلیه شود و برایش چشم مصنوعی بگذارند، چشم دیگر او هم به دلیل اسید تا مدتی باز مانده بود و خیلی طول کشید تا بتواند آن را ببندد. پزشکان گفتهاند سمیه هم باید هفت یا هشتبار عمل جراحی شود تا بتواند دوباره ببیند اما ما پولی برای این عملها نداریم. دختر و نوهام سه ماه در بیمارستانی در کرمان بستری بودند و تاکنون شش مرتبه هم برای درمان به تهران آمدهاند و باز هم برای روز 27 اردیبهشت باید به تهران بیایند تا ببینند چه کار میشود برایشان انجام داد.»این مرد ادامه میدهد: «من یک کشاورز ساده هستم که پنج پسر و چهار دختر دارم. بعد از اسیدپاشی نخلستان و موتور آبم را فروختم و خرج دوا و درمان دختر و نوهام کردم. این دو نفر و نوه دیگرم نازنین الان با من زندگی میکنند. هزینه درمانشان زیاد است و از عهده آن برنمیآیم برای همین هم به کمک مردم احتیاج دارم. دفعه قبل که ماجرای این دختر در روزنامه شرق چاپ شد، شنیدم خیلیها برای کمک اعلام آمادگی کردند. از همه آنها ممنون هستم و نمیدانم به چه زبانی تشکر کنم.»پدر سمیه اضافه میکند: «نوهام شرایط بدی دارد. هر دفعه که با قطار به تهران میآییم بچههای دیگر وقتی او را میبینند، میترسند. رعنا دیگر نمیتواند دوستی داشته باشد و مثل بچههای دیگر بازی کند. او همیشه شبها تا صبح از درد ناله میکند و میگوید صورتش میسوزد و زنم به او رسیدگی میکند اما کار زیادی از دست ما برنمیآید.»این مادر و دختر اکنون در انتظار کمکهای مردمی هستند تا شاید بتوانند از این دشواریها نجات پیدا کنند.
افرادی که تمایل دارند به این خانواده کمک کنند، میتوانند مبالغ اهدایی خود را به حساب پدر سمیه به شماره 4199131578 بانک ملت نظامشهر با نام رضا مهری واریز کنند.