پنجشنبه ۱۲ آوريل ۲۰۱۲ - ۲۴ فروردين ۱۳۹۱

شرق: قتل زن ثروتمند به دست مرد جوان، راز رابطه پنهانی را فاش کرد که چند سال قبل در عراق شکل گرفته بود. به گزارش خبرنگار ما، رسیدگی به این پرونده قتل صبح دیروز در شعبه 74 دادگاه کیفریاستان تهران آغاز شد. در ابتدای جلسه محاکمه شفیعی نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و در توضیح کیفرخواست گفت: «ماموران پلیس یکی از مناطق شمالی شهر تهران 18اردیبهشت سال گذشته با تلفن مردی که به شدت مضطرب بود متوجه شدند اتفاقی تلخ در یک خانه در حال وقوع است. این مرد به پلیس گفت: وقتی به تلفن همسرم زنگ زدم پسرم گوشی را جواب داد. صدای او به شدت وحشتزده بود و میلرزید. او به من گفت مادرش در خیابان پیروزی است و اتفاقی برایش افتاده اما من فکر میکنم اتفاقی در خانه برای پسرم رخ داده است. دقایقی بعد ماموران به خانه این مرد رفتند و با شکستن در خانه وارد آنجا شدند و فهمیدند ساناز - همسر او- کشته شده است. آنها همچنین پیکر نیمهجان غرق در خون سیاوش پسر ساناز، را هم پیدا کردند. نماینده دادستان ادامه داد: «قبل از اینکه ماموران بررسیهای خود را آغاز کنند مردی به نام امیر را در محل حادثه بازداشت کردند و مشخص شد امیر با ورود به خانه ساناز، او را به قتل رسانده و دست به سرقت مبلغی ارز و پول نقد زده و سیاوش را هم به قصد قتل با چاقو مجروح کرده است. با بازداشت این مرد مشخص شد امیر بعد از برقراری ارتباط با ساناز وارد خانه او شده است. نماینده دادستان تهران در پایان اظهاراتش گفت: من به عنوان نماینده دادستان تهران با توجه به مدارک موجود در پرونده درخواست صدور حکم قانونی را دارم. در ادامه اولیایدم مقتول در جایگاه حاضر شدند و برای متهم درخواست صدور حکم قصاص کردند. آنها قبول کردند تفاضل دیه را هم بپردازند. سپس به دستور قاضی عبداللهی- رییس دادگاه- متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را رد کرد و گفت: من اصلا نمیدانم چه اتفاقی افتاد. قرار نبود کسی کشته شود و من رفته بودم تا برای فروش آبگرمکنهای خورشیدی با ساناز صحبت کنم. او نحوه آشناییاش با مقتول را توضیح داد و گفت: چند سال پیش در اربیل عراق نمایشگاهی برگزار شد که ساناز از طرف شرکتش
به این نمایشگاه آمده بود و من هم که غرفهدار شرکت دیگری بودم آنجا با ساناز آشنا شدم. او زن موفقی بود و شوهرش هم شغل خوبی داشت. از آن به بعد بود که رابطه من با ساناز شروع شد. بعد از پایان نمایشگاه او به ارومیه رفت و من برایش بلیت گرفتم که به تهران برگردد. در این سالها ما مرتب تلفنی با هم در تماس بودیم تا اینکه روز حادثه از من خواست به خانهاش بروم. او گفت آبگرمکنهای خورشیدی آمده است که اگر من خط فروش را راه بیندازم سود زیادی برایم دارد. من هم پیشنهاد را قبول کردم و به سمت تهران آمدم. قرار بود ناهار را با ساناز باشم. به خانه او رفتم. نمیدانم اصلا چه شد که او به مادرم و زنم فحش داد. متهم ادامه داد: «من سه ماه بود که عقد کرده بودم. به من میگفت چرا با آن زن ازدواج کردی، تو بیعرضهای، شوهر من را ببین چقدر پول دارد. همینطور به من فحش میداد. وقتی به مادرم و زنم توهین کرد آنقدر عصبی شدم که کنترل خودم را از دست دادم و دعوا کردم. کیفش را برداشت و به سمت آشپزخانه رفت. اسلحهای از کیفش بیرون آورد. نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. یک طناب زردرنگ روی میز آشپزخانه بود. آن را برداشتم و دور گردن ساناز پیچیدم. میخواستم تنبیهش کنم. بعد هم که طناب را از دور گردنش باز کردم هنوز جان داشت. متهم ادامه داد: روی کاناپه نشسته بودم. حالم اصلا خوب نبود. نمیدانستم دارد چه اتفاقی میافتد که پسر ساناز وارد خانه شد. در آن هنگام میخواستم فرار کنم. متهم که ادعا میکرد اصلا یادش نیست چه اتفاقی افتاده است اتهام سرقت را هم رد کرد و گفت: من فقط میخواستم حرصم را خالی کنم. ساناز اصلا حق نداشت به مادرم و زنم فحش دهد. در این هنگام قاضی عبداللهی از متهم پرسید: تو در خانه زنی که شوهر داشت و تنها بود چه میکردی؟ اگر رابطه کاری بود چرا چندبار به خانه او رفتو آمد کردی و حتی از او پول قرض گرفتی؟ چرا وقتی میرفتی که شوهرش در خانه نبود.متهم جواب داد: من به قصدی به خانه مقتول نمیرفتم. البته او از زندگی مشترکش راضی نبود اما نمیدانم چرا ازدواج من برایش مساله شده بود. من همسرم را دوست دارم و به زن دیگری هیچوقت فکر نمیکردم. قاضی عبداللهی سپس جزییاتی از گفتههای متهم در جلسه بازپرسی را برایش خواند و گفت: تو در جلسه بازجویی به وضوح توضیح دادی که با مقتول رابطه عاطفی داشتی و چندبار از او پول گرفتی و حتی گفتی چندبار به خانهاش رفتهای. جزییات قتل و انگیزهات را هم توضیح دادی. حالا چطور میگویی یادت نیست. متهم دوباره ادعا کرد که اصلا نمیداند چه اتفاقی افتاده و چرا دست به قتل زده است. قاضی عبداللهی سپس از متهم خواست روی صندلیاش بنشیند و ادامه رسیدگی به اتهامات او را به جلسه غیرعلنی موکول کرد. در ادامه سیاوش پسر نوجوان در جایگاه حاضر شد تا در مورد آنچه دیده بود صحبت کند. او گفت: از مدرسه برگشتم، کلید انداختم و در را باز کردم. این اتفاق عجیبی نبود چون بیشتر وقتها مادرم سرکار بود و من خودم در را باز میکردم. کفشهای غریبهای را در خانه دیدم، تعجب کردم. یکدفعه متهم را دیدم که جلویم ایستاده بود. سلاحی را به سمتم گرفت. او از من خواست به حرفش گوش کنم. پرسید پولها کجاست؟ گفتم نمیدانم. گفت مادرت را گروگان گرفتیم من آمدهام پول را بردارم اگر نشانم ندهی مادرت را میکشیم. باز تکرار کردم نمیدانم پولها کجاست، بعد او خانه را گشت و در یکی از کمدها دلار، یورو و سکه پیدا کرد و آنها را برداشت. در این هنگام مادربزرگم تلفن کرد. متهم از من خواست جواب بدهم. مادربزرگم گفت میخواهد به خانه ما بیاید، بعد پدرم به تلفن همراه مادرم زنگ زد. متهم دوباره از من خواست تلفن را جواب بدهم. گفت به پدرت بگو مادرت حالش بد شده در خیابانی در جنوب تهران است و بگو او هم بیاید. من هم اینها را تکرار کردم. صدایم به شدت میلرزید و فکر میکنم پدرم از لرزش صدایم فهمید که چه شده است. سیاوش ادامه داد: این مرد من را به حمامی که در اتاق پدرومادرم بود برد و از من خواست در وان آب بخوابم و دست و پایم را بست. وان را پر آب کرد و با طنابی گلویم را فشار داد. من بیهوش شدم. چند لحظه بعد به هوش آمدم اما گفتم بهتر است وانمود کنم مردهام. مرد جوان با چاقویی رگ دست راستم را برید و دوبار هم چاقو را به گردنم کشید. احساس میکردم خون میآید اما از ترسم نمیتوانستم حرکتی کنم. داشتم دوباره بیهوش میشدم که صدای شکسته شدن در خانه را شنیدم. مردی هم داشت با بیسیم حرف میزد. فهمیدم پلیس است. فریاد زدم. پدرم سراغم آمد و من را به بیمارستان رساند. این پسر در ادامه گفت: من جسد مادرم را ندیدم. متهم وقتی که میخواست من را از جایی که مادرم افتاده بود رد کند پالتوی مادرم را روی سرم کشید و نفهمیدم مادرم را کشته است. البته فهمیدم سلاحش قلابی است اما ترسیدم با او درگیر شوم چون گفته بود مادرم را گروگان گرفته از ترس اینکه مبادا برای مادرم اتفاقی بیفتد با او درگیر نشدم. بنا بر این گزارش ادامه رسیدگی به صورت غیرعلنی ادامه پیدا کرد و بعد از پایان جلسه دادگاه هم هیات قضات (عبداللهی، اروین، قاسمی، رستمی، رسولی) برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.