متهم به قتل : عاقبت خوشی نخواهم داشت
خیال میکردم در تهران زندگی راحتتر است، آدم راحتتر کار پیدا میکند و حقوق بیشتری میگیرد ولی از این خبرها نبود. هرچه میگشتم کار گیر نمیآوردم تا اینکه بالاخره مجبور شدم در خانههای مردم کارگری کنم.

او میگوید: «پدرم در شهر خودمان همدان کارگر ساده بود. تا وقتی بود یک جوری خرجمان را درمیآورد، اما من کلاس سوم ابتدایی بودم که مرد. بعد از آن، من مرد خانه شدم چون برادر دیگرم کوچک بود برای همین مدرسه را ول کردم و دنبال کار رفتم.»
یحیی کارگری میکرد و به سختی نان شب خانواده را درمیآورد. مادر او زنی بیسواد و خانهدار بود که از نظر اقتصادی نمیتوانست کمکی به خانواده کند.
یحیی سالها بعد به این دلیل که سرپرست خانواده بود از سربازی معاف شد. او همچنان برای خواهران و برادرش زحمت میکشید تا اینکه بعد از ازدواج آنها و مرگ مادر، او هم راهی تهران شد تا زندگی تازهای را شروع کند.
مرد زندانی میگوید: «خیال میکردم در تهران زندگی راحتتر است، آدم راحتتر کار پیدا میکند و حقوق بیشتری میگیرد ولی از این خبرها نبود. هرچه میگشتم کار گیر نمیآوردم تا اینکه بالاخره مجبور شدم در خانههای مردم کارگری کنم.»
مرد جوان مدتی بعد، کارکردن برای مردی را شروع کرد که وضع مالی متوسطی داشت. همین شغل آینده او را تغییر داد.
خودش ماجرا را اینطور شرح میدهد: «با دختر صاحبکارم آشنا شدم و از او خوشم آمد. او هم از من خوشش آمده بود برای همین دل را به دریا زدم و خواستگاری کردم. با اینکه وضع مالیام خوب نبود، قبول کردند و ما با هم ازدواج کردیم.»
یحیی بعد از ازدواج مجبور شد بیشتر کار کند تا همسرش در سختی قرار نگیرد. این زوج یک سال بعد از ازدواجشان برای اولین بار بچهدار شدند.
نام: یحیی ـ ب، متاهل
سن و تحصیلات: 35 سال ـ ابتدایی
اتهام و مکان: قتل ـ استان تهران
وضعیت پرونده: در حال رسیدگی
یحیی میگوید: «سه بچه دارم که آخری هفت سال دارد. من در تمام این سالها برای اینکه خانواده کم و کسری نداشته باشند شبانهروز کار کردهام. من نگهبان شب یک پاساژ بودم و هشت شب تا هشت صبح آنجا میماندم بعد به یک فروشگاه معتبر میرفتم و تا ساعت چهار بعدازظهر هم آنجا کار میکردم. کارگر خدماتی بودم در روز فقط سه یا چهار ساعت میتوانستم در خانه باشم و همسرم در این فرصت به من خیانت میکرد.»
اتهامی که یحیی به همسرش میزند ثابت نشده است، اما به هر حال او با این انگیزه مرتکب قتل شد.
مرد جوان توضیح میدهد: «یک روز زودتر از همیشه به خانه رفتم و دیدم محمود در خانهمان است. او میوهفروش محلمان بود. با دیدنش خونم به جوش آمد. در خانه وزنه بدنسازی داشتیم. آن را برداشتم و چند ضربه به سر محمود زدم و او را کشتم. زنم اگر به من خیانت نمیکرد این اتفاق نمیافتاد و من الان در زندان نبودم.»
متهم به قتل ادامه میدهد: «میدانم که قصاص میشوم، البته اگر اولیای دم مقتول رضایت ندهند. به من گفتهاند مدارکت برای اینکه ثابت کنی زنت به تو خیانت کرده و محمود با او رابطه داشته کافی نیست. میگویند دچار توهم شدهام. فعلا بچههایم با زنم زندگی میکنند.
دلم برایشان تنگ شده از وقتی به زندان افتادهام فقط یک بار یکی از خواهرانم به ملاقاتم آمده. آنها هم من را فراموش کردهاند انگار نه انگار که من زندگیام را برایشان گذاشتم و سالهای سال خرجشان را میدادم دنیا با من سر نامردی دارد و میدانم آخر و عاقبت خوبی در انتظارم نیست».