رهروان مهر و کین 4 : چه طرفه ملتی هستند این آمریکاییها
دبیرستان البرز
علیرضا طاهری
در بخشهای پیشین این رشته برنامههای ویژه، دیدیم که برغم ناخرسندی دو قدرت استعمارگر روزگار، بخصوص بریتانیای کبیر، از ایجاد رابطه رسمی میان واشینگتن و تهران، «حاج حسینقلی خان معین الوزاره»، پسر هفتم میرزاخان نوری، صدر اعظم جانشین میرزا تقی خان امیرکبیر، پیشگام ایجاد رابطه میان ایران و آمریکا، سرانجام پرچم ایران را بر فراز ساختمانی پنج طبقه در واشینگتن دی.سی. (پایتخت آمریکا) برافراشت و نخستین دفتر نمایندگی دیپلماتیک تهران در جهان نو، رسماً آغاز به کار کرد.
ساختمانی پنج طبقه با اسباب و اثاث کامل، روشنایی و گرمای رایگان، با اجاره ماهی دویست و بیست و دو دلار و دوازده سنت، از قرار هر دلاری هفت هزار(قران)، یعنی کمتر از یک تومان وجه رایج ایران.
نخستین دفتر نمایندگی ایران در واشینگتن در سال «موش»، برابر با سال ۱۸۸۸ میلادی گشایش یافت اما ایران و آمریکا سر «موشدوانی» در کار یک دیگر نداشتند. میان آنها هر چه بود مهر بود و مهر بود و مهر....نشانهای از کین در همراهی ایران و آمریکا دیده نمیشد.
ایرانیها کلاً نظر مثبتی به آمریکا داشتند
دکتر بهمن آقایی دیبا، استاد و کارشناس حقوق بینالملل در واشینگتن بر همین نکته تاکید دارد:
«از آن زمانها اگر بخواهیم ارتباطات را در نظر بگیریم میتوانیم بگوییم ایرانیها، در کل، نظر بسیار مثبتی به آمریکا داشتند. یک علت عمده آن هم مربوط به مسائلی همچون انقلاب خود آمریکا و تحولاتی بود که در آن کشور، بعنوان منطقهای که سابق بر این حالت مستعمره انگلستان را داشت، از سر گذرانده بود. تلاش آمریکاییان برای آزادی، و بعد از آن پیشرفتهایی که در آن کشور رخ داده بود، و استقلالش، و بخصوص مسائل مربوط به این که ایرانیها یک نوع امید در این میدیدند که با استفاده از کمک آمریکاییها بتوانند از شر فشار رو سها و انگلیسها رهایی یابند،موثر بود.»
بهمن آقایی دیبا میافزاید: «فشار روسها و انگلیسها در آن زمان خیلی بر ایران زیاد بود. حکومت را عوض میکردند و دخالت زیادی در مسائل ایران داشتند. ایرانیها امیدوار بودند که بتوانند از آمریکاییها استفاده کنند. میتوانم بگویم تلاش ایران برای مدرن شدن، و خلاص شدن از سلطه روس و انگلیس، با حمایت رهبران تجاری و صنعتی آمریکا هم مواجه بود. همچنین در لااقل چهل سال گذشته میشود گفت که ایران و تحولات ایران آثار بسیار مهمی بر مجموعه سیاستهای خارجی و داخلی ایالات متحده داشته است.»
امیر طاهری- نویسنده و تحلیلگر ایرانی، نویسنده کتابهای «روح الله: خمینی»۱، «لانه جاسوسی»۲، و آخرین سردبیر روزنامه «کیهان» تا پیش از فروپاشی پادشاهی در ایران، با تایید این دیدگاه دکتر بهمن آقایی دیبا، تاکید میکند که به دلائل متعدد، روابط واشینگتن و تهران را قاعدتاً باید تنها رشته مهر و دوستی گره بزند و در آن نشانی از دیوار کین و بی اعتمادی نباشد:
«جمعبندی کلی در مورد مناسبات ایران و ایالات متحده هم آسان است و هم دشوار. آسان است به این معنا که که این دو کشور هرگز مشکلاتی که سایر کشورها با همدیگر دارند، مثل اختلافات مرزی، رقابت برسر دسترسی به منابع طبیعی، کنترل بازارها و غیره هرگز بینشان وجود نداشته است. به همین جهت هم نمیشود گفت که بین ایران و ایالات متحده یک تاریخ کلاسیک وجود دارد، تاریخی مثل مناسبات ایران با امپراطوری روم قدیم یا امپراطوری بریتانیا در قرن نوزدهم و یا امپراطوری تزاری و غیره. از طرف دیگر این جمعبندی کار مشکلی است برای این که جنبههای بسیار متعددی دارد. یعنی در مدت کوتاهی که بین این دو کشور مناسبات وجود داشته از زیر و بمهای بسیاری در زمینههای فرهنگی، نظامی، سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی گذشتهایم.»
انیر طاهری میافزاید: «تقریباً میشود گفت، درطول لااقل شصت سال گذشته، کمتر جنبهای از زندگی یک ایرانی را میشود پیدا کرد که به یک نوعی به مناسبات ایران و ایالات متحده ربط پیدا نکند.»
رسول پارس؛ نخستین آمریکایی در ایران
جاستین پرکینز
و براستی نخستین گامهای ایرانیان و آمریکاییان، دوشادوش یکدیگر، از همان آغاز در شاهراه مهر بود.
«جاستین پرکینز»۳، زبانشناس و مبلغ مسیحیت فرقه «پرسبیتری»۴، که به عنوان نخستین آمریکایی مقیم ایران نامش در تاریخ ثبت شده، با همین پیام مهر از ینگه دنیا، از جهان نو، به سرزمین باستانی و کهنسال ایران آمد.
او سر سلسله «مرسلین» یا مبلغان مسیحی بود که در شمال غربی ایران ساکن شد. و با پرهیز کامل از گیر و گرفتهای سیاسی، در میان هوادارانش با نام «رسول پارس»۵ بلند آوازه شد.
ایرانیان در آن زمان، از آمریکا و از آن چه در هزاران فرسنگ دورتر، در آن سوی اقیانوس میگذشت، اگر نه هیچ خبری، که چندان خبری نداشتند.
ای بسا در اواخر سال ۱۸۲۰ میلادی، یکصد و نود سال پیش بود که عباس میرزا، ولیعهد فتحعلیشاه قاجار برای نخستین بار روایتی خوشایند درباره آمریکا از بازرگانی ترک شنید و به فکر افتاد که از این قدرت نوخاسته در جنگ قدرت دو استعمارگر بزرگ روزگار، دو قدرت حاکم بر سرنوشت ایران و ایرانیان آن دوران، بریتانیای کبیر و روسیه تزاری، بهره بگیرد.
جنگ قدرتی که «راجرد کیپلینگ» یا «رادیارد کیپلینگ»۶، شاعر نامدار انگلیسی زاده «بمبئی»، «مُمبای»۷ امروز در هندوستان، نام «بازی بزرگ»۸ را برای آن برگزید.
«بازی بزرگ» بر سر ایران فقرزده ، دلسرد و از پای و نفس افتاده، میان دربارهای لندن و پطرزبورگ ، بالا و پایینها و زیر و زبرها داشت. اما آمریکاییها به هیچ روی نمیخواستند یار هیچ یک از دو هماورد این میدان باشند.
نخستین آمریکاییها در ایران وظیفه خود را صرفاً بهبود بخشیدن به زندگی ایرانیان درمانده، بخصوص اقلیت مسیحی این خطه کهن، میدانستند. از سه دستگاه چاپی که برای نخستین بار وارد ایران شد، دو دستگاه رهاورد همین نخستین آمریکاییان بود. و همانها بودند که سرمایه چاپ ترجمه فارسی کتابهای مقدس مسیحیان، «عهد عتیق» و «عهد جدید» را تامین کردند.
چه طرفه ملتی هستند، این آمریکاییها!
علی نقدی در رساله تحقیقی خود برای دانشگاه تبریز، سال ۱۳۵۵، زیر عنوان «آمریکاییان در غرب ایران» ، مینویسد:
«آمریکاییان ، مدارس و نیز درمانگاههایی در آذربایجان تاسیس کردند که ایرانیان، فارغ از هر کیش و آیینی که داشتند، درآنها مداوا و درمان میشدند. هیچ تلاشی برای گرایش مسلمانان به مسیحیت نمیکردند و از همین رو، ملاهای تندرو نیز مخالفتی با حضور آنان در ایران نداشتند. حتی شماری از همین روحانیون شگفتیزده میگفتند: "این ینگه دنیاییها ، طرفه ملتی هستند، هر چه دارند میبخشند اما در عوض هیچ نمیخواهند."»
این مبلغان گریزان از سیاست ، اما، تصویر سرزمینی آزاد از آمریکا بدست میدادند، سرزمینی که برابری و مساوات بر آن فرمان میراند، و در آن اشرافزاده را بر فرزند خانوادههای تنگدست مزیتی نیست.
بسیاری از ایرانیان مسلمانی که به مدارس این مبلغان آمریکایی مسیحی میرفتند، برای نخستین بار با مفاهیم نوینی مانند حکومت قانون، ارزش فطری انسان، ارزش ذاتی هر یک از آحاد بشر، آزادی کیش و آیین، مذهب و دین، فوائد کاربرد روشهای آمیخته با انضباط و بالاتر از همه با این امکان آشنا میشدند که دستیابی به شادکامی و خوشبختی در این جهان وجود دارد.
سَتٌاره فرمانفرماییان، از بنیادگذاران مددکاری اجتماعی در ایران، یکی از شاگردان همین مدارس آمریکایی در ایران در دوران رضاشاه پهلوی، روش تدریس آمریکاییان را بروشنی به یاد دارد:
«توی این دبیرستان به ما یاد میدادند که یک نوع دموکراسی داشته باشیم. مثلاً خود معلم هم دستورهای آنچنانی نمیداد. میخواست که دانشجویان خودشان آزادی عمل داشته باشند. بروند مشکلات را جستوجو کنند . حرف بزنند و خودشان مسائل را حل کنند.آن هم راهی بود که من یاد گرفتم آدم چه طور میتواند با سواد باشد. نه تنها بخواند و بنویسد بلکه یک روش با سوادی همراه با دموکراسی را از آنها یاد گرفتم.»
ستٌاره فرمانفرمائیان تاکید میکند که آمریکاییان از پرداختن به مسائل سیاسی یکسره سر باز میزدند، اما در عمل، دموکراسی و مردمسالاری را به شاگردانشان می آموختند:
«متدشان خیلی جالب بود. به این معنا که نه تنها ما درس میخواندیم بلکه ما را میبردند و وضع مردم و مشکلاتشان را به ما نشان میدادند. مثلاً در جنوب شهر اینها درمانگاهی برای بیماران و نیازمندان درست کرده بودند که ما را به آنجا میبردند تا هم در آن درمانگاه کار کنیم و هم با (درد مردم) آشنا شویم. این خیلی خوب بود. من هیچ جا را در ایران نمیشناختم که این روش را داشته باشند. خواهران بزرگم در مدرسه ژاندارک که مدرسه متعلق به فرانسویان بود میرفتند، آنها یک چنین برنامههایی نداشتند که بروند و از نزدیک با مشکلات مردم ایران آشنایی پیدا کنند.»
گزارش اوضاع ایران، از واشینگتن به تهران
نخستین آمریکاییان در ایران ، از مداخله در امور داخلی سیاسی ایران آشکارا سرباز میزدند. اما نخستین وزیران مختار یا فرستادگان دیپلماتیک واشینگتن به تهران، رویدادهای سیاسی ایران را با دقت، چنان پیگیری میکردند که در شماری از موارد، این «حاجی حسینقلی خان»، وزیر مختار دربار قاجار در آمریکا بود که از راه «راپرت»ها و گزارشهای نماینده رسمی آمریکا در ایران، از آنچه در قلمرو سلطان صاحبقران، خاقان بن الخاقان، میگذشت، آگاه میشد، و این آگاهیها را برای صدراعظم وقت، میرزا علی اصغر خان، «امین السلطان اتابک اعظم»، به تهران میفرستاد تا بداند که در قلمرو صدارتش چه می گذرد:
«از قراری که شنیدم، در هفته قبل تلگرافی از وزیر مقیم به وزارت خارجه امریک رسیده، و حدود آذربایجان و ارومی مغشوش شده و طوایف اکراد قصد قتل و غارت دارند. و مسیحیهای آن جا هم در معرض تلفات هستند..... ایل زرگر، پست دولتی را که از کرمان به تهران میآمده در عرض راه قم زده و پول زیادی که با چاپار بوده (برده ) لهذا حسن خان سرهنگ و پنجاه نفر قزاق را فرستادهاند که اشیاء مسترقه را مسترد کنند.....»
«آمریکا توانگر و ثروتمند است. آمریکا هزاران فرسنگ دورتر از ایران است. آمریکا بر خلاف «روس منحوس» و «انگلیس ابلیس» در پی کشورگشایی و فرو خوردن سرزمین کیانی نیست.» با چنین دیدگاهی، بسیاری از ایرانیان اندیشهمند و اندیشهورز، در آخرین سالهای قرن نوزدهم و نخستین سالهای قرن بیستم میلادی، آمریکا را به چشم نوشداروی ایران پهلو دریده و درخون غلتیده میدیدند.
این نگاه آمیخته با حیرت و حسرت و ستایش ایرانیان به آمریکا، و روش سیاسی آمریکا، گاه تا بدان اندازه پر رنگ میشد که «حاجی حسینقلی خان» معروف به «حاجی واشینگتن»، فرستاده ناصرالدینشاه، پادشاه خو کرده به خون و خشم و خشونت، در راپرتهایش به امین السطان اتابک اعظم، زیر عنوان «محرمانه»، از نکاتی میگفت که در ایران دوران «سلطان صاحبقران»، حتی اندیشیدن به آنها، ای بسا، گردن گوینده را به تیغ میسپرد و سرش را بر باد میداد.
حاجی حسینقلی خان در راپرت یا گزارشی محرمانه به صدر اعظم یا نخست وزیر ایران، «امین السلطان، اتابک اعظم» به تاریخ «غُره» یا اول ماه صفر سال ۱۳۰۶ مینویسد:
«قربانت شوم.... بحمدالله در اقبال مصون از زوال سرکار اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی، روحنا فداه، به واشینگتن که اول شهر متمدن دنیاست، رسیدم .....نقطه ماموریت بنده از تمام سفرای دولت علیه دورتر، و به تمدن و تربیت نزدیکتر است. و اهالی این مملکت به تمام اهالی اروپ استهزاء میکنند و آنها را اجنبی میشمارند و روس و انگلیس را سخریه مینمایند. ببینید که تفاوت چقدر است .....تمام مردم، بیدار و هوشیار و با علم و ادب و تربیت هستند. زنهای این مملکت با مردها در تربیت و کار تفاوتی ندارند. و تمام رجال و امنای دولت مواجب بخور و نوکر رعیت هستند و اگر خلافی بکنند، جماعت آنها را معزول مینمایند.»
دو «غلام سیاه» نماینده مجلس آمریکا
حاجی حسینقلی خان، سپس با شگفتی مینویسد که در کنگره آمریکا، دو تن از نمایندگان سیاهپوستند:
«در اجزای وکلا دو نفر غلام سیاه است.
مرد خداشناس که تقوا طلب کند
خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش
کار میخواهند و هنر و آزادی، هر کسی مالک مملکت است و میتوانید از این مساله این مطلب را قیاس کنید: تمام مردم ینگی دنیا فرداً، فرداً، سلطان قادر مستقل هستند. مملکتی که پنجاه کرور نفس محترم سلطنتی دارد. ....ببینید با چه اطمینان و آسایشی راه میروند و کار میکنند....»
حاجی واشینگتن مسحور آمریکاست با دهانی بازمانده از شگفتی، چنین چیزی مگر ممکن است؟ عجیب حادثهیی و غریب واقعه یی!
بگویم از برایت داستانی که در معنای آن حیران بمانی
نخستین دفتر نمایندگی دیپلماتیک ایران در آمریکا در حالی رسماً آغاز به کار کرد که از حضور نخستین آمریکاییها در ایران، بیش از نیم قرن میگذشت.
جاستین پرکینز، متولد پنجم مارس ۱۸۰۵ در شهر چیکوپی۹، ایالت ماساچوست که دوره «الهیات» را با «افتخار» به پایان رسانده بود، بفرمان هیات ویژه کمیسرهای مرسلین خارجی آمریکا، در پاییز سال ۱۸۳۳ با کشتی روانه ایران شد تا به اقلیت آسوری های مسیحی در «اورمیه» خدمت کند.
او در همان سال مرکز مرسلین یا مبلغان مسیحی را در آن شهر بر پا کرد. «آزاهِل گرنت»۱۰ ، پزشک آمریکایی ، یار و دستیار جاستین پرکینز در این سفر بود.
مرکز یاد شده سی و پنج سال پیاپی به کار خود ادامه داد. خود او مینویسد: «اقلیت مسیحیان ایرانی را مردمانی دیدم فقرزده و فرو رفته در جهل و بیخبری که بردهوار به مالکان مسلمان خدمت میکردند.»
جاستین پرکینز در دوران طولانی خدمتش زبان آسوری آموخت و کتابهای متعددی به آن زبان نوشت و ترجمه کرد. تمام این کتابها در چاپخانه خود مرکز مبلغان آمریکایی در اورمیه چاپ و صحافی میشد. همزمان، جاستین پرکینز، شبکهیی از دبستان و دبیرستان در شمال غربی ایران براه انداخت که آموزش و پرورش در آنها بر پایه روشهای مدرن آمریکایی بود.
مدارس مبلغان مسیحیان آمریکا برای مسلمانان ایران
دستاورد این مدارس چنان درخشان بود که هیات آمریکایی به درخواست دربار قاجار (در دوران محمدشاه و با امضاء خود او) نمونههایی از آنها را برای مسلمانان ایرانی نیز براه انداخت .
ریشههای دبیرستان «البرز» و دبیرستان «نوربخش» تهران را در همین تلاشهای جاستین پرکینز می توان یافت: دو دبیرستان ویژه پسران و دختران با نامهای ایرانی که البته مردم نام کالج آمریکایی را برای آنها بکار میبردند.
سالها بدرازا کشید تا دقیقاً در سال ۱۳۲۹ شماری از نخبگان آموزش و پرورش در ایران، از جمله دکتر احمد بیرشک، توانستند موسساتی را برای آموزش و پروزش دانش آموزان ایرانی بنیاد نهند که با «کالج»های آمریکایی «البرز» و «نوربخش» کوس برابری بزند.
گروه فرهنگی «هدف» که به روش آمریکایی نام آن از حروف نخست سه واژه «هنر»، «دانش» و «فرهنگ» برگرفته شده بود.
جاستین پرکینز که در نقاشی آبرنگ نیز زبردست بود، تابلوهای متعددی از مردم شهر و روستاهای ایران کشیده است که نمونه آنها را در کتابهای او می توان دید.
جاستین پرکینزخاطرات دوران خدمتش در ایران را در کتابهایی زیر عنوان «اقامتی هشت ساله در پرشیا، در میان مسیحیان نسطوری با یادداشتهایی درباره محمدیها»۱۱، و «زندگانی مرسلی در ایران»۱۲ گرد آورد.
آمریکاییها با الگو برداری از تلاشهای این هموطنشان، نخستین مدرسه مدرن طب در ایران را در سال ۱۸۷۹ بنیاد نهادند.
جاستین پرکینز، در پی خدمت طولانیش درایران، در حالی به آمریکا بازگشت که شش فرزندش در ایران، دیده از جهان فرو بسته بودند. هفتمین فرزند، «جودث»۱۳ نیز اندکی پس از بازگشت به آمریکا درگذشت.
شهرزاد: «و اما ای ملک جوانبخت، راز کامیابی این پیشاهنگان ینگه دنیایی در بلاد مسلمانان، از پرهیز آنان از تبلیغ بومیان به تغییر دین مایه میگرفت و نیز از پرهیزشان از ورود به عرصههای سیاسی....»
اما خواهیم دید که این پرهیز از درگیریهای سیاسی، چندان به درازا نکشید. تا جایی که یکی از اخلاف همین جاستین پرکینز، حتی تفنگ به دست گرفت تا دوشادوش ایرانیان آزادیخواه با نیروی استبداد پیکار کند، و جان گرامی را نیز بر سر همین کار نهد.... از این آمریکایی جنگاور، از «هاروارد باسکرویل»۱۴ ، بیشتر خواهم گفت. از یار و یاور ستارخان و باقرخان، سردار و سالار ملی ایران در جنبش مشروطهخواهی.
1- Spirit of Allah: Khomeini
Nest of Spies-2
Justin Perkins (Holyoke, Massachusetts March 5, 1805- Chicopee, Mass. Dec. 31 1869) -3
Presbyterian - 4
Apostle of Persia (در آن زمان، و تا سال 1314 هجری شمسی، جهانیان ایران را بنام «پرس» یا «پرشا»، به معنای سرزمین پارس می شناختند. در سال یاد شده، بفرمان رضا شاه، از کلیه کشورهایی که با ایران روابط دیپلماتیک داشتند، رسماً خواسته شد که از کاربرد «پرس»، «پرشیا» یا واژه های مشابه آن ها برای ایران چشمپوشی کنند، و برای ایران، تنها از نام ایران بهره بگیرند. در آن زمان گفته می شد که رضاشاه از بیم تجزیه ایران و محدود دانستن آن به استان «فارس»، و نیز برای تاکید بر این که ایران به «پارس» یا «فارس» محدود نمی شود، چنین فرمانی داد. با این حال، از محمدعلی فروغی، یکی از برجسته ترین سیاستمداران آن زمان، و از بنیادگذاران «فرهنگستان» نقل قول کرده اند که گفته است: با تبدیل پرس و پرشا به ایران، معرفه یی را نکره کرده اند!)
6 - Rudyard Kipling (30 Dec. 1865 Bombay India- 18 Jan. 1936)
Bombay (Mumbai)-7
Great Game -8
Chicopee -9
Dr. Asahel Grant -10
A Residence of Eight Years in Persia Among the Nestorian Christains, with Notices of the Muhammedans (1841) _11
Missionary Life in Persia (1861)_12
Judith -13
Howard Baskerville -14
لینکهای مرتبط :
رهروان مهر و کین 1: تاریخچهای از روابط ایران و آمریکا