نزاع مرگبار بر سر یک دختر
جوانی که دوست خود را بر سر رابطه مشترک با یک دختر کشته است دیروزمحاکمه شد.
به گزارش تهران امروز شروع جلسه با حرفهای عطار نماینده دادستان تهران بود که خطاب به قضات شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران گفت: 16 ابان ماه سال گذشته پلیس آگاهی کرج از مرگ جوان 23 سالهای به نام بابک در بیمارستانی در شهرک اندیشه کرج مطلع شدند. با تحقیقات به عمل آمده مشخص شد بابک طی یک درگیری با یکی از دوستانش به نام رضا به ضرب چاقوی وی مجروح و به بیمارستان منتقل شده است. علت مرگ وی هم بر اثر همین ضربه چاقو بوده است. ماموران مربوطه رضا را بازداشت کرده و وی با اعتراف به قتل بابک گفت: دعوای ما به خاطر دختری به نام المیرا بود که این دعوا سرانجام به قتل بابک منجر شد.با توجه به بازسازی صحنه جرم و اعترافات مقرون به واقعیت متهم دادستانی برای وی تقاضای مجازات قانونی را دارد. سپس پدر و مادر مقتول به جایگاه آمده و برای متهم تقاضای صدور حکم قصاص کردند.
یکسال جهنمی
در ادامه متهم به جایگاه آمده و با گریه شدید گفت: من رفیقم را کشتهام و یک سال است به خاطر این کار عذاب وجدان دارم و زندگی برایم جهنم شده است. متهم افزود: دوستی من و بابک زبانزد همه بود ما سالها بود که با هم رفیق بودیم و دوستی عمیقی با یکدیگر داشتیم. تا اینکه پای دختری به نام المیرا به زندگی ما باز شد. المیرا دوست بابک بود و من چند سری او را با بابک دیدم و به وی علاقهمند شدم.
مدتی گذشت و من به المیرا گفتم میخواهم با او رابطه داشته باشم. او هم پیشنهاد مرا قبول کرد و ما با هم رابطه برقرار کردیم. اما قرار بود بابک بویی از این قضیه نبرد چرا که المیرا با او هم رابطه داشت و در صورتی که بابک میفهمید بین من و او شکر آب میشد.اما بابک سرانجام از این رابطه با خبر شد. روز حادثه من و المیرا در خانه بودیم و تلفن همراهمان را هم خاموش کرده بودیم.چند ساعتی گذشت و المیرا یک دفعه موبایلش را روشن کرد. بلافاصله بابک زنگ زد و با بیان اینکه میداند المیرا پیش من است شروع به فحاشی به المیرا و خانوادهام کرد و گفت به حساب هر دوی ما خواهد رسید. بعد از این تماس المیرا از من خواست او را به خانهاش برسانم چون از بابک میترسید و من هم او را با ماشین تا نزدیکی خانهاش رساندم.
دعوای مرگبار 10 ثانیه ای
متهم ادامه داد: وقتی داشتم بر میگشتم موبایل خودم را روشن کردم. بلافاصله بابک به من زنگ زد و شروع به فحاشی به من کرد و از من خواست به پارک بیایم تا با یکدیگر تسویه حساب کنیم. من ابتدا نرفتم چون میدانستم ممکن است کار بالا بگیرد اما او دوباره زنگ زد و من هم به سمت پارک رفتم. برای اینکه بابک را از دعوا منصرف کنم با چاقو ضربهای به سر خودم زدم و خون از سروصورتم جاری شد. گفتم شاید بابک با دیدن این وضعیت من از دعوا خودداری کند. به پارک که رسیدم از چند جوان که آنجا بودند سراغ بابک را گرفتم اما آنها گفتند وی را ندیدهاند. داشتم از پارک خارج میشدم که یکمرتبه بابک از پشت سر به من حمله کرد و ضربه محکمی به من زد. درگیری شروع شد و من هم دیگر نفهمیدم چه شد.بلافاصله افرادی که آنجا بودند جلو آمده و ما را جدا کردند.من اصلا متوجه نشده بودم که چاقویم در بدن وی فرورفته است وگرنه خودم او را به بیمارستان میرساندم. بعد از دعوا هم بابک به همراه دو دختری که با او بودند از آنجا رفت. بچه محلها هم به من گفتند بابک بعد از دعوا به یک قهوه خانه رفته و مشغول قلیان کشیدن است. ساعتی بعد اما ماموران آمدند و مرا بردند و تازه فهمیدم بابک فوت کرده است. در ادامه دادگاه دو شاهد این ماجرا را احضار کرده و از آنها در باره این ماجرا نظر خواست.
شاهد اول با بیان اینکه کل درگیری 10 ثانیه هم طول نکشیده گفت اصلا چاقویی دست رضا ندیده و بعد از درگیری هم خونی روی لباس بابک ندیده است.
شاهد دوم هم گفت: من بابک را سوار ماشینم کرده و به بیمارستان بردم و از او پرسیدم چه شده که گفت با رضا درگیر شده است. سپس متهم بار دیگر به جایگاه احضار شده و با عذرخواهی از خانواده مقتول از آنها خواست وی را ببخشند.هیات قضات هم در پایان جلسه وارد شور شد تا رای خود را درباره این پرونده صادر کند.