قاتلی که عذاب وجدان نگرفت
او به فکر به دست آوردن مال و ثروت بود حتی وقتی که مرتکب قتل شد و جان شوهرش را گرفت دچار عذاب وجدان نشد.
کار کردن در دادگاههای جنایی باعث تجربیات زیادی میشود. تجربههای ارزشمندی که شاید به جرات بتوان گفت در هیچ شغل دیگری نمیتوان آن را یافت.
برخورد با آدمهایی که هرگز فکر نمیکردی آنها را ببینی یا حتی چنین آدمهایی وجود داشته باشند. در یکی از این پروندهها به چنین مسالهای برخوردم.
سالها قبل بود، پیش از اینکه نظام قضایی تغییر کند و دادسرا دوباره احیاء شود. رییس یکی از شعب دادگاههای جنایی بودم.
آن زمان بازپرس و قاضی یکی بود. خب طبق معمول پرونده قتلی را برای من آوردند.
در این پرونده مرد میانسالی به قتل رسیده بود. پرونده را مورد بررسی قرار دادم. همه چیز نشان میداد این قتل به دست یک آشنا اتفاق افتاده است. تحقیق کردیم و به همسر مقتول رسیدیم. او در پی اختلاف با شوهرش، مرد بیچاره را به قتل رسانده بود.
تحقیقات ما نشان داد این زن همسر دوم مقتول است. مقتول بعد از فوت همسر اولش با این زن ازدواج کرده و داراییاش که یک مدرسه بوده را به نام زن دوم خودش کرده است.
بچههای مقتول با مادربزرگشان زندگی میکردند و زن جوان از این فرصت استفاده کرده و به بهانههای مختلف شوهرش را قانع کرده بود که مدرسه را به نامش کند. زن جوان بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد.
صحنه قتل بازسازی شد. زن جوان محاکمه و با درخواست اولیایدم به قصاص محکوم شد.
کسی که زیر تیغ است برای نجات جانش هرکاری میکند، قاتل هم از این امر مستثنی نبود، او خیلی تلاش میکرد رضایت اولیایدم را بگیرد.
مادر مقتول که مادربزرگ بچههای مقتول هم میشد شرطی برای رضایت گذاشته بود.
او گفته بود در صورتی که زن قاتل مدرسه را به نام نوههایش بکند حاضر است رضایت دهد.
جالب اینجاست که زن جوان با اینکه دوست داشت دوباره آزاد شود و زندگیاش را از سر بگیرد اما دلش نمیآمد مدرسه را به نام بچههای شوهرش بکند.
مدتی گذشت و در نهایت او قبول کرد. مدرسه به نام بچهها شد و زن جوان رضایت گرفت. پرونده به لحاظ جنبه عمومی جرم پیش من فرستاده شد، چون من صادرکننده رای اصلی بودم.
پرونده را که آوردند با خودم گفتم به هر حال این بچهها کوچک بودند و این مال میتواند برای آینده آنها مفید باشد.
وقت رسیدگی که تعیین شد، زن مجرم به دادگاه آورده شد. مورد محاکمه قرار گرفت و با توجه به اینکه ابراز پشیمانی کرد و زن جوانی هم بود او را محکوم کردیم اما اشد مجازات را در نظر نگرفتیم. زن جوان دوران محکومیتش را گذراند و آزاد شد.
بعد از آن دیگر از سرنوشت زن جوان و آن بچهها خبر نداشتم. تا اینکه چند سال بعد یکی از بچهها که بزرگ شده بود به دفتر من آمد.
او میگفت نامادریاش آنها را گول زده و دوباره مدرسه را به نام خودش کرده است.
این زن بعد از آزادی از زندان سراغ بچههای شوهرش رفته بود و به بهانه اینکه کار اداری دارد از آنها سند و وکالت گرفته بود و بعد هم مدرسه را به نام خود کرده بود.
وجدان در برخی افراد خیلی ضعیف است و آنها وقتی مرتکب گناهی میشوند اصلا عذاب وجدان نمیگیرند.
این زن هم از همان دسته افراد بود. او به فکر به دست آوردن مال و ثروت بود حتی وقتی که مرتکب قتل شد و جان شوهرش را گرفت دچار عذاب وجدان نشد. دوباره برای کسب مالی که حق بچههای مقتول بود اقدام کرد و آنها را فریب داد.
زنان موجودات پاک و لطیفی هستند، کمتر پیش میآید که زنی چنین خیانتی بکند. این زن از همان موارد نادری بود که من در طول خدمتم دیگر مثل او را ندیدم.
محمدسلطان همتیار - قاضی دادگاه کیفری استان تهران