نگاهی دیگر؛ حمله نظامی به ایران، واقعیت یا هراسافکنی؟
گزارش رسانههای اسرائیل مبنی بر مصمم شدن نخست وزیر این کشور به حمله نظامی علیه ایران بسیار خبرساز شد
علی افشاری
تحلیلگر سیاسی
وقوع چندین رویداد در روزهای گذشته بار دیگر احتمال وقوع جنگ را در کانون توجه مراکز و فعالان سیاسی ایران قرار داده است.
مفاد گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی که مستنداتی پیرامون تلاشهای احتمالی جمهوری اسلامی ایران در کشاندن برنامه هستهای به مسیر نظامی و انجام آزمایش انفجار مواد هستهای را در اختیار افکار عمومی جهانی قرار داد، باعث افزایش ناشکیبایی مقامات اسرائیل شده است.
برخی کارشناسان و فعالان سیاسی، این مساله را به منزله جدی شدن برخورد نظامی غرب و اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران تحلیل کرده اند.
تجربه لیبی و مشارکت نظامی غرب در سقوط قذافی باعث شده است که برخی کوشندگان سیاسی ایران نگران شعله ور شدن جنگ و حمله نظامی به ایران شوند. اما آیا واقعا روند رویدادها به سمت درگیری نظامی در هفتههای آینده پیش میرود؟ به عبارت دیگر امکان جنگ در کوتاه مدت چقدر جدی است؟ افزایش احتمال حمله نظامی یک واقعیت قطعی است یا ریشه در بزرگنمایی و اغراق دارد؟ در این میان هراس افکنی از منظر پیشبرد یک پروژه سیاسی و یا تقویت محتوای گفتمانی چقدر موثر است؟
شبح جنگ
شبح جنگ حدا قل از سال ۲۰۰۳ به بعد بر سر آسمان ایران پرواز میکند. در تمام این سالها برخورد نظامی به عنوان یک گزینه مطرح بوده است. گاه جدی شده ولی بسرعت فروکش کرده است. با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و شتاب یافتن ماجراجویی هستهای و سیاست خارجی تهاجمی در حاکمیت ایران، روز بروز ابعاد بحران سیاست خارجی شدت بیشتری یافت و فضا از مسیر مصالحه و توافق دور تر گشت. نتیجه این روند، حاکم شدن "وضعیت جنگی" بر مناسبات جهانی ایران پس از منتفی شدن پیشنهاد مبادله سوخت هستهای بود.
اما وضعیت جنگی با جنگ متفاوت است. اگر چه شباهت هایی با هم دارند اما وضعیت جنگی لزوما به برخورد نظامی منتهی نمی گردد. در این وضعیت چشم اندازی برای حل مسالمت آمیز مشکلات دیده نمی شود و به تدریج مسیر جنگ خواسته یا نا خواسته هموار میگردد. در وضعیت جنگی دلیل فیصله بخش و قطعی برای پایان دادن به مسیر دیپلماسی وجود ندارد، بلکه به موازات تنگ شدن مجاری تنش زدایی، از تهدید به جنگ به عنوان ابزاری برای نشاندن طرف مقابل بر سر میز مذاکره و رسیدن به توافق استفاده میشود.
در باب علت حاکم شدن "وضعیت جنگی" بر مناسبات بین المللی ایران نظرات مختلفی وجود دارد. در یک سر طیف، حکومت ایران به عنوان عامل اصلی تلقی میشود. ولی قطب دیگری هم هست که جنگ افروزان خارجی و طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا را در جایگاه مقصر مینشاند. با توجه به سیر تحولات هستهای ایران، به نظر میرسد که انعطاف ناپذیری حاکمیت ایران و اصرار بر تداوم بن بست هستهای در این میان نقشی موثرتر از عوامل خارجی داشته است.
وزیر دفاع اسرائیل در واکنش به گمانهزنیهای رسانهای در مورد احتمال حمله به ایران گفت که اسرائیل هنوز چنین تصمیمی نگرفته است
حتی اگر فرض شود که قائلان به نظامی گری در دنیا پشت سر تثبیت و تداوم وضعیت جنگی در ایران هستند، باز هم بدون مشارکت نیروهای تندرو در حاکمیت ایران امکان عملی کردن برنامههای خود را ندارند. لذا از منظر نگاه عینی به سیاست، نقش اصلی در برقراری این وضعیت بر دوش رفتارهای نسنجیده حاکمیت ایران است.
با این حال به نظر میرسد که رویدادهای اخیر در ادامه تداوم "وضعیت جنگی" هستند و هنوز قرائن قابل اعتنایی وجود ندارد که گزینه جنگ در افق کوتاه مدت را حتمی کند. به عبارت دیگر ترس از جنگ و هراس افکنی بیشتر از خود واقعیت جنگ بر فضا سایه افکنده است.
هراس یا واقعیت؟
فاش شدن نظرات نتانیاهو و باراک و کشاندن بحث حمله به ایران به عرصه عمومی توسط برخی از رسانههای اسرائیلی ضمن اینکه اقدامی کم سابقه بود، نشان میداد که تهدید جنگ جدی نیست و گر نه به جای آنکه حرف آن پیشاپیش زده شود مشابه حمله به عراق در سال ۱۹۸۱ و سوریه در سال ۲۰۰۷ به صورت غافلگیرانه عمل میشد. اما ممکن است تفاوت شرایط برنامه هستهای ایران و گستردگیاش در مقایسه با سوریه و عراق باعث شده است که اسرائیل روش جدیدی را اتخاذ کند.
اظهارات جدید وزیر دفاع اسرائیل که به صراحت حمله نظامی در کوتاه مدت به ایران را رد کرد، فرضیه تهاجم نزدیک اسرائیل را به صورت جدی زیر سئوال برد. اگر دولت اسرائیل اراده جدی به اقدام نظامی داشت و قرار بود دیپلماسی عمومی پله اول آن باشد، علی القاعده این موضوع نباید تکذیب میشد و بالعکس باید با جدیت در فضای داخل و خارج اسرائیل پی گرفته میشد.
بنابراین به نظر میرسد که اظهارات مقامات عالی رتبه دولت اسرائیل جنگ لفظی و کارزار روانی است که مجموعهای از اهداف داخلی و خارجی را دنبال میکند. در سطح داخلی دولت شکننده نتانیاهو میکوشد تا با برجسته کردن خطر برنامه هستهای ایران مسائل امنیتی را به دغدغه اصلی مردم این کشور تبدیل کند.
سوابق گذشته نشان میدهد که امنیت اسرائیل قوی ترین عامل انسجام بخش در میان طیف گسترده و متنوع نیروهای سیاسی این کشور است. بحران اقتصادی و افزایش نارضایتی نسبت به عملکرد دولت حزب لیکود، نیاز دولت به این مساله را افزایش داده است. همچنین تهدید به جنگ با ایران فضای افکار عمومی اسرائیل ر ابه لحاظ سیاسی بسیج میکند و احزاب مختلف آن را به هم نزدیک میکند تا پاسخی در خصوص چگونگی واکنش با تهدید حکومت ایران بیایند.
تقریبا همه نیروهای سیاسی، امنیتی و نظامی اسرائیل متفق القول هستند که مقصد اصلی برنامه هستهای ایران تولید بمب است و این مساله تهدیدی استراتژیک را متوجه حیات اسرائیل میکند. اما در خصوص نوع واکنش بین آنها هم نظری وجود ندارد. کشاندن این موضوع به عرصه عمومی این امکان را به دولت اسرائیل میدهد که به موازات نزدیک شدن ایران به نقطه غیر قابل بازگشت، زمینه را برای توافق عمومی روی راهبرد مناسب بازدارندگی مساعد کند.
پیچیدگی و دشواری وضعیت ایران تصمیم گیری در خصوص نوع واکنش را از حالت آنی و کوتاه مدت خارج ساخته و آن را مستلزم فرایند زمانمندی میسازد. اما از منظر خارجی دولت اسرائیل از این طریق به دنیا یاد آوری میکند که ایران مجهز به بمب هستهای را تحمل نمی کند و گزینه جنگ کماکان روی میز است. هدف از این اقدام فشار به کانونهای اصلی تصمیم گیر جهانی برای افزایش سختگیریها بر حکومت ایران است.
از آنجایی که احتمالا دستیابی به قابلیت تولید بمب برای مقامات تصمیم گیر پروژه هستهای ایران بیشتر از خود تولید بمب اهمیت دارد و این مساله حالت دانش بنیاد و نرم افزاری دارد و با بمباران نمی توان آن را از بین برد، تنها تحریمهای کمر شکن می تواند با افزایش فشارهای سنگین، حاکمیت ایران را به این نتیجه برساند که هزینههای به دست آوردن فناوری حساس هستهای بیشتر از منافع آن است.
از طرف دیگر اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان امنیتی وقتی که تحولات هستهای ایران را رصد میکنند، دستیابی این کشور به توانایی تولید سلاح هستهای را در دو سال آینده محال میانگارند.
همچنین به نظر میرسد که غرب تا کنون از نتیجه تحریمها در کل راضی است. از دید برخی از نیروهای جهانی مخالف بلند پروازی هستهای حکومت ایران نیز به کار بردن خرابکاری رایانهای، ترور نیروهای فعال، نفوذ و ایجاد حفرههای اطلاعاتی و در کل برنامههای ضد اطلاعاتی مخفی در زمینگیر کردن برنامه هستهای ایران در الویت است.
مانورهای نظامی و آمادگی برای حمل موشکهای هستهای نیز اتفاق جدیدی نیست. اسرائیل در گذشته نیز مانورهای نظامی حساسیت برانگیزی را انجام داده بدون آنکه هدف آنی جنگ را تعقیب کند و آنها را میتوان جزو تدابیر دفاعی محسوب کرد. تجربه روندهای سابق تصویب تحریم در شورای امنیت سازمان ملل نشان میدهد که در آستانه تصویب دور جدید تحریم ها، سر و صدای تهدید به جنگ نیز افزایش یافته است و در اصل این موج تبلیغاتی به مثابه پشتوانه تصویب تحریمها و اقناع دولتهای روسیه و چین عمل کرده است.
از آنجاییکه حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران میتواند منجر به جنگ منطقهای شود و تبعات آن فراتر از محدودههای دو کشور است، بعید به نظر میرسد که اسرائیل به تنهایی اقدام به حمله بکند. ممکن است که اسرائیل در حمله احتمالی نقش پر رنگی به عهده بگیرد، اما این نقش در چارچوب یک عمل جمعی و ائتلافی خواهد بود.
از دید برخی منابع، موضع گیری نیکلا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه در خصوص عدم سکوت کشورش در خصوص به خطر افتادن اسرائیل، به منزله چراغ سبز دولت فرانسه برای حمله به ایران تفسیر شد، اما تاکید چند باره وزیر خارجه فرانسه این تصور را به حاشیه برد.
رهبر ایران هشدار میدهد که پاسخ ایران به هر گونه تهاجم نظامی باعث فروپاشی حملهکنندگان خواهد شد
مقامات اصلی تصمیم گیر در آمریکا هم به صراحت تمایل خود به پرهیز از جنگ در کوتاه مدت و تاکید بر افزایش کمی و کیفی تحریمها در چارچوب اقدام چند جانبه بین المللی را نشان داده اند. اهمیت دادن به واقعیت بینی در دستگاه دیپلماسی آمریکا تا آنجا است که دولت این کشور از گزینه تحریم بانک مرکزی فعلا صرفنظر کرده است.
در خصوص پرونده اقدام به ترور در خاک آمریکا توسط نیروی قدس سپاه نیز ظاهرا اقدام تنبیهی فوری در دستور کار نیست. به نظر میرسد برخورد تلافی جویانه احتمالی که اوباما وعده آن را داد طی فرایندی زمانمند صورت خواهد گرفت.
برخی تلاش آیپک برای مسدود کردن تمامی روزنههای مذاکره با حکومت ایران را دلیل بر جدی شدن گزینه نظامی بشمار آوردهاند. شاید این مساله یکی از پیش نیازهای جنگ را فراهم سازد اما تجربه جنگهای قبلی نشان میدهد که بین قطع ارتباطات دیپلماتیک و وقوع جنگ لزوما رابطه مستقیم وجود ندارد. بسیاری از موارد بوده است که حتی در هنگام جنگ مسیر گفتگو و مذاکره بین دول تخاصم باز بوده است. در اصل، لابیهای اصلی یهودیان و نیروهای دست راستی آمریکا از طریق چنین پیشنهاداتی که هنوز به قانون تبدیل نشده است، میکوشند که مسیرهای تعلل و تاخیر در افزایش تحریمها به دلیل امید به وعدههای پیدا و پنهان مذاکره کنندگان ایرانی را مسدود سازند.
اما بررسی رفتار مقامات ارشد جمهوری اسلامی نشان میدهد که از دید آنها آمریکا و غرب در موقعیتی نیستند که بتوانند آسیب جدی به بقای حکومت بزنند. رهبری جمهوری اسلامی آشکارا از ضعیف شدن غرب، صهیونیسم و آمریکا سخن به زبان میآورد و نظام سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا را در حال سقوط معرفی میکند. همین نگرش بر دولت آقای احمدی نژاد و مجلس ایران نیز حاکم است.
از سوی دیگر گفته میشود که عناصری در حکومت ایران از یک حمله نظامی محدود و کنترل شده خارجی علیه این کشور حتی استقبال میکنند، چرا که چنین حملهای می تواند به آنها در تعقیب اهداف داخلی، منطقهای و خارجی شان کمک کند.
حکومتی که مدعی است جهان در یک پیچ تاریخی قرار داد و خود را پیش قراول بیداری اسلامی معرفی میکند که قرار است خلاء قدرت پس از فروپاشی نظام سرمایه داری غرب را پر کند، می تواند از یک درگیری نظامی با استعمار غرب برای خود مشروعیت درست کند.
اما ابعاد این درگیری نباید بگونهای باشد که چالشی جدی برای بقاء حکومت ایجاد کند. چه بسا حتی حاکمیت ایران ترجیح دهد که برخورد نظامی محدود زودتر رخ بدهد تا در غیاب جنبش اعتراضی وسیع و رکود حاکم بر فضای مخالفت سیاسی داخلی، بهتر بتواند خسارتها و تبعات منفی احتمالی برخورد نظامی را مدیریت کند (البته خطای محاسبه و ارزیابی نادرست از مناسبات جهانی میتواند برای حاکمیت ایران دردسر ساز شود).
بحران اقتصاد جهانی هم تمایل غرب به جنگ را به طور طبیعی کاهش میدهد. از طرف دیگر باراک اوباما در آستانه انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری است و یکی از برگهای برنده وی کاهش دادن نظامیگری در سیاستهای دولت آمریکا است. او میخواهد از فرصت خروج سربازان آمریکایی از عراق استفاده کند و هوداران مخالف جنگ خود را نیز برای حمایت دوباره قانع سازد. به عبارت دیگر برگزیدن گزینه جنگ خارج از شخصیتی است که وی با آن در عرصه سیاسی آمریکا منزلت کسب کرده است.
همچنین اوضاع پریشان سوریه و وخامت رو به تزاید در آن باعث میشود که این کشور به عنوان هدف برخورد نظامی احتمالی در مقایسه با ایران اولویت پیدا کند.
از طرف دیگر جمهوری اسلامی با دیگر دولت هایی که تا کنون آماج حملات نظامی خارجی قرار گرفته اند متفاوت است. توانایی نظامی حکومت، پیوندهای آن باحماس و حزب الله و تضعیف نیروهای مدافع غرب در شرایط جدید منطقه خاورمیانه، ریسک مواجهه نظامی اسرائیل با حکومت ایران را افزایش داده است. تضمینی وجود ندارد که حمله محدود عملا به یک جنگ منطقهای کشیده نشود.
بنابراین در شرایطی که هنوز منطقه آرایش پایدار و شکل نهایی خود را نیافته است و متغیرهای نامشخص و نامعلوم در آن زیاد است، عقلانیت سیاسی توسل به جنگ را توصیه نمی کند. مگر آنکه خطر آنقدر جدی باشد که منافع حاصل بر مخاطرات و هزینهها برتری ملموس داشته باشد.
در برآوردهای امنیتی و کارشناسی، فاصله جمهوری اسلامی با دستیابی به دانش فنی تولید سلاح هستهای حد اقل ۲ سال پیش بینی میشود. البته تداوم بن بست کنونی و ماجراجوییها و اقدامات نسنجیده تنش زا امکان روشن شدن شعلههای جنگ در آینده نامشخص را افزایش میدهد. به عبارت دیگر ساختار تصمیم گیری جهانی به استفاده از گزینه نظامی برای مهار حکومت ایران در مقایسه با گذشته نزدیک تر میشود، ولی از آنجایی که در میدان سیاست عملی به ناگزیر باید بازههای زمانی کوتاه را برای تحلیل و گمانه زنی در نظر گرفت، بحث جنگ اسرائیل، آمریکا و غرب بر علیه ایران و یا تکرار تجربه لیبی در بازه زمانی چند ماهه یک کارزار روانی و سیاسی بوده و هنوز قطعیت پیدا نکرده است.