ابراز نگرانی از وضع جسمی اسانلو و شهابی در نامه به رهبر ایراندبیرکل فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل، در نامه ای به آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران، نسبت به وضعیت جسمی نامناسب منصور اسانلو و رضا شهابی، دو فعال سندیکایی زندانی در ایران، هشدار داد و خواهان درمان و آزادی سریع این دو شد.
دیوید کاکرافت در نامه خود نوشته است: "این نامه را به نمایندگی از ۴ میلیون و ۶۰۰ هزار کارگر حمل و نقل در سراسر دنیا و سندیکاهای کارگری آنها، به شما می نویسم تا نگرانی شدیدمان را از وضعیت جسمی منصور اسانلو و رضا شهابی ابراز کنیم."
منصور اسانلو، رئیس و رضا شهابی، عضو هیات مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، هستند که این سندیکا یکی از سازمان های مرتبط با فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل است.
آقای اسانلو از تیر ۱۳۸۶ و آقای شهایب از خرداد ۱۳۸۹ در زندان هستند.
منصور اسانلو روز ۱۱ اردیبهشت برای معالجه بیماری قلبی خود از زندان رجایی شهر به بیمارستانی در تهران منتقل شده است.
Ezhaq - ایران - تهران
|
چند روزی، خیلی افسرده هستم. البته نتیجه کاری که کرده بودم، مرا شرمنده می کنه سعی می کنم با خودم کنار بیام که کمی بهتر بشم. نمی خوام کسی را ناراحت کنم ولی کاری که کردم هنوز با ان نمی توانم کنار بیام. چند روز پیش یک پسر بچه نوجوانی لباسهام رو کثیف کرد ناراخت شدم هولش دادم آن هم فوش به من داد. فوشی که در نوجوانی هر نامردی به مادرم می داد نمی خواهم خودم را توجیه کنم بگذریم، مثل سگ زدمش. احساس بدی دارم در نوجوانی بارها مثل یک سگ ادمهای نامرد مرا می زدند شبها خودم را خیس می کردم چه می شه کرد بی کس و کار بودم همیشه تحقیر می شدم. |
جمعه 23 اردیبهشت 1390 |
|
bache shapoor - سوئد - یوسدال
|
ezhAq-ایران-تهران. سلام دوست عزیز, خودت رو بیشتر از این سرزنش نکن و بیشتر از این ناراحت نکن! همینکه خودت قبول داری کار اشتباهی کردی که یک بچ رو زدی و پشیمان هستی وجدانت راحتت میکنه! هر کسی در زندگی خطاهایی میکند که بعد باعث پشیمانی و عذاب وجدان میشود. در ضمن همه تقصیرها هم شامل تو نبوده و اون بچه هم مقصر بوده چون به تو فحش داده و تو را از کوره بدر برده! حالا اگه اون بچه رو میشناسی برو و یه جوری از دلش در بیار تا اعصاب خودت هم ارام بشه. موفق و شاد باشی |
جمعه 23 اردیبهشت 1390 |
|
Ezhaq - ایران - تهران
|
مادرم رو خیلی دوست داشتم همه چی من بود پدرم رو مادرم قبل از تولدم از دست داده بود در نوجوانی من مادر رو از دست دادم. یک روز دیگه بیدار نشد. بیاد دارم روزها مادرم می رفت خانه های مردم کار می کرد تا کسی به ما صدقه نده همیشه نوازشم می کرد مادرم دوست داشتنی بود خیلیها به او پیشنهاد می دادند ولی مادرم به آنها توجه نمی کرد چه می شه کرد من و مادرم کس و کاری نداشتیم. بگذریم حالا یک بچه به من گفت مادر بهم بر خورد خیلی مسخرست فرض کل دنیا بگن مادر من که مادرم رو خوب می شناسم از چی باید بترسم. |
جمعه 23 اردیبهشت 1390 |
|
Ezhaq - ایران - تهران
|
زورم به بک بچه بی پناه باید برسه حالا که چی فرض مادر کاری می کرد باید ناراحت می شدم. من بخودم حق نمی دم. کار بدی کردم. سعی می کنم از خودم بخشش بخواهم . پی آن بچه رفتم ولی پیداش نکردم شاید می شد از دلش در بیاورم. من نامرد نیستم گریم گرفته. بیست ماه بخاطر نداشتن سرپناه تحقیر می شدم. بخاطر اقلیت بودن نجس، بخاطر نداشتن پدر حـ...، بخاطر نبودن مادر مادر بخاطر بی کس کار بودنم سگ.. |
جمعه 23 اردیبهشت 1390 |
|
h.k - دانمارک - اودا
|
ezhaq ایران.تهران.سلام دوست عزیز.خیلی ازمرامت خوشم امد.که ازغم دیگران غمگین میشوی.اتفاق برای همه هست.اولاایشان شمارامجبورکرده.دوم.همان که ازکارت احساس ندامت کردی.بخشیده شدی.وان طرف مقابل حتمابه اشتباهش پی برده وازگفته اش پشیمان شده. درنهایت توبیکناهی.اسم پدرومادرکسیرابردن تنهابرانگیزنده احساسات ادم میشود.والاسودوضرری برای انهاندارد.ضمناممکن است اسامی ادیان باهم فرق داشته باشند.امادرکل یکی هستند.بنابراین اقلیت نیستی.دراین عصر به شخصیت انسانهامی اندیشند.ازدینشان کسی سوال نمیکند.چون فرقی بینشان نیست.دل قوی داشته باشیدومردانه امیدوارم شادباشیددوست باتجربه وبااحساس من. |
شنبه 24 اردیبهشت 1390 |
|
SSEPEHR - ایران - گیلان
|
ezhaq ایران. تهران هموطن عزیزم از خواندن کامنتت متاثر شدم روح دو عزیز از دست رفته ات شاد. انسان بزرگی هستی چون وجدان بیداری داری سختیهای روزگار انسانهای بزرگ پرورش میدهد. من هم مانند شما اقلیت مذهبی هستم واصلا هم ککم نمیگزه یک عده جاهل بهم بگن نجس!! همیشه ودر همه حال سعی میکنم آدم باشم واگر لایق باشم باری رو از دوش هموطنانی که به کمک من و شما وما، احتیاج دارند بردارم، دوست من وقتی با دیگران خوب هستیم، در واقع بهترین رفتار را با خود داریم . روز و روزگار خوبی را برای شما وبرای همه دوستان آرزومندم. |
شنبه 24 اردیبهشت 1390 |
|
rezashah1919 - ایران - تهران
|
Ezhaq - ایران - تهران: یک بار شخصی به نزد گاندی امد و با عصبانیت درحالی که میگریست/ گفت که پسرم را عده ای از مسلمانان کشته اند. به من بگو که من چه کنم. گاندی گفت / برای اینکه تسکین پیدا کنی. پسر بچه مسلمانی که پدرش توسط هندوها کشته شده/ به فرزندی بگیر و اورا بزرگ کن و سعی کن که اورا یک مسلمان خوب تربیت کنی. زیرا پدر ان پسربچه مسلمان بود و ارزو داشت که پسرش هم مسلمان خوبی باشد. دوست عزیز: تو هم کتکت را از این پسر بچه در واقع خوردی. درد وجدان گاهی دردناک تر است. سعی کن ارام بگیری و به یاد داشته باش که تکرار نکنی. با ارزوی موفقیت |
شنبه 24 اردیبهشت 1390 |
|
Ezhaq - ایران - تهران
|
از شما دوستان عزیز تشکر می کنم. راستش رو بخواهید، دیروز کمی سر حال نبودم فکر می کردم که نوشته هام را حذف می کنند. البته کمی می خواستم خودم را سبک کنم از مدیران سایت ایرانیان نیز تشکر می کنم که کمی نوشته هام رو اصلاح کرده بودند. امیدوارم هر کجا که باشید پیروز و سر بلند باشید. |
شنبه 24 اردیبهشت 1390 |
|