او سابقا مدرس فهم عمومی علم در دانشگاه آکسفورد بود.از جمله افتخارات او، عضویت در انجمن سلطنتی علوم، و انجمن سلطنتی ادبیات است. وی در تفسیر و آموزش عمومی دانش نقش برجستهای در انگلستان دارد. و کتابهای مشهوری در زمینهٔ فرگشت نوشته است.
نخستین کتاب او با عنوان ژن خودخواه، که در سال ۱۹۷۶ منتشر شده بسیار تأثیرگذار بوده است. در این کتاب او نقش کلیدی ژن ها را در فرگشت [تکامل] تشریح میکند و برای نخستین بار مفهوم میم را مطرح مینماید.از آن پس او چندین کتاب نگاشته که بیش تر عناوینی شاعرانه دارند: ساعتساز نابینا، صعود به قلهٔ ناممکن، گسیختن رنگینکمان، داستان نیاکان، پندار خدا و جدیدتر از همه بزرگترین نمایش روی زمین؛ که هر کدام شرح و بحث جنبههایی از مفهوم انتخاب طبیعی هستند. در این میان فنوتیپ گسترش یافته؛ به نظر خود داوکینز بدیعترین اثر علمی اوست. در این کتاب که به عنوان اثری مطرح در زمینهٔ زیستشناسی فرگشتی به شمار میرود، وی این نظریه را مطرح کرد که اثرات فنوتیپی [رخمون] محدود به داخل بدن جانداران نیستند؛ بلکه میتوانند به بیرون از بدن جاندار گسترش یابند و حتی در بدن دیگر جانداران تاثیر بگذارند.
داوکینز از منتقدان بزرگ آفرینشگرایی و یک بیخدای مشهور است. او همچنین یک آزاداندیش، اومانیست سکولار، شکگرا، خردگرای علمی و پشتبان جنبش روشنها (به انگلیسی: Brights Movement) است. داوکینز در کتاب پندار خدا (۲۰۰۶) عنوان نمود که خالق ماوراطبیعه به احتمال قریب به یقین وجود ندارد و ایمان دینی یک پندار [توهم] غلط جا افتاده است.در نوامبر سال ۲۰۰۷ فروش این کتاب تنها در زبان انگلیسی به یک و نیم میلیون نسخه رسید. این کتاب به سی و دو زبان؛ از جمله فارسی؛ ترجمه شدهاست.
زندگینامه
ریچارد داوکینز در ۲۶ مارس ۱۹۴۱ در نایروبی کنیا زاده شد. پدرش یک سرباز بود که در جنگ جهانی دوم از کنیا به انگلیس بازگشت تا به نیروهای متفقین بپیوندد.آنها در سال ۱۹۴۹ زمانی که ریچارد هشت ساله بود به انگلستان بازگشتند. هر دو والدین او به علوم طبیعی علاقهمند بودند و پاسخ پرسشهای داوکینز را به شکل علمی میدادهاند.
داوکینز دوران کودکی خود را یک پرورش معمولی انگلیکان توصیف میکند. به گفتهٔ او وی در ۹ سالگی شروع به شک کردن در وجود خدا کرد. ولی برهان نظم او را قانع میکرد. البته دریافت این نکته که در جهان ادیان گوناگون وجود دارند و مسیحی بودن او کاملا شانسی بوده و اگر در جای دیگری به دنیا میآمد دین دیگری داشت رویش تاثیر گذاشت و فهمید که چون هزاران دین گوناگون وجود دارند همگی نمیتوانند درست باشند. در ۱۶ سالگی با داروینیسم آشنا شد و دریافت که پیچیدگیهای جانداران نیازی به خالق و طراح ندارد و ایمان دینیش را از دست داد. بعدها با تحصیل در رشته زیستشناسی و هر چه بهتر فهمیدن جوانب قضایا، کاملا به توضیح مادی و طبیعی حیات و غیرضروری بودن خالق فراطبیعی اذعان نمود.
او به دنبال علاقهای که از کودکی به دنبالش بود؛ یعنی زیستشناسی رفت و در رشتهٔ جانورشناسی دانشگاه آکسفورد به تحصیل پرداخت. در آنجا نیکو تینبرگن رفتارشناس جانوری برندهٔ جایزه نوبل استاد راهنما و تز دکترایش بود. او پس از دریافت دکترا یک سال دیگر در آکسفورد ماند و زیر نظر تینبرگن به پژوهشهای رفتارشناسی جانوران پرداخت.
او در اواخر دههٔ شصت به عنوان استادیار در دانشگاه برکلی کالیفرنیا کار میکرد. این دوران مصادف بود با بحبوحهٔ جنگ ویتنام که داوکینز همچون بسیاری از استادان و دانشجویان دانشگاه مخالف آن بودند و او به شدت درگیر فعالیتهای ضد جنگ شد. سپس او در ۱۹۷۰ به عنوان استاد در دانشگاه آکسفورد مشغول به کار گردید. در دههٔ هفتاد او به توضیح دانش برای عموم علاقهمندان روی آورد. نخستین کتابش را به نام «ژن خودخواه» در سال ۱۹۷۶ نوشت؛ که کتابی مشهور و تاثیرگذار گردید و موجی نو در زیستشناسی فرگشتی ایجاد کرد.
داوکینز سخنرانیهای علمی قابل توجهی داشته است. از جمله سخنرانی مایکل فارادی، سخنرانی یادبود توماس هاکسلی و سخنرانی تینبرگن. او همچنین به عنوان نویسنده با مجلات سرشناس علمی و با دانشنامه انکارتا در زمینه دانشنامه فرگشت همکاری داشته است. او به عنوان دبیر ارشد با مجلهٔ فری اینکوایری همکاری دارد و جز هیات امنای مجلهٔ اسکپتیک [شکگرا] است.
او عضو گروههای خبرهٔ بسیاری از جمله آکادمی پادشاهی علوم و آکادمی پادشاهی ادبیات بریتانیا است. او همچنین رییس بخش علوم زیستی انجمن پیشبرد دانش بریتانیا میباشد. در سال ۲۰۰۴ کالج بالیول دانشگاه آکسفورد جایزه داوکینز را برای اهدا به پژوهشهای برجسته در زمینهٔ بومشناسی و رفتارشناسی جانوران در خطر انقراض تاسیس نمود.
داوکینز در سال ۱۹۹۵ به دریافت صندلی فهم عمومی چالرز سیمونی آکسفورد نائل شد؛ که در سپتامبر ۲۰۰۸ به خاطر رسیدن به سن بازنشستگی اجباری دانشگاه باید از آن بازنشست شود.او همچنین از ۱۹۷۰ عضو هیات مدیرهٔ نیوکالج آکسفورد بودهاست.
زیستشناسی فرگشتی
از دیدگاه علمی، داوکینز بیشتر به دلیل گسترش و عمومی سازی نگرش ژن محور در فرضیه فرگشت شناخته شدهاست. این دیدگاه او به روشنی در کتابهایش بنامهای ژن خودخواه (سال ۱۹۷۶ ) و فنوتیپ گسترش یافته (۱۹۸۲ ) به چشم میخورد. داوکینز یک رفتارشناس جانوری است و از این رو به بررسی ارتباط رفتار حیوانات با انتخاب طبیعی علاقهمند است. او بر این باور است که ژن واحد اصلی انتخاب در فرایند فرگشت است. او همواره در مورد دیدگاههای مربوط به فرایندهای ناسازگارانه در فرگشت و اعتقاد به انتخاب در سطحی بالاتر از ژن، نگرشی بسیار شکاکانه داشتهاست. داوکینز بویژه نسبت به اهمیت انتخاب گروهی به عنوان پایه خیرخواهی و ازخودگذشتگی، نگرشی انتقادآمیز دارد. او با بهره گیری از نقطه نظرات دبلیو دی همیلتون در مورد انتخاب قومی و رابرت تریورز در مورد ازخودگذشتگی متقابل، دیدگاه خود را در مورد از خودگذشتگی در کتاب ژن خودخواه انعکاس دادهاست.
بسیاری از منتقدان داوکینز، در نظر گرفتن ژن به عنوان واحد انتخاب را گمراه کننده دانستهاند و نظر دادهاند که در واقع ژن واحد انتخاب نیست، بلکه واحد فرگشت است. انتقاد دیگر این است که ژن به تنهایی توان بقا ندارد و به منظور ساختن یک موجود زنده، مجبور است با دیگر ژنها همکاری نماید و به همین دلیل نمیتوان یک ژن را یک واحد مستقل در نظر گرفت. داوکینز در کتاب فنوتیپ گسترش یافته ابراز میکند که از دیدگاه یک ژن، بواسطه بازترکیبی ژنتیک و تولید مثل جنسی، تمامی ژنهای دیگر بخشی از محیط زیستی هستند که آن ژن در آن سازگار شدهاست.
داوکینز و استفن جی گولد (دیرینشناس اهل ایالات متحده آمریکا) اختلاف نظر زیادی در مورد مکانیسمها و عوامل اثرگذار در فرگشت داشتند. با این وجود رفتار آنها نسبت به یکدیگر ستیزهجویانه نبود و داوکینز بخش عمدهای از کتابش بنام " یک موبد شیطان" (سال ۲۰۰۳ ) را پس از مرگ گولد به او که در سال ۲۰۰۲ از دنیا رفته بود تقدیم کرد.
میم
داوکینز کلمه میم (معادل فرهنگی ژن) را به منظور توضیح این که چگونه اصول داروینی ممکن است برای تشریح گسترش عقاید و پدیدههای فرهنگی بکار روند، ابداع کرد. این کار منجر به بوجود آمدن رشته ای بنام میمتیک گردید. میم به هر موضوع فرهنگی که یک ناظر بتواند آنرا یک همانندساز در نظر گیرد، اشاره دارد. فرض داوکینز این است که بسیاری از پدیدههای فرهنگی، بویژه هنگام روبرو شدن با انسانها ( انسانها بواسطه روند تکاملی خود به شکل نسبتا کارآمدی توانایی کپی کردن اطلاعات و رفتار را دارند) قابل همانند سازی هستند. میمها همیشه بدون اشتباه کپی نمی شوند و در معرض تعدیل، ترکیب و تغییر بوسیله عقاید دیگر قرار دارند و این روند می تواند به تولید میمهای جدید بیانجامد. این میمهای جدید خود می توانند همانند سازهای کارآمد تر و یا ناتوان تری از نیاکانشان باشند واین زمینه ای است برای فرضیه فرگشت فرهنگی (تکامل فرهنگی) که متناظر با فرگشت بیولوژیک بر پایه ژن است.داوکینز پس از تعیین خطوط اصلی نظراتش در کتاب ژن خودخواه، وظیفه گسترش این نظریه را به عهده دیگران از جمله سوزان بلک مور گذاشت.
انتقاد از آفرینشگرایی
داوکینز یکی از منتقدان شاخص آفرینشگرایی ( اعتقاد دینی مبنی بر اینکه انسانها، موجودات زنده وتمامی جهان بوسیله خدا آفریده شده و تکامل یا فرگشت دربوجود آمدن آنها نقشی نداشتهاست) محسوب میشود. او اعتقاد به آفرینشگرایی اخیر دنیا ( نوعی از آفرینشگرایی که بر پایه تعالیم انجیل و تورات، سن زمین و جهان را تنها چند هزار سال میداند) را اشتباهی ابلهانه و مخالف عقل سالم میداند. داوکینز در سال ۱۹۸۶ در کتاب خود بنام "ساعت ساز نابینا" بحث مربوط به طراحی را که یکی از مهمترین مباحثی است که آفرینشگرایان به آن تکیه میکنند، به باد انتقاد گرفت. او در این کتاب با مثال مشهور ویلیام پیلی الهیدان قرن هجدهم به مخالفت پرداختهاست . پی لی در کتاب خود " خداشناسی طبیعی" ذکر میکند "همانگونه که یک ساعت بواسطه این که بسیار پیچیده و کارآمد است نمیتواند خود بخود و تنها از روی تصادف بوجود آمده باشد، تمامی موجودات زنده که به مراتب پیچیده ترند باید هدفمندانه طراحی شده باشند." داوکینز معتقد است که انتخاب طبیعی برای توضیح کارآمدی آشکار و پیچیدگی غیر تصادفی دنیای بیولوژیک و موجودات زنده کافی است. او میگوید که انتخاب طبیعی گر چه فرایندی خودبخود، فاقد شعور و کور است، ولی در طبیعت همان نقش ساعت سازرا بازی میکند.
در دسامبر ۲۰۰۴ داوکینز در مناظره تلویزیونی با بیل مویرز گوشزد کرد" در میان آنچه که دانش مدعی دانستنشان است, فرگشت یکی از چیزهایی است که مشمول این ادعا میشود" . هنگامی که مویرز از او درباره فرضیه بودن فرگشت پرسید، داوکینز پاسخ داد:"فرگشت مورد ارزیابی قرار گرفتهاست. نکته در این جاست که ارزیابی در زمان بوقوع پیوستن فرگشت نبودهاست." او اضافه میکند:" این حالت مانند حضور یک کاراگاه در یک صحنه قتل است. گرچه کاراگاه به طور مستقیم قتل را مشاهده نکرده است، ولی دیدن شواهد و قراین فراوان میتواند کلید بسیار مهمی برای حل معما باشد. چنین شواهدی حتی میتوانند چگونگی وقوع حادثه را تشریح کنند."
داوکینز بشدت با گنجاندن مباحث مربوط به آفرینشگرایی در تدریس علوم مخالف است زیرا وی آفرینشگرایی رایک بحث دینی میداند و معتقد است که آفرینشگرایی یک بحث علمی نیست.
خداناباوری و منطق گرایی
داوکینز آشکارا خداناباور است و از منتقدان بنام مذهب بشمار میآید. برخی او را بی خدایی ستیزه جو ( گروهی از خداناباوران که نسبت به مذهب نگرشی ستیزه جویانه دارند) میدانند. داوکینز خداناباوریش را نتیجه منطقی درک خود از نظریه فرگشت و درک این که دین و علم ناسازگارند میداند.
داوکینز در سال ۱۹۸۶ در کتاب ساعت ساز نابینا مینویسد:"پیش از کشف تکامل توسط علم یک خداناباور بر پایه نظرات هیوم میتوانست بگوید: "من برای اشکال پیچیده بیولوژیک توضیحی ندارم. تنها میتوانم بگویم که خدا توضیح خوبی در این رابطه نیست. بهتر است که صبر کنیم و چشم امید داشته باشیم تا شخصی با نظری بهتر از راه برسد." بدون شک این دیدگاه، گرچه از نظر منطقی درست بنظر میرسید، ولی توان متقاعد ساختن افراد را به طور کامل نداشت. هرچند بی خدایی ممکن است پیش از داروین نیز قابل دفاع کردن بوده باشد، ولی این داروین بود که این امکان را فراهم کرد که یک فرد خداناباور، و در همان حال از نظر ذهنی متقاعد و راضی باشد."[۲۲]
در سال ۱۹۹۱ او در مقاله خود بنام "ویروسهای ذهن" این امکان را مطرح کرد که بتوان بر اساس نظریه میمتیک به توضیح پدیده ایمان مذهبی و برخی دیگر از نمودهای دینی (مانند اعتقاد به مجازات بی ایمانان در آخرت) پرداخت.
به نظر داوکینز ایمان یکی از بزرگترین آفتهای جهان است. ایمان به معنی اعتقادی است که بر پایه شواهد نیست . او ایمان را مانند آبله میداند بااین تفاوت که ریشه کنی ایمان بسیار دشوارتر است.
پس از واقعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، هنگامی که نظر او را در مورد تغییراتی که جهان از این پس به خود خواهد دید جویا شدند، داوکینز پاسخ داد: "بسیاری از ما دین و مذهب را تنها به شکل چرندیاتی بی ضرر نگاه میکردیم. ما فکر میکردیم که گرچه ایمان ممکن است هیچ شاهدی برای اثبات خود نداشته باشد، ولی میتواند همانند چوب زیر بغل، تکیه گاه و تسلی خاطری برای افراد باشد و از این رو آن را بی ضرر میدانستیم. ۱۱ سپتامبر همه این دیدگاهها را زیر و رو کرد. این واقعه به ما نشان داد که مذهب چرندیاتی بی ضرر نیست بلکه میتواند به چرندیاتی بسیار خطرناک و مرگبار تبدیل شود. مذهب خطرناک است زیرا به افراد اطمینان کامل و غیر قابل تغییری نسبت به بر حق بودنشان میدهد. مذهب خطرناک است زیرا به افراد شجاعت کاذبی برای کشتن خود میدهد. چنین شجاعتی به نوبه خود تمامی مرزهایی که جلوی کشتن دیگران را میگیرد از میان برمی دارد. مذهب خطرناک است زیرا دشمنی و کینه را نسبت به دیگران، تنها به دلیل این که رسوم به ارث رسیده متفاوتی دارند، بر میانگیزد. مذهب خطرناک است زیرا ما جملگی پذیرای احترام غریبی نسبت به آن هستیم که موجب شدهاست تا مذهب از هر گونه نقد و انتقادی مصون باشد. بیایید تا همگی چنین احترام احمقانهای را کنار بگذاریم."
داوکینز در سال ۲۰۰۶ کتابی بنام توهمی بنام خدا ( به فارسی به نام پندار خدا ترجمه شدهاست) نوشت. این کتاب از کلیه آثار دیگرش در سطح جهانی فروش بالاتری داشتهاست. بسیاری از اندیشمندان نگارش این کتاب را تقدیر کردند. از آن جمله میتوان از سر هارلد کروتو (برنده جایزه نوبل شیمی در سال ۱۹۹۶ ), استیون پینکر (روانشناس) و جیمز دی واتسون (برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی در سال ۱۹۶۲ ) نام برد. برخی نیز همچون خداشناس انگلیسی و استاد دانشگاه آکسفورد, الیستر مک گرث و فیلسوف مسیحی کیث وارد کتاب وی را به باد انتقاد گرفتند. داوکینز معتقد است که "وجود خداوند یک فرضیه علمی همانند هر فرضیه علمی دیگر است." او با نظر استفن جی گولد مبنی بر این که علم و دین دو حیطه کاملا جدا از هم هستند (اصطلاح گولد در این رابطه حوزههای ناهمپوش است که به آن در انگلیسی به طور مخفف نوما (NOMA) هم میگویند. ) مخالف است.
در سپتامبر سال ۲۰۰۸ دادگاهی در ترکیه دسترسی به وب سایت داوکینز را در ترکیه به اتهام "توهین شخصیتی" مسدود کرد. این تصمیم در پی شکایت آفرینش گرای اسلامی هارون یحیی گرفته شد.
در سال ۲۰۱۰ در ملبورن استرالیا داوکینز از عبارت "پاپ نازی" هنگام صحبت درباره پاپ پیوس دوازدهم استفاده کرد( در اشاره به رفتار بحث انگیز پاپ در مورد هولوکاست در طول جنگ جهانی دوم) که این عمل داوکینز با انتقاداتی مواجه گردید.