با این که قانون کار جمهوری اسلامی، حق اعتصاب یا اعتراض عمومی کارگران را به رسمیت نمیشناسد و بر اساس قوانین جمهوری اسلامی، برگزاری تجمعهای کارگری، به مثابه اقدام علیه امنیت ملی تلقی میشود، با این حال در سالهای گذشته ما شاهد اعتصابها و اعتراضهای وسیع کارگران ایران در کارخانههای مختلف بودهایم. به نظر شما مهمترین اعتصابها و حرکتهایاگر دهه هشتاد را تولد دوباره جنبش سندیکایی کارگری در ایران بدانیم، شروع نمادین آن میتواند شکلگیری اتحادیه اتوبوسرانی تهران و حومه در سال ۱۳۸۴ باشد. بعد از آن اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه در سال ۱۳۸۷ را داریم تا به سالهای اخیر میرسیم.
در یک سال گذشته، بالای ۱۰۰ اعتصاب بزرگ در مراکز تولیدی مختلف داشتیم که مهمترین آنها عبارت بودند از اعتصاب کارگران کیان تایر، پتروشیمی تبریز، نساجی کاشان که ۲۷ ماه حقوقشان پرداخت نشد، لاستیک بارز، نساجی کرمان و غیره.
اعتصابهای کارگران در این سالها بیشتر به دلیل شرایط سخت کار، پرداخت نشدن حقوقهای معوقه، نداشتن بیمه و قراردادهای سفید امضا بوده، اما این اعتراضها نتوانسته فرم کلاسیک اعتصاب را به خودش بگیرد، چون بسیاری از آنها خودجوش بوده و توسط کارگران جان به لب رسیده و مستاصل انجام گرفته و اغلب آنها با تهدید و ارعاب و اخراج و تعلیق مقامات دولتی یا وعده و وعید آنها مواجه شده.
در مورد سندیکاها و تشکلهای کارگری مستقل میتوان گفت که تا حد زیادی جلوی فعالیت آنها را گرفتند، به ویژه در دوره احمدینژاد. اگرچه در دوره خاتمی و اصلاحات هم نگاه حاکمیت به این تشکلها مثبت نبود و تا جایی که توانستند کارشکنی کردند و از دستگیری وارعاب فعالان کارگری خودداری نکردند.
آیا کارگران ایران در این سالها، هیچگاه توانستهاند با اعتصاب به خواستههای خود برسند و شرایط کار را بهتر سازند؟
مواردشان زیاد بوده. نمونه بسیار موفق آن اعتصاب اخیر کارگران پتروشیمی ماهشهر بود که ۷۰۰ کارگر اعتصابی توانستند به خواستشان برسند. اما تمامی این اعتصابها موفق نبوده و علت آن هم نبود اتحادیهها، سندیکاهای و تشکلات واقعی بوده است.
به نظر میرسد اعتراضها و اعتصابهای کارگری در دوران بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ شدت و وسعت بیشتری نسبت به قبل یافته. این امر نشاندهنده چیست؟
البته اعتصابها قبلا هم کم نبوده، اما در این سالها رشد صعودی داشته. بعد از انتخابات سیاست جمهوری، هرچند جنبش کارگری با جنبش اعتراضی مردم (جنبش سبز) گره کامل نخورده ولی میتوان گفت میزان اعتماد به نفس کارگران را بالا برده. از طرف دیگر، ناکارآمدی دولت و ادامه روند اختصاصیسازی توسط رانتخواران و اطرافیان حاکمیت که به ورشکستگی و تعطیلی واحدهای تولیدی انجامیده، باعث افزایش زمینههای اعتراضات کارگری از جمله حقوقهای معوقه و گستاخی کارفرمایان رانتخوار شده است.
رویکرد جمهوری اسلامی در قبال جنبشها و اعتراضات کارگری چه بوده است؟
از زمان شکل گیری جمهوری اسلامی، رابطه جمهوری اسلامی با کارگران رابطه خصمانهای بوده. در حالی که انقلاب ۵۷ تا حد زیادی مدیون اعتصابات منسجم کارگران در پالایشگاه نفت و دیگر واحدهای صنعتی بود. اما بعد از انقلاب نه در قانون اساسی و نه در قانون کار اشارهای به حق اعتصاب کارگران نشد، هرچند برخی معتقدند اصل ۲۶ قانون اساسی که اجازه تشکلهای صنفی را میدهد، به شکلی شامل تشکلهای کارگری هم میشود اما این گونه نیست و اسم اعتصاب در قانون اساسی نیامده.
در اجرای همین قانون ناقص هم میتوان گفت از زمان احمدینژاد به بعد، شرایط کارگران و رفتار حکومت با کارگران امنیتیتر و بدتر شده است.
به نظر میرسد که خواستهای کارگران ایران در این سالها، بیشتر جنبه صنفی و معیشتی داشته و مسائلی مثل دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و قدرت سیاسی برای کارگران مطرح نبوده است. رابطه جنبش کارگری در ایران با جنبش سبز و به طور کلی جنبش دموکراسیخواهی در ایران چگونه بوده؟
فکر نمیکنم خواستههای جنبش کارگری با دموکراسیخواهی تعارضی داشته باشد.
جنبشهای سندیکایی و کارگری هم در زمان ملی شدن صنعت نفت و هم در زمان انقلاب ۵۷ همیشه با جنبشهای سیاسی و مردمی ایران پیوند داشت. مگر میشود ما از دموکراسی و خواست مردم برای مهار قدرت حرف بزنیم، اما از خواست مردم برای مهار قدرت سرمایه حرف نزنیم؟ یا مثلا وقتی از تشکلهای صنفی روزنامهنگاران حرف میزنیم، مگر میتوانیم از تشکلهای صنفی کارگران حرف نزنیم؟ بنابراین دموکراسی راستین با حقوق کارگران همانند است و دموکراسیای که در آن حقوق کارگران رعایت نشده باشد، دموکراسی فرمالی است که تنها اسم دموکراسی را یدک میکشد.
جنبش سبز هم در عمل، تمام اقشار جامعه از جمله کارگران را در دل خودش جای داد، اما متاسفانه نخبگان جنبش سبز (هم به عنوان رهبران نمادین و هم به عنوان روشنفکران و نظریه پردازان جنبش)، آن را به جنبش طبقه متوسط فرو کاستند که آن هم برمی گردد به افسانه طبقه متوسطی که گریبان ما را از سال ۷۶ و از زمان اصلاحات گرفته است. در حالی که خود جنبش سبز، اعتراضی علیه همه این تبعیضها بود، از جمله تبعیضهای حقوقی. از این نظر، بدنه جنبش سبز رابطه ارگانیکی با کارگران داشت، برای این که بسیاری از شرکتکنندگان آن همین کارگرها بودند. در همین جنبش سبز، ده تا شهید کارگر داریم.
اما جنبش سبز، آن جا که به تعریف خودش میپرداخت، خود را محدود میکرد به طبقه متوسط و انگار کارگران را از خود نمیدانست.
چند روز قبل، شورای سبز راه امید بیانیهای به مناسبت روز جهانی کارگر منتشر کرد و از همه رسانهها و شبکههای اجتماعی خواست در شرایطی که حاکمیت اجازه طرح هیچگونه انتقادی را به این شرایط برنمیتابد، به مشکلات اقتصادی و خواستهها و مطالبات کارگران توجه کنند. آیا شما این بیانیه را تغییری در رویکرد رهبران جنبش سبز به طبقه کارگر ایران میدانید؟
این بیانیه به خاطر این که حق کارگران را برای داشتن تشکلها و سندیکاهای مستقل به رسمیت میشناسد و به عنوان شروع گفتوگو بین جنبش کارگری و جنبش سبز، قابل قبول است اما ایراداتی هم دارد. از جمله این که هنوز وقتی از کارگران حرف میزنند، آنها را در کنار اقشار محروم و مستعضعف میگذارند و این همان روشی است که جمهوری اسلامی برای تضعیف طبقه کارگر در پیش گرفت و کارگران را در کنار بقیه طبقات فرودست جامعه گذاشت. در حالی که طبقه کارگر طبقه قدرتمندی است که با دست کشیدن از کار میتواند چرخ تولید را متوقف کند و اگر اجازه تشکل و سازماندهی پیدا کند، حتی میتواند در مقابل دولت هم بایستد.
از طرف دیگر، این بیانیه همزمان از کارفرما و کارآفرین حرف میزند. من میتوانم بفهمم چرا شورای راهبردی، در شرایطی که اختصاصیسازی و انحصار اقتصادی توسط سپاه، تا حدی به بورژوازی و سرمایهداری ایران ضربه زده، این دو طبقه را کنار هم میگذارد، چون آن سرمایهداری حداقل کار ایجاد میکرده و حالا سپاه آمده کار را تعطیل کرده. اما این رفتار تقریبا مثل تجلیل مقام مرد در روز زن است.
اصلاحطلبان هنوز نمیخواهند به نقد صریح و صادقانه رفتارشان، چه در زمان رفسنجانی و چه خاتمی، بپردازند که باعث تضعیف طبقه کارگر ایران شد. این زخمی بود که از درون آن و ۱۲ سال بعد، آقای احمدینژاد با دروغ و ریا سر بر آورد.
با توجه به این که جنبشها و اعتراضهای کارگری در ایران به شدت سرکوب شده و بسیاری از فعالان کارگری الان در زنداناند، چه چشماندازی برای جنبش کارگری ایران تصور میکنید؟
طبقه کارگر ایران باید به درک و خودآگاهی برسد. هرچند مسائل مادی بلاواسطه و فوری در کارخانهها مثل حقوقهای معوقه یا کشته شدن ۱۷ کارگر ایران خودرو به خاطر شرایط غیرامن کار، بسیار مهماند و به خاطر آنها باید جنگید، اما این مسائل صنفی، به تنهایی نمیتواند سقف خواستههای کارگران را که روز به روز فقیرتر و ضعیفتر میشوند، منعکس کند. به ویژه، با طرح حذف یارانهها ما به باز آرایی طبقاتی در ایران میرسیم که بسیار امر خطرناکی است و باعث تضعیف طبقه متوسط میشود و طبقه کارگر را از فقر به فلاکت میرساند.
در شرایط حاضر، به عنوان یک راه حل عملی، جنبش سبز باید دیوار بیاعتمادی بین خود و طبقه کارگر را، که از زمان رفسنجانی به وجود آمده، بشکند و بتواند شبکههای اجتماعی و رسانههای خود را در اختیار جنبش کارگری قرار دهد، یعنی بدون این که انتظار پیوستن جنبش کارگری را به جنبش داشته باشد، به دفاع از آن بپردازد.
جنبش سبز باید خواستههای خودش را عمیقتر کند. این جنبش در دو سال گذشته با سایههای حکومت جنگیده و انرژی خود را صرف افشای ریاکاریهای آقای احمدینژاد و جنتی کرده، در حالی که پشت آن ریاکاریها چیزی است که قدرت واقعی حاکمان فعلی جمهوری اسلامی با همه تناقضات درونیاش را میسازد یعنی نیروی مادی سرمایه دولتی، رانت نفتی و داشتن نیروی نظامی و نیروی سرکوب.
به همین دلیل، هیچ راهی جز گسترده کردن جنبشی که تمامی طبقات ایران همزمان در آن شرکت داشته باشند، نیست و در این راه، دو طرف باید به هم نزدیک شوند.
منبع: مردمک
|
|
|
|