یادمه اول انقلاب که گشت گذاشته بودیم.یه نفر مشکوک میزد.فکر کنم خیلی زهرماری خورده بود.یک وانت داشت.بش گفتم در صندوق عقب ماشینت را باز کن .درش قفله من نمی تونم باز کنیم.باورتون نمیشه گفت:چشم چشم ولی نمیدونم کلیدش را کجا گذاشتم .دیدم از ماشین پیاده شد شروع کرد جیباش را بگرده.تو داشبرد را زیر صندلی را .خیلی ترسیده بود بیچاره.هی میگفت کلید ندارم کلید ندارم.بعد منم نگاه میکردم ببینم چی کار میکنه .بعد ییهو چشش افتاد به عقب ماشین گفت من که پیکان ندارم.پسر داشتم از خنده روده بر میشدم بیچاره خودشم خندش گرفته بود.بعد ازش عذر خواهی کردم و اونم رفت. |