perfectman/ای ول حرف منو زودتر زدی. توی چناران مشهد سال 1359 رفته بودیم واسه گردش. یک درخت بود که این درخت مطمئنآ بیش از 100 سال عمر داشت و ریشۀ اون به خاک قرمز یا چیزی شبیه این رسیده بود که در نتیجه شیرۀ قرمز رنگی از تنۀ اون ترشح میشد و مردم عامی بدبخت رو به این اعتقاد رسونده بودند که ریشۀ این درخت سر از کربلا در آورده و این خون شهیدان کربلاست که از تنۀ این درخت بیرون میزنه و تقدیس شده بود و پارچه های بسیاری بهش آویزون کرده بودند. ما گفتیم عزیزان اینها چرته کی اینارو گفته؟ که شاکی شدند و نزدیک بود سرمونو بباد بدیم که جان سالم بدر بردیم. آره داداش چنان این ملت را با تخیلات و خرافات عجین کردند, که هرگونه از معجزات طبیعت واسشون ماورالطبیعه شده. |