کیک کره ای


کیک کره ای

مواد لازم:
آرد =2 پیمانه
تخم مرغ=3 عدد 
پودر قند=یک پیمانه
روغن جامد یا
کره=4/3 پیمانه
شیر=نصف پیمانه
بیکینگ پودر=2 قاشق مرباخوری
وانیل=2/1 قاشق چایخوری
اسانس دلخواه مانند رنده پوست پرتقال=به میزان دلخواه
پودر کاکائو=2قاشق غذاخوری


طرز تهیه:
ابتدا زرده و سفیده تخم مرغها را جدا کنید و با همزن خشک و تمیز سفیده ها را بزنید تا کاملاً کف کند، سپس در ظرف دیگری

کره یا روغن جامد را با همزن می زنیم تا نرم و یکنواخت شود سپس پودرقند را اضافه کرده و مجدداً با همزن میزنیم. بعد زرده ها را یکی یکی اضافه کرده و با همزن می زنیم وانیل  و اسانس مورد نظرتان (مانند پوست پرتقال یا پودر زنجبیل یا دارچین یا پودر جوز هندی) را هم میافزائیم و مخلوط میکنیم. سپس نصف آرد را که حتماً الک کرده ایم به همراه بیکینگ پودر و نصف شیر به این مخلوط اضافه می کنیم و تمام مواد را مخلوط می کنیم. سپس باقیمانده آرد و شیر را اضافه کرده و مخلوط می کنیم. در پایان سفیده ها را هم می افزائیم و با چنگال به آرامی با بقیه مواد و در یک جهت مخلوط می کنیم. فالب مورد نظرمان را که بهتر است مستطیل شکل و دارای دیواره های بلند باشد چرب کرده و مقداری آرد داخلش می پاشیم ، در صورتیکه مایلید کیک کشمشی داشته باشید در آخر به همراه سفیده مقداری کشمش پلویی را که از قبل خیس کرده اید هم به مواد کیک بیفزائید.
نصف مواد را در قالب بطور یکنواخت میریزیم سپس کاکائو را با بقیه مواد مخلوط کرده و روی مایه سفید رنگ در قالب
کیک
می ریزیم. قالب را در فر که از قبل گرم کرده ایم قرار می دهیم. حرارت فر هم باید تقریباً 175 درجه سانتی گراد باشد.
پس از نیم ساعت یک چاقوی تمیز را در
کیک فرو می کنیم اگر چیزی به آن نچسبید کیک حاضر است. می توانیم روی کیک
را با پودر قند یا خامه تزئین کنیم.
hamidTANTAN - اتریش - وین
mohsen_raja - ایران - تهران محسن جان,اقا تولدت مبارک. با ارزوی بهترینها برای تو دوست خوبم. امیدوارم 100 سال بعد در چنین روزی کنارت کلی نوه نتیجه باشه و شمع های کیکت رو فوت کنی و هیچی از کیکم به خودت نرسه .
پنج‌شنبه 20 آبان 1389

man_iraniam - هندوستان - میسور
کسی میدونه چه جوری مشبک درست کرده؟؟؟؟؟
پنج‌شنبه 20 آبان 1389

babre mazand - هلند - امستردام
خوب این کیک هم به سلامتی تولد محسن خان . محسن خان تولدت مبارک . ببینین به دستور حمیدالله خان کیک کره ای هم براتون گذاشتن
پنج‌شنبه 20 آبان 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
اول از همه، سپاس بی‌نهایت از مسئولین محترم سایت که به درخواست حمیدخان عزیز عمل کردند، بی‌خود نیست که دو ساله گرفتارتون شدم و هر روز هم این وابستگی‌ بیشتر می‌شه! البته این رو هم می‌دونم کاربر متقاضی برای شما محترم و عزیز بوده ولی باز هم منت شما رو قبول دارم.
پنج‌شنبه 20 آبان 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
hamidTANTAN - اتریش - وین// درود بر حمید گرامی. من فکر می‌کردم برای من اینقدر عزیزی، حالا می‌بینم که کارت خیلی درست‌تر از این حرفهاست، توی سایت هم هوادار داری، البته اینکه مسئولین سایت هوای شما رو دارند، قبلا هم به من ثابت شده بود( نمونه‌اش رو سر فرصت می‌گم) ولی حالا مطمئن شدم! خلاصه که نمی‌دونم چطور ازت تشکر کنم، بی‌نهایت ممنون بابت همه چیز! ضمنا، «دوست دارم» من، شدیدتره، مدتش هم مدیدتره!
پنج‌شنبه 20 آبان 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا// با درود به شما دوست بسیار گرامی! ممنون از این همه لطفی که به من داشتید، ممنون بابت القابی که بنده‌کوچکتر رو مورد خطاب قرار دادید والبته شایسته شما و سایر دوستان گرامی‌ام در این سایت است، و ممنون بخاطر شعر بسیار زیبای شما! فقط در مورد اذان و شیخ اینکه؛ توی گوش من ظاهرا یه خانم که همسایه‌مون بوده اذان گفته و البته که از این گوش گرفتم و از اون گوش بیرون دادم!
پنج‌شنبه 20 آبان 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین// با درود و سپاس فراوان از شما عزیز گرامی! ممنون از اینکه مانند همیشه نسبت به من لطف داشتید، من هم برای شما و خانواده محترمتون ارزوی بهترین‌ها رو دارم. ضمنا؛ تصمیم گیری در مورد بدنیا اومدنم دست خودم نبود وگرنه هیچ زمان، پا به این دنیا نمی‌ذاشتم! بوسها رو هم من نفهمیدم بلاخره تقدیم من شد یا پسرعموی محترم! تکلیف اون رو هم خواهشن زودتر مشخص کنید که یه موقع بین من و ایشون دلخوری پیش نیاد!
پنج‌شنبه 20 آبان 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
hamidTANTAN .1 - اتریش - وین .. اولا حمیدالله خان خدمت شما عرض کنم که من کم کم دارم به شما ایمان می آورم چرا؟ به این دلیل که همین امروز صبح درخواستی برای سایت فرستادید مبنی بر آموزش یک نوع کیک قشنگ ولی نه خوشمزه ! که سریع به درخواست شما جواب مثبت داده شد. حمیدالله خان، خداوندگارا، به بعضیها شانس بدهید که دادید (منظورم محسن خان پسر خاله ‘ عزیز است) . پس برای من هم دستوری بدهید تا بی نصیب و قسمت نمانم و در این روزهای آخر عمری منظورم خانوم بزرگ بودنم هست حسرت بدل نمانم . دوما ، در مورد کامنتی که در قسمت " خرد کردن مرغ تازه و بسته بندی آن" نوشته بودید : " حالا شانس اوردیم این خانم اصفهانیه نیستش. اگه الان بود,هرچی تو دهنش میامد .به من بدبخت می گفت. اخرین بار به من گفت:حمید برو از جلوی چشام خفه شو و بمیر." .
جمعه 21 آبان 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
2. آخه من کی گفتم خفه شو؟ ! خدا که برای بنده اش حرف در نمیاره من تو سری خورده‘ عالم و آدم هستم، دیگه روا نیست که شما قادر متعال هم تو سرم بزنید . به این نتیجه رسیدم که خداوندگار سایت ازلی و ابدی هستند و نفرینهای من بنده‘ حقیر سرا پا تقصیر نه تنها گرفتنی نیست، بلکه همانند کمانی میباشد که ممکن است به طرف خودم برگردم . سوما، حمیدالله خان خداوندگارا ، حالا ممکنه هنوز قادر به فرستادن انوار الهیتان نباشید ولی برای من مبرهن و آشکار شد که قدرت بیکران برای فرستادن امواج شیطانی دارید. خوبت شد؟!!!
جمعه 21 آبان 1389

iranazadiran - ایران - تهران
mohsen_raja - ایران - تهران. محسن عزیز فقط به خاطر عرض تبریک سالروز تولد شما دوست گرامی مزاحمتان میشم. خوشحالم از اینکه این سایت خوب برای کاربران محترم و با اعتبارش ارزش قائل است و به آنها بها داده و بر اعتبارشان می افزاید. بودن یا نبودن مسئله اینست ( سخنان هملت از سوی نویسنده و نمایشنامه نویس بی نظیر ویلیام شکسپیر) مهم بودن یا نبودن نیست مهم چگونه بودن است و یا اینکه ارجحیت با نبودن فرد راحتی و آرامش خلقی از این نبودن. اگر شما از بود خود خوشنود نیستید قطعا انسانهایی که ملاک ارزشهایشان بر پایه ی انسانیت بنا قطعا از بود شما خوشحال و خوشوقتند هر چند که اگر خدای ناکرده شما از بود خود جز رنج نصیبی نبرده باشید که امیدوارم اگر هم این بوده نتیجه ای جز خیر و نیکی نداشته و نخواهد داشت. محسن جان خیلی بودن در نبودن یا شیر تو شیر شد حالا روز تولد گیجت نکنم ......
جمعه 21 آبان 1389

iranazadiran - ایران - تهران
mohsen_raja - ..... فکر کن در این روز وقتی یک روزه بودی چه کار میکردی ؟ حتما یادت میاد :) امیدوارم مثل یه فرشته معصوم در خواب ناز رفته بودی و مامان و بابا با افتخار بهت نگاه می کردند و از داشتنت سرشار از شعف و شادمانی شده و برات آرزوهای زیادی داشتند. امیدوارم هم اونا و هم خودت به آرزوهای خوبتون برسید. تولدت مبارک با آرزوی بهترین شادترین لحظات آینده و حال به همراه سلامتی و موفقیت کامل و همیشگی برای تو دوست خوب.
جمعه 21 آبان 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
babre mazand - هلند - امستردام.// با درود به شما دوست گرامی و سپاس از محبت‌تان، ارزوی سلامت و شادی شما را دارم.
جمعه 21 آبان 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
mohsen_raja - ایران - تهران --- دوست محترم، ضمن عرض ارادت و تبریک مجدد ، ازتون خواهش می‌کنم که در تعداد دریافتی‌های من خللی وارد نکنید. دوست عزیز مگر رسم و رسوم ارامنهٔ اصفهان فراموشتون شده که به هنگام تولد عمو زاده ها یا خاله زاده ها، دختر عمه یا پسر دایی، این همیشه **پسر عمو** هست که زحمت به جا آوردن این وظایف به دوشش هست؟ حالا اگر خانوم بزرگی‌ این وسط، میل دارند فرهنگ و آداب ملی‌ شون رو زنده نگاه دارن، من و شما باید سنگ جلوی پاشون بندازیم؟ بیایید اجازه بدیم که جوونتر‌ها از ما بیاموزند و همیشه آداب و رسوم رو سینه به سینه به اون‌ها منتقل کنیم. امیدوارم تعدادی داوطلب برای این امر خیر پا پیش بگذارند. سلامت باشید.
جمعه 21 آبان 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
iranazadiran - ایران - تهران --- دوست عزیز، ضمن عرض تشکر بابت چندین کامنت پر مهر شما در گذشتهٔ نزدیک، که هرگز فرصت ابراز تشکر از لطفتان را پیدا نکردم، لازم میبینم که در اینجا از اظهار لطف سرکار و شرمنده ساختن من نیز سپاسگزاری کنم. امیدوارم که در صورت تمایل، کما فی‌ السابق کاربران این سایت را از قرائت نوشته هایتان بهره مند نمائید.
جمعه 21 آبان 1389

pariha - کویت - کویت
mohsen_raja - ایران - تهران - وای وای من اول از همه باید تبریک میگفتم ولی امان از این الزایمر - ولی محسن خان بخوبی خودشون ما رو می بخشند تولدتون مبارک و برایتان بهترینها را آرزو دارم امیدوارم همواره شاد و سلامت باشید
جمعه 21 آبان 1389

babre mazand - هلند - امستردام
be man megan khoda - کویت - کویت یعنی شما دوباره رفتین مسافرت دوست عزیز/چند روزیه چیزی نمینویسی
جمعه 21 آبان 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
mohsen_raja - ایران - تهران ...دیدید پسرخاله جان بعضیها چقدر زرنگ هستند . سریع و سیاستمدارانه درباره‘ دریافتیها ، املاک ، ارث ، هدیه و آداب و رسوم توضیح میدن و بطور مساوی تقسیم می کنند ! حالا دیگه من میتونم حرف بزنم؟ babre mazand - هلند - امستردام .. دوست عزیز انگاری شما هم مثل من یکجورائی دارید از راه بدر میشید منظورم نوشتن (حمیدالله خان ) بود. خیلی با حال بود. فقط مواظب امواج شیطانیشون باشید.تا حالا که چند تاش به من اصابت کرده . یکی ماجرای قورباغه و دیگه اه اه اونای دیگه واقعا تهوع آوره . حمید الله خان خودت تعریف کن ماجرای تخم مرغ و جوجه را بگو!
جمعه 21 آبان 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
iranazadiran - ایران - تهران// با درود. شما پیش از این هم با بزرگواری خودتان من رو شرمنده کرده بودید و البته من هم مانند قبل، فقط می‌توانم عرض ارادت و دوستی‌ام را اعلام کنم و ارزوی سلامتی به همراه شادکامی برای شما داشته باشم. در مورد روز اول تولد؛ فکر می‌کنم بیست و سه ونیم ساعت رو خواب بودم، نیم ساعت هم گریه می‌کردم، گلاب به روتون سی‌چهل مورد هم جیش کردم ...! البته از روز دوم رو بخوبی یادمه که با بچه‌ها محل می‌رفتیم فوتبال:-))
جمعه 21 آبان 1389

babre mazand - هلند - امستردام
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین . اره عزیزم درست گفتین چه کنیم ما ایرانیها بعضی هامون ساده ایم عزیزم زود گول میخوریم :-)
جمعه 21 آبان 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
pariha - کویت - کویت// با درود. شما هم مانند سایر دوستان گرامی، برای من ضمن اینکه اولین هستید اخرین هم می‌باشید. اول همه اونهایی که با بزرگواریشون مایه شرمساری بنده رو فراهم کردند و اخر همه با معرفت‌ها، بامرام‌ها و خوبها! باز هم ممنون از شما؛ بنده نیز متقابلا ارزوی شادی و سلامت برای شما دارم. ضمنا؛ ناسلامتی شما هم جزو میزبان این تولد محسوب می‌شی، معلوم هست کجایی:-)
جمعه 21 آبان 1389

iranazadiran - ایران - تهران
mohsen_raja - ایران - تهران. محسن جان خوب میدونم که حداقل وظیفه دوستی را برای عرض تبریک انجام دادم اما رگ ایرانی بودنم گرفت دیگه! گفتم که یادت میاد :) اما مهم نیست زمان شما هنوز قنداق مرسوم بود و بچه بیچاره رو تو دریای جیش حبس میکردند و دورش رو با بند قنداق می پیچوندند بگونه ای که بچه بیچاره از حال میرفت و به قول خودت بیست و سه ساعت و نیم می خوابید و تنها نیم ساعت جون و انرژی داشت به حال خودش زار بزنه . البته حالا هم بچه ها بیچاره اند چون گاهی چنان پوشکشون می کنند که انگار همیشه یه بقچه همراه بچه هاست که دو تا L وارونه به جای پای راست در بزرگی تحویلش میدن. اما باکی نیست غصه نخور دود از کنده بلند میشه ببین قنداق چه خاصیتی داشته که روز دوم کنار گذاشتیش و به فوتبال بازی افتادی. خدا برا پدر و مادرت ببخشتت مادر جان که از نوزادی زبر و زرنگ بودی :))
جمعه 21 آبان 1389

iranazadiran - ایران - تهران
pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا. دوست گرامی با همه احترامی که براتون قائلم اما مجبورم به خواسته شما در مورد حضور مداوم در اینجا جواب منفی بدهم. دلیل دارم اگر شما جوابی منطقی برای آن یافتید که مورد قبولم بود به روی چشمم دوباره سر شما همه را با پر گویی ها درد خواهم آورد اما تقریبا یقین دارم که نخواهید توانست جوابی محکمه پسند بیابید. قبل از هر چیز باید از شما و دیگر دوستان عزیز که کمال معرفت خود را نشان دادند قدر دانی کنم کوچیک همتون هستم و اما مشکل من سر مسئله ای اساسی ست که متاسفانه بی توجهی ها و بی تفاوتی های مرسوم در جوامع ایرانی بعد شورش 57 این معضل را صد چندان کرد. باور ندارم که این معضل وجود نداشت اما شاه فقید و رضا شاه کبیر حکومت و نحوه نگرش مردم را به سوی فرهنگ سازی پیش میبردند و عده ای هم که از درون تهی و بی فرهنگ بودند برای همرنگ شدن جامعه و رسوا نشدن خود را با فرهنگ وفق میدادند و شرمنده از نمایاندن شخصیت اصلی خود بودند.....
جمعه 21 آبان 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
با درود به اعضای گروه (دنت دون کرلئونه )mohsen_raja - ایران - تهران D-همین شکسته نفسی تو من را کشته. ببین محسن جان:تو انقدر برای ما عزیز هستی,انقدر تو این سایت برای خودت قدر و منزلت داری . که اگه بجای من (قوز فیش) هم درخواست یک کیک از سایت را برای تو می کرد.بچه های سایت (نه) نمی گفتن . در هر صورت بازهم تولدت را بهت تبریک میگم.فقط یک چیز دیگه بهت بگم.امید وارم که وقتی 100 ساله شدی و خواستی شمعهای روی کیک تولدت را فوت کنی.! اولا مواظب باش که بجای فوت کردن تف نکنی. دوما مواظب باش که در هنگام فوت یا همان تف کردن دندونات رو کیک نپره چرا که انوقت مجبور میشی تمام کیک را خودت بخوری. بهترین کار اینکه :روی همون چرخ دستی خودت اروم بشینی و به (نبینه ها )و یا(ندیدها بگی) که بجای شما فوت کنن.سعی کن که کیک هم نخوری چرا که با اون وضعیتی که تو داری اصلا کیک برات خوب نیست.البته تو اون سن اگه الزایمر نگرفتی,و حرف من یادت موند. پیشنهاد من را انجام بده.
جمعه 21 آبان 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
با درود به اعضای گروه (دنت دون کرلئونه )Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین (اولا حمیدالله خان خدمت شما عرض کنم که من کم کم دارم به شما ایمان می آورم ) حمیدالله خان : همین کم کم ایمان اوردن شما ها باعث میشه که اخرش من راهم مثل پسرم به میخ بکشند.حالا ما کاری نداریم که. بچه کار من نبود.ولی گردن من بدبخت حمیدالله انداختن.(اصفهان نصف جهان:پس برای من هم دستوری بدهید تادر این روزهای آخر عمری طرز? ) حمیدالله خان:اولا در این روزهای آخر عمری طرز چی? کیک یا حلوا?دوما حالا تاریخ تولدت کی هست?سوما ما با اصفهانیها نقدی کار می کنیم.نسیه کاری هم نداریم.فقط خواهشن به من نگو تو دیگه عجب ادمی هستی.!شما خودت عجب ادمی هستی. همه بگو بخنداتون با اقای پهلوی ,پریها,و محسن خان هستش. تا کارتون گیر میکنه توسقا خونه شمع روشن می کنید.ای الهی تو کف دست من هم صد تا میخ وسیخ فرو کنن که اصلا نمک نداره. :-)
جمعه 21 آبان 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.