محمد نوری زاد: ماموران وزارت اطلاعات
من، تاج زاده، مومنی، کرمی، رجبی و بسیاری دیگر را کتک زدهاندسایت محمد نوریزاد، یادداشتی را به قلم وی منتشر کرد که وی در آن از شکنجه خود و چند زندانی دیگر و توهین ماموران امنیتی به خانواده خود خبر می دهد.
به گزارش کلمه، در این یادداشت آمده است:
صبح روز شنبه ۱۵/۸/۸۹ ، همچنان از عفونت شدید در ناحیه فک و دندان های خود در رنج بودم که ماموری آمد و گفت: آماده شوید باید برویم دادسرا. با وجود اینکه به خود قبولانده ام انتظاری جز از هر آنچه روی می دهد، نداشته باشم، اما نمی دانم چرا یک گرایش کورسو مانندی از دوردست های ذهنم خودی نشانم داد و به من گفت: احتمالا بعد از نگارش سه نامه ی رسمی به دادستان و رئیس زندان مبنی بر عفونت شدید در ناحیه ی فک و دندانها، و ارجاع آن بزرگواران به نظر مکتوب پزشک متخصص زندان اوین، می خواهند مرا برای مداوا به جایی بفرستند.
این گمان کورسو مانند، از سلول تا دفتر قاضی، که راهی طولانی نبود و من و مامور همراهم، پیاده آن را طی می کردیم، هر از چندی سر بر می آورد و خودی نشان می داد. که یعنی: زیاد بدبین نباش! می بینی به نامه های تو، گرچه دیر، اما به هر حال پاسخ گفتند. چرا که آنها، هرکس که باشند، انسان اند. سن و سالی پشت سر گذارده اند. درد کشیده اند. حالا نه اگر درد مردم را، اما درد دندان که تجربه کرده اند. حالا عفونت شدید نداشته اند که نداشه اند!
این گمان خوب، تا دادسرا نیز با من بود. و حتی تا لحظه ای که او دست به پوشه ای برد و برگه ای را بیرون کشید و به مطالعه ی سطحی آن پرداخت. همان مترسک درون، باز برآمد و به من گفت این برگه ای که در دست جناب قاضی است، احتمالا نظر جناب دادستان یا ریاست زندان است. که فلانی، ببین ما چه اندازه به فکر تو و امثال تو هستیم؟ صورتت عفونت شدید دارد؟ بفرما، این هم موافقت نامه ی بزرگان دستگاه قضا، برو خودت را معالجه کن! منتها به همین شرطی که خودت در نامه هایت آورده ای! با هزینه شخصی! همه ی عمر این گمان مترسکی من، سه ثانیه بیش به درازا نینجامید.
جناب قاضی، برگه ی از پیش نوشته شده را به دست من داد و گفت: شما در نامه ی آخرت به رهبری، به ماموران وزارت اطلاعات توهین کرده ای. اداره کل حقوقی وزارت اطلاعات از شما شکایت کرده است. اگر پاسخی دارید بنویسید. برگه را گرفتم و به دستخط جناب قاضی نگاه کردم. بله، او، پیش از ورود من، و تحت یک پرسش، مسئله توهین مرا مطرح کرده و از من خواسته است تا پاسخ بگویم.
خودکاری گرفتم و نوشتم: ماموران وزارت اطلاعات در روزهای بازداشت، هم مرا کتک زده اند و هم به ناموس و خانواده ام فحش داده اند. این رفتار هیولاگون ماموران وزارت اطلاعات، در مورد آقایان سید مصطفی تاجزاده، عبدالله مومنی، حمزه کرمی، محمدرضا رجبی، و بسیاری دیگر نیز صورت پذیرفته است. هم کتک زده اند، هم فحش های ناموسی داده اند، و هم کله ی بعضی را در کاسه ی مستراح فرو برده اند.
خوب، این از سوال اول. برگه را به دست قاضی محترم دادم. مطالعه نکرده پرسش دوم را نوشت و به دستم داد. برگه را گرفتم. اطمینان دارم اگر همه ی حقوقدانان و قاضیان و وکلای ایران و جهان دست به دست هم بدهند، نمی توانند سوال دوم را که سوال پایانی جناب قاضی نیز بود، حدس بزنند. و اما پرسش دوم: ”اتهام شما از نظر من محرز است. آخرین دفاع خود را بنویسید”.
به قاضی گفتم: یعنی شما با این سرعت، به احراز جرم و خطای من پی بردید؟ گفت: بله. در پاسخ به پرسش دوم، و به عنوان آخرین دفاع، فقط یک خط نوشتم: ”به امید روزی که آن عده از ماموران خطاکار و فحاش و بزن بهادر و شکنجه گر وزارت اطلاعات، در پیشگاه عدل خدا و مردم، پاسخگوی رفتار شنیع خود باشند. والسلام علی من التبع الهدی”.
به جناب قاضی گفتم: تمام است؟ گفت: تمام است. می توانید بروید. به قاضی که نامش محبی بود گفتم: می دانید اجداد شما، آنگاه که شهرت “محبی” را برای خود برگزیدند، اراده شان، ابراز ارادت به اهل بیت پیامبر اکرم بوده است؟ متاسفانه، شما امروز، به جای ابراز ارادت به پیشگاه عدلی که تاکید و توصیه ی بنیادین آنان است، سر به ارادت دیگرانی فرو برده اید که نسبتی با عدل ندارند. این گفتم و از اتاق او بیرون زدم.
در راه بازگشت، مامور همراه من که از این همه شتاب تعجب کرده بود گفت: من هر وقت یکی را به اینجا می برم، حداقل سه چهار ساعتی معطل می شوم. به او گفتم: بی دلیل نیست که بزرگان دینی ما به قاضیان توصیه کرده اند که کفش تنگ نپوشند، به هنگام خشم قضاوت نکنند، و اگر کم حوصله و از چیزی ناراحت اند، از قضاوت پرهیز کنند. حتی بزرگان دینی ما گفته اند اگر یک قاضی به تنگ افتاد، یعنی نیاز مبرمش بود که به مستراح برود و قضای حاجت کند، در همان حالت تنگ و فشار، دست به کار قضاوت نبرد.
مامور همراه من چیزی نگفت، من اما در دل گریستم که اوضاع قضاوت در این ملک، به کجا انجامیده است که سایه ی مخوف ماموران وزارت اطلاعات، یک قاضی بخت برگشته را چنان مرعوب خود می سازد که با چشمان بسته به اجابت دستورالعمل آنان شتاب می کند. گویا در همان مسیر رفتن، طی دو پرسش برق آسا، سر و ته قضیه را به هم آورده است و در پاسخ به “چرا” ی متهم مبهوت، می گوید: ”برو کنار من باید خودم را به دستشویی برسانم!”
khosh bavar - ایران - یزد
|
فقط درد بدنی داشتی ان هم فقط یک لحظه, فراموشش میکنی !? ولی 65 میلیون مردم عزیزم بمدت 32 سال هست که هم کتک روانی خورده و هم کتک فرهنگی !? |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
kalkal - ایران - تهران
|
آقا دست مریزاد . دستشون درد نکنه . خداییش کتک از نون شب واسه بعضی هاشون واجب تره . جالبه که اینها همون هایی هستند که این سایت و کاربران خارجی اش ؟؟؟؟؟ تا دوسال پیش همون رفتاری رو داشتن و همون حرفهایی ( فحش هایی ) رو در موردشون میزدن که الان برای دکتر محمود احمدی نژاد ( فداش بشم الهی) میزنن. |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
شمبلیله - انگلیس - لندن
|
نه اقای محمد نوری زاد تا بوده همین بوده هزاران بیگناه با همین شیوه قضاوت جان خود را از دست دادند اون موقع شما کجا بودی و پشت کی! |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
2oktor - ایران - کرمان
|
ما چنین دانشمندانی هم داریم که دنیا را تکان میدهند و من شک ندارم که اینان چه بمانند چه بروند پیروزند چون فکر خرد عقل سلامت روان و اراده ای پر از انسانیت پشتیبان چنین افراد استواریست شما خواننده عزیز هم شک نکنید که خدا با ماست ون پیروزی با ماست v |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
salar187 - ایران - تهران
|
روزی رو میبینم که یه بسیجی زیر پام هست...لبخند میزنم و به دوستم میگم عکس بگیر.! |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
انقلاب دوم - آلمان - هامبورگ
|
kalkal - ایران - تهران -- حیف از وقتی که آدم برای جواب دادن به مهملات تو بگذاره, تو و امثال تو واقعا ناراحتی روحی و روانی دارید, امیدوارم به آرزوت که همانا فدا شدن برای احمدی نژاد است برسی! تا شاید اینجوری ما از دست شم روانیها راحت بشویم. |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
فریدون شیرازی - ایران - شیراز
|
من از خواندن کامنت بعضی ها شرم میکنم .شرم میکنم که زبان مقدس پارسی چقدر بدبخت شده که این افراد بدین زبان مینویسند.طرف که فکر میکند کامنت گذاری کوپنی است و اگر در پایان مطلبی چیزی ننویسد کوپنش باطل میشود چنان اراجیفی مینویسد که اگر عاقل بود وذره ای میفهمید روزها گریه میکرد. البته منظورم kalkal - ایران - تهران نیست چون او را جزو جامعه بشری نمیدانم منظورم به انهاست که پشت کامپیوتر قهرمان بازی در میاورند وبه این بنده خدا خرده میگیرند |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
surena1611 - آلمان - اشتوتگارت
|
قاضی؟!!!! حتما مثل قاضی مرتضوی که خودش زنای محسنه کرده و از شرافت انسانی بویی نبرده!!! حیف کلمه مقدس قاضی نیست که به این جانورهای وحشی ولی وقیح اطلاق میشه؟!!! این لاشخورها ارزش مدفون شدن هم ندارند چون خاک رو هم آلوده میکنن. |
جمعه 21 آبان 1389 |
|
شمبلیله - انگلیس - لندن
|
kalkal - ایران - تهران میگم این دکترتون از کجا دکترا گرفته ? یک کلمه انگلیسی که بلد نیست ! ریاضیات هم که صفر :) 100در100 دکترای چاخان داره این انترینژاد .. اره خوبه فداش شو برای ایندهات خوبه !! اونجات هم بسوزه که ارزوی خارج به دلت مونده lol |
جمعه 21 آبان 1389 |
|