یاد داستانی افتادم, با خانواده دوستم که پسری داشت, رفته بودیم توی چنین پارکی, که با ماشین شخصی هم میتونی, از میان حیوانات رد بشی. وقتی به منطقه شیرها رسیدیم, پسر دوستم شیشه ماشین را پایین کشید که شیرها را که به اندازه گاو هستند تماشا کنه . بعد از مدتی دیدیم همه کسانیکه توی اتوبوس گردشی بودند, بماها اشاره میدهند, و مامور پارک با ماشین زره پوش امد, و ما که سخت حیرت شیر شده بودیم, متعجب شدیم که جریان چیه ?! وقتیکه به عقب ماشین نگاه کردیم, دیدیم, پسر دوستم سرش را بیرون از ماشین اورده که خوب شیرها را نگاه کنه ? ما را انگار برق 100 هزار ولتی گرفته بود! فقط شانس اوردیم که از شیرها یک کم دور شده بودیم, ولی امکان حمله و یا از بین درختان حمله میکردند !? طفلک, در تمام مدت که در پارک بودیم, شیشه بالا بود, ولی در قسمت شیر !? |