نامه محمد نوری زاد خطاب به مردم :
ای همه ایرانیان، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید
جرس: محمد نوریزاد، نویسنده و فیلمساز زندانی که به دلیل نگارش چندین نامه انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی در زندان به سر میبرد، در نامهای از زندان، اشاره به درخواست زندانبانان از زندانیها مبنی بر نوشتن "عفونامه" کرده است.
به گزارش سایت رسمی محمد نوری زاد، وی در بخشی از نامهاش آورده است: این روزها، زندانبانان بند ۳۵۰، با تلسکوپ های فعال و سراسیمه خود، چشم به راه یک یا چند تقاضا نامه اند که درآنها چیزی به اسم "عفو" و لابد با چاشنی "رأفت اسلامی"، گنجانده شده باشد. من با اطمینان می گویم به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
در بند ۳۵۰ زندان اوین که بودم، هر روز، نگاهم ازچهره ای به چهره ای دیگر می لغزید. از یک استاد کارآمد دانشگاه به یک دانشجوی برتر دانشگاه. از یک پیر شریف و هوشمند به جوانی نابغه و دردمند. در بند ۳۵۰ زندان اوین، این نگاه ها بود که در هم می پیچید و با هم سخن می گفت و این سکوت بود که با همان نگاه های پر معنا به زانو در می آمد. عجب روزگاری است این روزها ! آن که در زندان است، فورانی از خوبی ها با اوست ، و آن که زندان بان است، چاره ای جز شرمساری ندارد. و چه پیچاپیچی است در ۳۵۰٫ رقص شایستگی ها، و رقص شرمساری ها ! و این تاریخ است که شرمساران این روزگار ما را در هیبت طلبکاران و مدعیان و اسلحه به دستان، به سینه خود الصاق می کند. من می پرسم: راستی، ما را فردایی نیز هست!نیست؟ تو بگو: چه باک! اسلحه ای که امروز در دست من است، فردا نیز خواهد بود. و من، از همین سکوت سلول خود فریاد می زنم: ای من فدای آنانی که اگر چشمشان نمی بیند، گوششان، صدای گامهای اضمحلال را می شنود.
در بند ۳۵۰ زندان اوین، حدودا یکصد و پنجاه نفر زندانی سیاسی، نشسته اند و روز ها را از پی هم به سیخ می کشند. من معتقدم بر شانه هر یک ساعت از عمر اینان، غرامت سنگینی حمل می شود. باز پرداخت این غرامت های بیشمار، خواه ناخواه، به عرصه انسانی مردمان ایران، و به ساحت پروردگاری خدای متعال ارجاع داده می شود. این روزها، زندانبانان بند ۳۵۰، با تلسکوپ های فعال و سراسیمه خود، چشم به راه یک یا چند تقاضا نامه اند که درآنها چیزی به اسم «عفو» و لابد با چاشنی «رأفت اسلامی»، گنجانده شده باشد. من با اطمینان می گویم: به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد. چرا که در بند ۳۵۰، یک برگ تقاضا نامه عفو، ۳۵۰ میلیون، نه، ۳۵۰ میلیارد، و ای بسا بیشتر ارزش دارد اما چرا هیچ زندانی سیاسی دست به قلم نمی شود؟ من معتقدم ملات خوشبختی بشر، چیزی جزعقل نیست. ملاتی که_ شرمنده ام _ در کانون حاکمیت ما، کمتر به کار گرفته می شود. ای عجب، حاکمان ما در یک قدمی خوشبختی ایستاده اند و بر سر خویش می زنند.آیا یک نفر از یکصد و پنجاه نفر زندانیان بند ۳۵۰، روی برگه ای خواهد نوشت: العفو، مرا ببخشیایید؟
من که این استعداد را در آن یکصد و پنجاه نفر ندیدم! هرگز !!!
در بند ۳۵۰ زندان اوین، یکصدو پنجاه جوان و پیر به جرم اقدام علیه امنیت ملی، زندانی اند. من با اطمینان و از سر صدق می گویم که امنیت ملی ما در جاهای دیگر و توسط کسان دیگرآسیب دیده و می بیند. این افراد را می توان در کنار آقای احمدی نژاد و هم با خود ایشان دید، و هم در مجلس سست، و هم در دستگاه قضایی که چیزی به اسم شوخی را در قامت قضاوت به مردم قالب می کند.
به این می اندیشم که اژده های موجود در اسطوره های کهن آریایی، که سه کله و سه پوزه و شش چشم دارد، اکنون سر برآورده است. نه از صف اشقیا، که از صف دوست و نه از باب استعاره ای که راه به طعنه و مطایبه می برد. بلکه در حوزه حقیقتی مطلوب. این اژده ها، بر خلاف نام نامبارکش و صورت هیولاگونش، این بار چهره ای خواستنی دارد. با هر سری که از او_به تیغ جفا_ می برند و قطع می کنند، سری دیگر، و سرهایی دیگر می روید و بر می آید. این اژده ها، چه می تواند باشد جز قلم؟و جز حق؟ و معصومیت تاریخی به تاراج رفته ایرانیان؟ این اژده ها، مردی است، مردانگی است. و : خون های به ناحق ریخته شده مردمان ایران این روزگار.
"شمع" از دیربازتاریخ، در دسترس بشر بوده است. یک وسیله کمک آموزشی مدام. چیزی که در سکوت مستمر خود، با انسان ها سخن می گفته است. این که : نور بیفشان، گرچه به نابودی خودت بیانجامد. و باز اینکه : نورافشاندن و راه نمایاندن، به آب شدن منجر می شود.
من در بند ۳۵۰، یکصد و پنجاه مشعل دیدم. مشعل های مشتعل. مشعل هایی که شب و روز می سوزنند و آب می شوند و راه تاریخی ما را نشان ما می دهند. مشعل هایی که به هر کجای تاریخ اسطورگی سرزمین ما می تابند و گنجینه ای ازخردمندی ها و هوشمندی ها برمی آورند. که اگر مارهای شانه ضحاک، نشان از حرص و آز او دارند، مغز جوانان ایرانی_که به تغزیه ماران شانه ضحاک برده می شدند_ حکایت از به تخت نشینی آز، به جای خرد دارد. امروز اما،این اسطورگی، دوباره سر برآورده و جان گرفته و به دگردیسی بایسته خویش پای نهاده است. و آن، برآمدن از دل مرگ، و شکفتن از پهنه ی پژمردگی، و درخشیدن از متن تاریکی، و جوشش از وادی بهشت، و بر فرازآمدن از قعرعمق، و پایداری و پیروزی از خیمره شکست های ظاهری است. و چه چشم اندازی است : رقص پیروزی.
و اما من از همین زندان اوین، و شب ها و روزهای بلاتکلیفی اش می خواهم تقاضای عفو کنم. با این حیرت، که زندانبانان، برگه ی تقاضانامه ی مرا به هیچ نیز نمی خرند.
چرا که مخاطب این تقاضانامه من، آنان نیستند،بلکه شما مردمید. معتقدم هیچ شرمی نافذتر و برنده تر از شرم پوزش نیست. همه شما یک سو، و من، یک سو. شما پرخاشگر، ومن، سر به زیر و خاموش. شما طلبکار و مدعی، و من مقروض و بی کس. شما دور تا دور، و من در میانه. عجب عرصه ای!رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. رقص پوزش!
گزیده ای از متن تقاضانامه عفو من. تقاضانامه عفو ما:
ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم. مرگی که فراتر از تمایل من، مرا تعقیب می کند. از اینکه من، ما، جلوی چشم جهان عقل، با شما بی عقلی کردیم، پشیمانیم. مرگ برای ما، و زندگی برای شما. رقص مرگ برای من، برای ما، و رقص زندگی برای شما. دنیا و آینده به کامتان.
iranjp - ژاپن - توکیو
|
اقای نوری زاد با ارزوی سلامتی برای شما و نفرین بر ان کسانی که از سادگی و صمیمیت مردم سو استفاده کرده و بنای حکومتی ننگین را گذاشته و با گفتن دوروغ و دستکاری رای مردم به ریش مردم میخندن . |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
bache shapoor - سوئد - یوسدال
|
پاینده وپیروز باشید . به امید ازادی تمام زندانیان سیاسی که در زندانهای ایران بسر میبرند. مرگ بر دیکتاتور. مرگ بر خامنه ای . مرگ بر احمدی نژاد. مرگ بر جمهوری اسلامی. پاینده باد ایران و ایرانی. |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
sir.amir - انگلستان - منچستر
|
ای اهورامزدا ایشان وتمامی هم وطنانم را نجات ده براتون ارزوی پیروزی.و استقامت علیه این نامردها را دارم ای مزدورها بیاید باز زر زر کنید و بگید ایران ازادی هست تازی های دورغگو به اامید ازادی همه زندانی های سیاسی هر چند منببا بعضیهاشون اختلاف عقیده دارم ولی امیدوارم هر چه زودتر به اغوش خانواده شون برگردن امین |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
mehrmyn - ایران - تهران
|
اگ به ایرانی بودن خود می نازم،اگر هنوز امید دارم که ایران را باز میسازیم و اگر.. به خاطر بودن بزرگمردانی همچون تو محمد عزیز است که زندان نتوانسته ای خاموشت کند خدا نگهدارت |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
sajad_1963 - ایران - شیراز
|
دردنیا هیچ ظلمی پایدار نبوده است شما مطمئن باشید زخم درون روزی سر کند. قدرت حاگم دارد به بیراهه میرود باید در مقابل مطالبات مردم با زبان زوز حرف نزد. تا کی زور کاربرد داردنسل های آینده ظلم را برنمی تابند ماهم . |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
لبخند بزن - ایران - یاسوج
|
از این به بعد عدد 350 یاد تو و همه عزیزان در بند 350 رو در ذهن ما زنده میکنه .به امید پیروزی ملت ایران بر ضحاک ماردوش . |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
kalkal - ایران - تهران
|
این رو فاکس کرده یا ایمیل کرده. اگه به قول شما تو اوین هست و بازم به قول شما اوین اونقدر مخوف هست و بازم به قول شما چه سیستمهای امنیتی داره و چه و چه این از کجا دراومده؟؟؟؟؟ یکی از این حرفاتون با هم جورنیست . یا اون اقدامات شدید امنیتی اوین یا این نامه . کدومش |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
mehrabooon - ایران - تهران
|
نوریزاد عزیز ما مردم ایران شما را به عنوان پدری دلسوز میشناسیم.همین که فهمیدیم,فهمیدید که حکومت دینی برای ایران ما ساخته نشده برای ما ونسلهای بعد از ما کافیست.به امید روزی که بدون دخالت بیگانگان و با وحدت این رژیم منفور را ساقط کنیم.بزودی.. |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
gomgi - ایران - تهران
|
پاینده و پیروز باشی...تو داری به خاطر مردمی این شکنجه هارو تحمل میکنی که حتی حاضر به کمک هم نوع خودشون در لحظه مرگ نیستن و بالای سری اون به خنده مشغولن واقعا در این زمانه تو یک قهرمانی |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
shemiranian - ایران - تهران
|
ای کاش موسوئ و کروبی هم که به عنوان رهبران جنبش سبز شناخته میشوند این شهامت را داشتند و به گناهان خود که همانا سکوت در برابر جنایات بنیانگذار ظلم یعنی پیرکفتار خونخوار جماران خمینی وگاهی همدستی با او اعتراف میکردند و از ملت پوزش میطلبیدند....انگاه خیلی چیزها عوض میشد و دستها برای سرنگونی این رژیم جنایتکار محکم تر به هم گره میخورد.کارمان و روزگارمان ه جایی رسیده که تفاله کثیف حرامزاده ای به نام لجن نصر الشیطان در مورد ایران و ایرانی نظر بدهد. |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
pelle - سوئد - استکهلم
|
kalkal - ایران - تهران. کمی از خون به ناحق ریخته جوانان ایران حیا کن و کمتر از این یزیدیان دفاع کن ، پول و ثروت مزدوری و نوکری به ظالم برکتی ندارد و به تبدیل به هزار درد بیدرمون میشود. |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
sepher - استرالیا - سیدنی
|
جناب اقای محمد نوری زاد, ملت شریف ایران فرزندان بزرگوار خودش رو که صادقانه تقاضا ببخش میکنند تنها نخواهد گذشت, به حق که نوری زاد هستید و شمع راه شدید, دوست عزیزم برای نسل جوان بیشتر بنویس! بنویس تغییر یک فرد و یک سیستم مهم نیست, تغییر فرهنگ مهم است, فرهنگی که هنوز تعریف امنیت ملی را نمیداند تعجبی ندارد که حافظان ان امنیت را دستگیر و اعدام کند, ملت وملی یعنی من وشما, با نابودی من و شما, انچه میمانند نه امنیت ملی که امنیت چندشرکت نفتی اروپایی است! جرم شما اقدام علیه منافع چند شرکت نفتی است همین!. |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
aziz iran - دانمارک - کپنهاک
|
آقای نوری زاد . من بعنوان یک ایرانی , اینک در پیشگاه ملت شما را می بخشم . بیآئید دست در دست هم بدور از کینه و ظلم , نظام ظلم و ستم سد علی و دار و دسته اش را در هم بکوبیم و در دار خلافه اش را بست بگیریم تا دیگر ظلمی و ستمی در آنجا رشد نکند . اگر ما انگاه که این جانیان در کاخهای ظلم و ستم شاهان جا گرفته بودند بر آنها تاخته بودیم اینک لازم نبود که اینهمه غرامت سنگین و خفت و ننگ دوران حکومت این خلیفه را در صفحات تاریخ بعدهای خود بنویسیم . و لاکن با توجه به اینکه جلوی ضرر را از هر کجا بگیریم غنیمته ... پیش بسوی برافکندن اراذل و اوباش آخوندی |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
azadmardiran - ترکیه - استانبول
|
با ارزوی ازادی برای تمام زندانیان سیاسی . امیدوارم روزی بینش و اگاهی ملت ایران به جائی برسه که جان خودشان را در راه منافع عده ای شریک دزد و رفیق قافله امثال رفسنجانی و موسوی و کروبی که دستشان الوده به خون هزاران نفر از جوانان شجاع و بیگناه ایران است به خطر نیاندازند زیرا عمر جمهوری اسلامی و یک یک مسئولین ان از رهبر تا نماینده و وزیر که همه شریک در به تباهی کشیدن مردم ایران هستند رو به اتمام است و بهتر است این توانائی ها اگاهانه در مسیری باشد که سی سال بعد تاسف عملکردمان را نخوریم و فرزندانمان را در اینده مثل امروز گرفتار زندان و شکنجه و اوارگی نکنیم . درود به روان تمامی زنان و مردانی که برای این هدف از جان خود گذشتند و زنده و جاوید باد تمام زنان و مردانی که قلبشان برای ازادی و سرافرازی ایران و ایرانی میزند . |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
surena1611 - آلمان - اشتوتگارت
|
با درود بر آقای نوری زاد که از مردم خودش تقاضای عفو نمود و نه از اشغالگران ایرانزمین. خوشحالم از اینکه آقای نوری زاد به نتیجه ای رسید که ملت ایران سالهاست به آن رسیده و آن هم عشق به مردم و میهن و نه همکاری با شیادان و جنایتکاران. یاد همه فرزندان ایرانزمین بخیر که به جلاد جماران خمینی شیاد نه گفتند و جان خویش را فدای حق و حقیقت کردند. روحشان شاد. پاینده ایران و ایرانی آزاداندیش |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
kalkal - ایران - تهران
|
جناب آقای سوئدی . مشکل شما همینه که همه را جیره خور و مفت خور میدانید. منم دلم برا کسی که خونش ناحق بریزه میسوزه. ولی یه ذره هم فکر کردی چه کسانی مسبب ریختن خون بیگناهان هستند؟؟؟؟ من از ایران دفاع می کنم و مطمئن باش ایران را به خارجی ها نمیدیم. بدیم سگ بخوره میدیم به خارجی جماعت نمیدیم. حلللللللللهههههههه |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
Farzan1 - آلمان - برلین
|
باید به نسل جوان آموزش و آگاهی داد تا اشتباه پدران و مادران خود را تکرار نکنند و بدانند که اندیشه و تفکرات غلط مانندآل احمدها و شریعتی ها جامعه مدرن ایران و جوانان خام را در زمان پادشاه فقید به دامن آخوند های جنایتکار سوق داد،اینها همه درد اسلام بربر و جنایتکار تازیان را داشتند و هیچکدام به ایران و ایرانی فکر نمیکردند،اینها شبه روشن فکران تازی پرستی بودند که یک ایده لوژی یا بهتر بگویم همان جرم جنایی تازیان را به ارث برده بودند وکورکورانه از آن پیروی میکردند وگر نه جمهوری جنایتکار اسلامی بدون پادوهای بیسواد یا کم سواد تازی پرست هیچ گاه در ایران شکل نمیگرفت ,کسانی که عقیده ای را برایشان سرهم کرده و از کودکی به آنان تزریق کرده ا ند, با آن که آگاهانه خود چیزی را انتخاب میکند .بیشتر نمود دارد. بیهوده می خواهد عقیده ای که به زور وارد مغزش شده را حفظ کند.ما باید بیدار کنیم نسل جدید را تا فریب دکانداران عقب مانده مذهبی را نخورند تا وارد اشتباهی که نسل های پیشین به نام دین (ایده لوژی) پوسیده و یا مکتب(ایده لوژی ) ضد بشراسلامی شدند ،نشوند. |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
123esfand - لبنان - بیروت
|
kal kal عزیز . در خبر ها شنیدم که واسطه دکترای کردان با بیماری سرطان دست وپنجه نرم میکند ودیدید که کردان پولهایی را که از طریق ان مدرک بدست اورده بود چگونه هزینه کرد هیچیک از این دو موضوع مایه خوشحالی انسان نمیتواند باشد ای کاش این دو نفر هم مانند این مرد بزرگ نوریزاد بودند ان زمان جای خوشحالی بود.وتو هم ........... |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
dara20 - ایران - تهران
|
ای کاش این عقلانیت حتی برای ذره ای 30 سال پیش در سال سیاه و ننگین 1357 در میان روشنفکران کوردل و کورذهن 57 که نقش راهبر و بلد ملت ایران را بازی می کردند وجود می داشت تا اینگونه ملک و ملت با نادانی و ریاکاری و حماقت ملک و ملت را دچار فلاکت و بیچارگی نمی نمودند. وقتی اندیشمندان قومی و ملتی همانند ابراهیم یزدی و سحابی ها و بازرگانها و بینی صدر و ... باشند بی شگ خیانت و فلاکت و نگون بختی را باید در انتظار می نشستیم و که نشستیم. با نام و خدای مجنونتان و دین مضحک و انسانستیزتان ایران را ویرانه کردید و ایرانی را به خاک سیاه نشانیده و شهره عالم بدنامیشان گردانیدید. افسوس که دیر چشم و بصیرتتان به کانون فتنه و تباهی این حکومت ذلت آور اسلامی باز شد و هزاران افسوس جه جبران آفات 30 ساله این رزیم انسانستیز فاسد و ناکارامد و ویرانگر بسی دشوار است. ایران را شماها نابود و ایرانی بی نوا را شماها اسیر دست اسلام اهریمنی کردید. مرگتان باد تازی تباران دزخیم و سیه دل. آسمان زندگی مفلوکتان سیاه و کانون فسادتان شعله ور از آتش خشم مردم باد. مرگتان بی شگ نزدیک است ای تازی پرستان کثیف. |
یکشنبه 16 آبان 1389 |
|
مشتعل - سوئد - استکهلم
|
به مردونگی و شرافتت و اون ملت مردهائی که با تو تو زندان هستند درود میفرستم ما شرمنده ایم که کاری از دستمون براتون بر نمیاد |
دوشنبه 17 آبان 1389 |
|
خرمگس سبز - ایران - تبریز
|
kalkal جان بنظر میاد این سایت جای مناسبی برات نیست ، یواشکی فلنگو ببند و برو فارس نیوز ... |
دوشنبه 17 آبان 1389 |
|
1k adame sadegh - کانادا - تورنتو
|
من هم از ملت شریف و بیش از 30 سال ستم دیده ایران تقاضای عفو می کنم جون من ساده دل بودم واعلامیه ها و نوارههای این گور بگور شده خمینی را از مسجدی در بازار میگرفتم و به مردم پخش میکردم نمیدانستم که ماری را دارم در استینم میپروراندم که حالا از ترس این مار باید در غربت زندگی کنم. |
دوشنبه 17 آبان 1389 |
|