صفحه ای از کتاب تاریخ پنجم ابتدایی اثر پرویز کلانتری سال۱۳۴۷


صفحه ای از کتاب تاریخ پنجم ابتدایی اثر پرویز کلانتری سال1347

doomansari - ایران - ساری
روزهای رفته ما یاد باد - یاد باد آن روزگاران یاد باد.
یکشنبه 16 آبان 1389

chengiz_khan - روسیه - مسکو
البته من از شانس و اقبالم متولد 58 هستم.یادش بخیر اون موقع هم اینها بودش.داستان اول و دوم از کتاب فارسی و داستان سومی از کتاب تاریخ هست.
یکشنبه 16 آبان 1389

m73ir - ایران - تهران
با سلام. عکسهای قشنگی بود باز هم از این تصاویر استفاده کنید. ا
یکشنبه 16 آبان 1389

khosh bavar - ایران - یزد
وای, وای, وای ! خاطرات شیرینم را دوباره زنده کردید ! من غرق عکس تپه های زیبا در داستان چوپان دروغگو میشدم و با تپه های اطراف خونه ام مقایسه میکردم که موجب حواسپرتی ام میشد, زیرا در کنار رودخانه ها با ان پستی و بلندیش در اطراف خونه, جنگها میکردیم, سرسره بازیها میکردیم , قایم موشک بازی میکردیم به همراه شادی و خنده ! ولی عجب قصه جالبیه, که بزبان ساده و بچه گانه راستگویی را با این داستان چوپان دروغگو میاموختند !
یکشنبه 16 آبان 1389

khosh bavar - ایران - یزد
قسمت 2 ): با داستان روباه و کلاغ در سر کلاس, باز من مجذوب این عکس میشدم و حواسم پرت میشد, زیرا با کلاغهای باغمان مقایسه میکردم که جوجه هایمان را میدزدید و میخورد که باعث ناراحتیمان میشد, زیرا یک جوجه کمتر, یک سینه مرغ کمتر در سفره ما, و با دیدن روباه به یاد زوزههای شغال میافتم که بهترین موزیک شب برایم بود که سگهای گرسنه همسایه به ان جواب میدادند.
یکشنبه 16 آبان 1389

khosh bavar - ایران - یزد
قسمت 3 ): و با دیدن عکس سوم در سر کلاس, بیاد فیلمهای جنگی در tv میافتم که واقعا باعث ناراحتی و غمگینی ام میشد, که یک نیزه به خون اغشته شده, بر قلب یک انسان فرو رفته, و به درد ان سرباز کشته شده و به درد ان مادر داغدارش فکر میکردم, که فرزندش در جنگ کشته شده, و فرزندی نداره, و با دیدن اسبها در عکس, بیاد اسب همسایه میافتم که دوستم خیلی به اسبش افتخار میکرد و برایش حکم بنز را داشت و من حسودی میکردم, که چرا من اسب ندارم ! و از این قبیل فکرها در سر کلاس !
یکشنبه 16 آبان 1389

kiyanoosh - مالزی - صباح
یاد باد یاد گذشته شاد باد  
یکشنبه 16 آبان 1389

porharfi - هلند - آرنم
نه از چوپان (مـــلا)دروغگو....نه از روباه(مـــلا) و نه از جنگ(ملایان جنگجو). درس گر فتیـم!! ...درس گرفتیم ..اما *عبـــرت*نگرفتیم..!*یـــاد* نگرفتــیم!.
یکشنبه 16 آبان 1389

man_iraniam - هندوستان - میسور
کتاب فارسی منظورته دیگه ه ه ه !!
یکشنبه 16 آبان 1389

bita tehrani - کانادا - ونکوور
اخرین صفحه احتمالا مربوط به کتابهای قبل از انقلاب است.من همچین چیزی یادم نمیاد.درسته?
یکشنبه 16 آبان 1389

بانو شجاع - امارات - دبى
آخه یادش بخیر از جوبان دروغکو خیلى بدم مى اومد جون هى دیکته ازم می کرفتن و هى صفر کله کنده مى کرفتم تا روزى روزکارى کذشت از 20 نمره 10 کرفتم از خوشحالى بال در اوردم جون معلمم زیرش نوشته بود آفرین ؛)
یکشنبه 16 آبان 1389

majid63 - فرانسه - پاریس
یادش بخیر .
یکشنبه 16 آبان 1389

ben 15 munich - المان - مونیخ
یادش بخیر چروزای خوبی بود.عکس 3 یادم نمیاد فکر کنم تازه اضافه کرده باشند.
یکشنبه 16 آبان 1389

احتراز - آلمان - دورف
یادش بخیر
یکشنبه 16 آبان 1389

moorsisi - ایران - تهران
یاد خاطراتم افتادم و گریه ام گرفت.
یکشنبه 16 آبان 1389

siya48 - آلمان - کلن
یه درسی‌ هم بود به نام حسنک کجایی؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 16 آبان 1389

Azadikhah - هلند - تکسل
واقعا یادش بخیر
یکشنبه 16 آبان 1389

seaanemone1982 - اسپانیا - مادرید
عکس اول و دوم از کتاب ادبیات !!!!!!!!!!!!!!!!
یکشنبه 16 آبان 1389

aziz iran - دانمارک - کپنیهاک
چوپان دروغگو سید محمد) حوالی سالهای اول انقلاب بدلیل فقر و فلاکت در روستاها به تهران مهاجرت کرد و بزودی جذب ستاد بسیج شده و بدلیل داشتن روحیه ی بالای دروغگو ئی و پاچه خواری و ضد مردمی خود توانست دروه های بسیج را سریعا" طی کرده و بعدها جذب سپاه پاسداران شد و در انجا نیز با روحیه ی خوبی که او داشت توانست تا آنجا پیش برود که بفرماندهی سپاه برسد در سالهای بعد او به دفتر ریاست جمهوری منتقل شد و اینک معاون اول نژاد عنتری یعنی احمد آقا میباشد . او دارای همسر و هفت هشت توله پاسدار میباشد.
یکشنبه 16 آبان 1389

aziz iran - دانمارک - کپنهاک
حسنک معروف نیز در همان سالها بدلیل مشغله ی فراوانی که داشت و دیگر نمیتوانست صدای بع بع گوسفندان و قد قد مرغان را تحمل کند همه ی آنها را فروخت و با تهیه ی پول و از طریق یکی از قاچاقچیان ده خود به خارج رفت و از یک کشورهای خارجی تقاضای پناهندگی نمود . او در آنجا بزودی توانست تحصیلات خود را تمام نموده و در رشته ی علوم سیاسی از دانشگاه فارغ التحصیل شود و بعنوان نماینده ی مردم به مجلس محل زندگی خود راه یابد. او دارای همسر خارجی و دو فرزند و تعدادی نوه و نتیجه میباشد.
یکشنبه 16 آبان 1389

amir_persian - هلند - اوترخت
ای روزایی قشنگ خدا حافظ سرزمینه من خدا حافظ
یکشنبه 16 آبان 1389

ARIA_JAPAN - ژاپن - توکیو
خیلی خوب بود به جای چوپان درغگو مینوشتن اخوند دروغگو .وبجای روباه مکار مینوشتن خمینی دجال و خامنه ای مکار . به امید ان روز
یکشنبه 16 آبان 1389

aziz iran - دانمارک - کپنهاک
کوکب خانوم پیرزن مهربانی که مرغ و جوجه های فراوانی داشت در همان اوائل انقلاب عمرش را داد بشماها . از ایشان چند فرزند و نتیجه و نبیره باقی مانده است که بسیاری از آنان در همان ده (ماچال) هنوز زندگی میکنند . تنها دختر کوکب خانموم به نام فاطمه ( فاطی کماندو ) که در ان زمان گول آخوند ده خود را خورده بود و بی عفت شده بود و دیگر نمیتوانست در ده بماند به تهران فرار نمود و در آنجا با توجه به پارتیهای گنده ئی که یافته بود بزودی توانست دار و دسته ی خشنی تشکیل دهد و به صف یاران حاج خمینی و آسد علی بپیوندد و از حامیان احمدی در انتخابات اخیر بوده است طبق اطلاعات موجود ایشان کاشف اسد علی بعنوان نماینده امام زمان و بعدها یکی از مغز متفکران کشف نژاد عنتری بعنوان معجزه ی هزاره قبل از میلاد میباشد . ایشان دارای همسر و تعدادی توله و موله میباشند که همگی جزء باند سد علی بابا و چهل هزار دزد حکومت میباشند .
یکشنبه 16 آبان 1389

surena1611 - آلمان - اشتوتگارت
bita tehrani - کانادا - ونکوور اینها همه مربوط به قبل از ان قلابه ولی من هم صفحه آخری رو یادم نمیاد. عکسهای اولی و دومی توی کتابهای فارسی بودند ولی عکس آخری احتمالا توی کتاب تاریخ و مدنی بوده. به هر حال یادش بخیر. مربوط به دورانیست که بجای دروس دروغ ، تزویر، آدمکشی، .. دروس صداقت، انسانیت، .. داشتیم.
یکشنبه 16 آبان 1389

پریستوک - ایران - تهران
روباه : چه سری چه سینه یی چه رونی. زاغ : برو گمشو . اون مال کلاس دوم بود . من دیگه شوهر دارم!
یکشنبه 16 آبان 1389

samavar_64 - ایران - تهران
آخری تو کتاب تاریخ بود....
یکشنبه 16 آبان 1389

zartusht67 - المان - فرانکفورت
یادش بخیر انگار دیروز بود تف تو شرف نداشته هر چی مولا و حزب الهی
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
واااااااای یادش بخیر یاد خاطره های شیرین کودکی ام زنده شد ,یادتون می یاد ؟؟؟؟!؟!؟!؟! شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. شما یادتون نمیاد، آخر همه فیلم ویدئو‌ها شو ضبط میکردن. شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم. شما یادتون نمیاد، کیک می خریدیم پونزه زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم! . شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن! . شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
. شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!! . شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟ شما یادتون نمیاد، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله.
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
شما یادتون نمیاد سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شک…ر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه. شما یادتون نمیاد: ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟. دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت. خدا که مهربونه پیش بابام میمونه. گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن . . شما یادتون نمیاد چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد 4 تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. .
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
شما یادتون نمیاد، همیشه کفش پاشنه بلندای مامانمونو می پوشیدیم و احساس بزرگی بهمون دست میداد. شما یادتون نمیاد چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند. شما یادتون نمیاد… فیلم ویدئو که یواشکی زیرپیرهنمون قایم می کردیم؛بعدم می گفتیم کیفیتش آینه س!. شما یادتون نمیاد اون سریالی که مرد دوچرخه سوار میگفت دریا موجه کاکا دریا موجه (دریا با کسره د ). شما یادتون نمیاد…جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا می شد!. شما یادتون نمیاد شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت. شما یادتون نمیاد…تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
شما یادتون نمیاد که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید تموم داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره. شما یادتون نمیاد،انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…. شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر. شما یادتون نمیاد به زور می بردنموم نماز،ما هم برای اینکه نریم می رفتیم تو دستشویی ها قایم می شدیم!. شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!. شما یادتون نمیاد, سریال روزی روزگاری که پخش میشد تیکه کلام رایج بین مردم شده بود “التماس نکن”. شما یادتون نمیاد، تو بلفی و لیلیبیت. عمو دکتره همیشه مست و پاتیل بود! دماغش همیشه قرمز بود و بطزی مشـ.روبـش دستش!.
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون. . شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی. شما یادتون نمیاد آتروپات رو که گرم میکرد. شما یادتون نمیاد ولی سره کلاس انشاء که میشد اگه نوشته بودیم دل تو دلمون نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد میگرفتیم!. . شما یادتون نمیاد اون وقتا واسه ختنه کردن دکتر نمیرفتیم که…یه دونه اوستا کار میومد با یه قیچی!. شما یادتون نمیاد یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!. شما یادتون نمیاد دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون. . شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی. شما یادتون نمیاد آتروپات رو که گرم میکرد. شما یادتون نمیاد ولی سره کلاس انشاء که میشد اگه نوشته بودیم دل تو دلمون نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد میگرفتیم!. . شما یادتون نمیاد اون وقتا واسه ختنه کردن دکتر نمیرفتیم که…یه دونه اوستا کار میومد با یه قیچی!. شما یادتون نمیاد یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!. شما یادتون نمیاد دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
شما یادتون نمیاد، دبستان بودیم اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبستانی هاست! رفتیم دبیرستان دوباره اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبیرستانی هاست – خدا رحمتت کنه اما بالاخره امیدت به کی بود!؟؟. شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم همیشه وقتی دامن می پوشیدیم . مامان مرتب تذکر می داد درست بشین دختر!!. شما یادتون نمیاد! روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن. شما یادتون نمیاد:قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم.. شما یادتون نمیاد تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا. دِریا موجه. شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…. شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ. شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد. شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد. . پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت : پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو …از کجا یاد گرفتی؟ پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه ! . *یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادش بخیر *
یکشنبه 16 آبان 1389

*KHorshid* - جمهوری چک - پراگ
man_iraniam - هندوستان - میسور آفرین منم میخواستم بگم که منظورشان کتاب فارسی نه کتاب تاریخ فکر کنم اشتباه چاپی باشه یا .................
یکشنبه 16 آبان 1389

saeed1 - کانادا - تورونتو
khosh bavar - ایران - یزد . ببینیم. شما توی کاخ بزرگ شدی؟
یکشنبه 16 آبان 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
(کاش هرگز زنگ تفریحی نبود...جمع بودن بود و تفریقی نبود) ( کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم...لا اقل یک روز کودک می شدیم) (یاد آن آموزگار ساده پوش...یاد آن گچها که بودش روی دوش) (ای معلم نام و هم یادت به خیر...یاد درس آب و بابایت به خیر).
یکشنبه 16 آبان 1389

chengiz_khan - روسیه - مسکو
bita tehrani کانادا_ونکوور.نه این اخری هم کتاب تاریخ بود .من متولد 58 بودم و کلاس پنجم این را یادم هست.اگه اشتباه نکنم این صفحه مربوط میشد به سلسله سلوکوس روم باستان
یکشنبه 16 آبان 1389

ehsan_14 - اتریش - وین
اخی اشک در چشمانم جم شد واقعا یادش بخیر.
یکشنبه 16 آبان 1389

amir-amir - کانادا - تورنتو
قطع کتاب تاریخ و جغرافیا یک چیزى در حدود ۳۰ در ۲۵ سانتى متر بود خط زیباى نستعلیق و نقاشى هاى منحصر به فردى از جنگ هاى ایران و روم ( مثل نمونه بالا ) داشت. یادم مى آید پس از اتمام کلاس چهارم مشتاقانه دو کتاب تاریخ و جغرافیاى فوق را از دانش آموز همسایه به مبلغى خریدارى کردم
یکشنبه 16 آبان 1389

ali_1983 - امارات - دبی
سلام دوستان. من تازه واردم.همگی خوش باشید.
یکشنبه 16 آبان 1389

amoghlee jan - المان - بن
یادش بخیر ال
یکشنبه 16 آبان 1389

bita tehrani - کانادا - ونکوور
surena1611 - آلمان - اشتوتگارت حق با شماست .من در حافظه ام در کتاب فارسی دنبالش گشتم.یک کم tricky بود ایرانیان یوکی جان.
یکشنبه 16 آبان 1389

khosh bavar - ایران - یزد
saeed1 - کانادا - تورونتو : دمت واقعا گرم, خوب خندیدم ! نه عزیز, من دهاتی هستم ! ولی برایم جالبه, که اگر متلک نبود, چرا چنین فکری کردی ?!
یکشنبه 16 آبان 1389

parandeye_zendani - انگلستان - لندن
این که کتاب تاریخ نیست کتاب فارسئ
دوشنبه 17 آبان 1389

misagh_zomorod2000 - اوکراین - خارکف
پاینده ایران. با درود. براستی چه روزهایی بود ای کاش میشد باز هم برگردیم به اون دوران روزای طلایی خوشیهامون . هنوز بینمون بدی و نامردی معنای واقعیش رو داشت. دلم تنگ شده واسه اون روزا.
سه‌شنبه 18 آبان 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.