یاد اون ایمیل نامه به خدا افتادم. (ببخشید اگه قدیمیه) یه پسری به نام بابی برای تولدش دوچرخه میخواست. تصمیم میگیره برای خدا نامه بنویسه. نامه اول (سلام خدای عزیز،اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی) بعد نامه رو پاره میکنه و نامه دوم (سلام خدا،اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده) این نامه رو هم پاره میکنه و نامه سوم (سلام خدا،اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم) و چون این نامه هم به دلش نمیشینه، پا میشه میره کلیسا و وقتی در نهایت برمیگرده، مجسمه مریم مقدس رو میزاره زیر تختش و نامه چهارم (سلام خدا، مامانت پیش منه. اگه می خواییش، واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده). |