پدر شهید داوود صدری: پسر من بسیجی نبود، یک کارمند معمولی بود


پدر شهید داوود صدری: پسر من بسیجی نبود، یک کارمند معمولی بود

جرس: "پسر من بسیجی نبود خانم، تو را به خدا دروغ ننویسید، روزنامه های داخل ایران یک بار زنگ زدند و هرچه که خودشان دوست داشتند را نوشتند. ما به کی اعتماد کنیم؟ مزد سی سال خدمت صادقانه من به مملکتم این بود که پسر جوان مرا کشتند بعد در  بنیاد شهید  به من گفتند باید افتخار هم بکنید که بچه شما بسیجی باشد، گفتم وقتی پسر من بسیجی نبود، چرا باید دروغ بگویم، پسرم یک کارمند معمولی بود که کشتند و حالا هم به مصلحت خود کشور است که قاتلش را معرفی کنند."  

 

این واگویه های پدر شهید داود صدری جوان ۲۶ ساله ای است که در روز ۲۵ خرداد سال گذشته و پس از راهپیمایی های اعتراضی مردم ایران به انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در خیابان مورد هدف گلوله قرار گرفت و سپس در بیمارستان جان سپرد. یک سال بعد، خبرگزاری های هوادار دولت عکس این شهید و خانواده او را در مراسم سالگرد «شهدای فتنه»  که به مناسبت گرامیداشت یاد و نام شهدای بسیجی برگزار شده بود، منتشر کرده اند.   

  طاهره صدری خواهر داوود صدری در مراسم یادبود شهدای بسیجی که در مهدیه تهران برگزار شده بود حضور داشت . وی در مورد عکسی که  رسانه های هوادار دولت از خانواده این شهید منتشر کرده اند، به جرس چنین توضیح می دهد: آن عکس متعلق به دختر من است که قاب عکسی از دایی شهیدش را در مراسم مهدیه تهران بالا برده بود اما نه برادرم بسیجی است و نه هیچ یک دیگر از اعضای خانواده ام بسیجی هستند، تنها به این دلیل که به خانه ما زنگ زده بودند و گفته بودند در آن مراسم شرکت کنید ما هم رفتیم .

پدر داود صدری نیز در تایید حرف دخترش شرحی از آنچه بر آنها در این یک سال رفته است را بازگو می کند و در عین حال یادآور می شود اگرچه تاکنون به شکایت های آنان رسیدگی نشده است و هیچ نهاد رسمی قاتل فرزندشان را معرفی نکرده است اما خود او به عنوان پدر، چندین بار به محلی که پسرش مورد هدف گلوله قرار گرفته بود، مراجعه کرد و از نزدیک با شاهدان گفتگوهایی را انجام داد که نشان می دهد کسانی از بالای بام پایگاه بسیج مقداد به قلب فرزند او شلیک کرده اند.

شرح این واقعه را در گفتگویی که جرس با پدر داوود صدری انجام داده است پی بگیرید:

آقای صدری  وقتی از دستگاه قضایی پیگیر پرونده شکایت تان و شناسایی قاتل فرزندتان بوده اید، در این یک سال مشخصا چه جوابی به شما دادند؟

جواب مشخص شان این است که لباس شخصی ها بچه ما را کشته اند، بازپرس  پرونده آدم خوبی است و اوایل به ما می گفت متولی و بانی این قتل هرکسی که باشد به پای میز محاکمه خواهیم کشاند ولی یک مدت که گذشت دیگر صریحا به ما می گویند: لباس شخصی ها به بچه شما شلیک کرده اند.

آیا همان لباس شخصی ها را هم شناسایی کرده اند؟

اتفاقا سوال ما هم همین است که وقتی این همه آدم  را دستگیر کرده اند پس چطور تا به حال حتی یک لباس شخصی که می گویند به بچه های ما شلیک کردند،  شناسایی  نشده اند؟ لباس شخصی کجا بود؟ همه می دانند که بالای پشت بام پایگاه بسیج مقداد به سمت پسرم شلیک شده است.

یعنی بازپرس پرونده این را تایید می کند که از بالای پشت بام به مردم شلیک شد ولی توسط لباس شخصی ها این کار صورت گرفت؟

آنها که قاتل را معرفی نمی کنند الان دست ما از همه جا کوتاه است. ما هیچ قدرتی نداریم و هیچ کاری از دست مان بر نمی آید. کسانی که قدرت دارند هم که برای شناسایی قاتل بچه ما کاری نکرده اند، من خودم به عنوان یک پدر دوبار راه افتادم به سمت جایی که بچه ام گلوله خورد و از نزدیک در مورد وقایع روز ۲۵ خرداد پرس و جو کردم. شاهدان می گویند از بالای پشت بام پایگاه بسیج مقداد به سمت بچه ها شلیک شده است.

به جز پسر شما دیگر چه کسانی دقیقا در همان منطقه و  از سوی بام پایگاه بسیج  هدف گلوله قرار گرفتند؟.

بله. کسی که خودش شاهد بود چگونه یک مادر و دختر را در مهد کودک به رگبار بستند برایم هم چیز را تعریف کرد مردم و اهالی منطقه می گویند یکی از دلایلی که ناگهان مردم به کوچه و خیابان آمدند شنیدن صدای شلیک تیر هوایی بود. یعنی با صدای تیر مردم به کوچه ها ریختند بعد کشته شدند.

جریان مادر و دختری که در مهدکودک کشته شدند خیلی غم انگیز است. این مادر و دختر از ترس شان به مهدکودک پناه می آورند، در را می بندند و به در تکیه می دهند.  اما از بالا آنها را به رگبار می بندند و گلوله از درها هم عبور می کند و به آنها می رسد. فردی که من نمی توانم اسمش را بیاورم در همان منطقه ساکن است می گفت؛ وقتی تیراندازی ها قطع شد یک صدای ضعیفی از داخل مهدکودک می آمد. مردم با نردبان وارد شدند و قفل در را هم شکستند اما خون ریزی مادر و دختر خیلی زیاد بود و تا بیمارستان جان دادند. مردم از ترس شان آنجا را ترک کردند شاید اگر کسی زودتر به دادشان می رسید آنها الان نجات پیدا کرده بودند.

شما خودتان رفتید از نزدیک صحنه های شلیک به درهای مهدکودک را دیده اید؟

بله، اول دیوارها را رنگ کردند تا جای گلوله ها مشخص نباشد و حالا هم که در مهدکودک را عوض کرده اند

در مورد پسرتان و نحوه تیر خوردن او شاهدان به شما چه می گفتند؟

می گفتند از بالای پایگاه بسیج تیری به بازوی سمت چپ پسرم شلیک شد. دستش را سوزاند و از پهلو به قلبش رسید. یک نفر این حرف را نزده که بگوییم دروغ می گوید. همه کسانی که آنجه هستند آن روز دیدند که در بالای پشت بام پایگاه بسیج چه کسانی ایستاده بودند. 

پسر شما در راهپیمایی شرکت کرده بود؟

پسرم دنبال کارش رفته بود، ولی حتی اگر در تظاهرات هم شرکت کرده بود، آیا جواب یک شعار «رای من کو» گلوله بود؟ یعنی نمی توانستند صبوری کنند تا این همه مردم شب به خانه هایشان برگردند و باید تظاهرات را با گلوله تمام می  کردند؟ من خودم نظامی بودم  زمان شاه و اگر قانون تغییر نکرده باشد تا جایی که می دانم شلیک گلوله در دو صورت ممکن است. برای حفظ جان و اسلحه. یعنی برای مراقبت از این دو. تازه باید  به سمت کمر به پایین را هدف قرار داد نه قلب و سینه یک بچه را. اینکه می گویند لباس شخصی ها به بچه من شلیک کرده اند، خب چرا باید دست این لباس شخصی ها اسلحه داد؟ اگر واقعا راست می گویند آیا به نفع خود کشور نیست که همین لباس شخصی ها  را شناسایی و معرفی کنند؟

شما الان به عنوان خانواده شهید محسوب می شوید و در مراسم شهدایی هم که برای بسیجیان تشکیل شده بود شرکت کرده اید، آیا همه اینها موجب نشد حداقل به شما در روند پیگری پرونده شکایت تان کمک کنند؟

ما وقتی بیناد شهید به ما گفت شما باید خیلی افتخار هم بکنید که بچه شما بسیجی باشد، گفتیم وقتی پسرم کارمند ساده یک شرکت خصوصی بود چرا دروغ بگوییم. قبل از سالگرد هم که از طرف بسیج آمدند خانه ما و گفتند می خواهند برای شهدا سالگرد بگیرند و بعد هم پسرم را جزء شهدایی اعلام کردند که کارت هم به ما دادند، من گفتم مگر این کارت برای ما بچه می شود. من روی  تخت افتاده بودم، مریض بودم، این پسر عصای دستم بود، کمک حال خانواده بود، همه زندگی ما بود...(گریه آقای صدری این بخش از مصاحبه را ناتمام باقی می گذارد)

آقای صدری از مقامات مسوول چه کسانی به خانه شما آمده اند و وعده پیگیری پرونده را داده اند؟

 از استانداری آمدند خانه ما که من نحوه کشته شدن پسرم را برایشان گفتم، خود آقای سردار جعفری یک بار قراربود بیاید که نتوانست و از طرف ایشان آمدند که ما گفتیم هیچ خواسته ای جز معرفی قاتل نداریم

 هیچ گاه مشکلی برای سایر اعضای خانواده پیش نیامد که به عنوان مثال تذکر یا اخطاری به شما بدهند؟

اینها ریز و درشت زندگی ما را می دانند،  الان هم این تلفن کنترل می شود و همه حرف های ما را دارند می شنوند، تلفن تمام فامیل های ما کنترل است. یک بار خواهرزاده مرا که در شهرستان زندگی می کند بردند و بازجویی کردند. مگر گناهش چه بود. روزهای اول بود که داوود را از دست داده بودیم. یکی از هم کلاسی های خواهرزاده ام از انگلیس زنگ زد و طبیعی است که او هم در حال عصبانیت به آنها گفت این بسیجی های... پسردایی مرا کشتند، همین را .حرفی را زد که مردم در کوچه و خیابان هم می گویند ولی او را بردند و از او تعهد گرفتند که دیگر به انگلیس زنگ نزند. به من هم از تمام دنیا زنگ می زنند. از آلمان، از اتریش، از انگلیس.  در خانه من هم به روی همه باز است مگر می شود ما به‌ آقای کروبی و موسوی بگوییم به دیدار ما نیاید، مگر می شود من به مردم بگویم به خانه ما نیایید. هیچی نگوییم و هیچ کس را هم نبینیم وقتی بچه ما را کشتند؟ اگر می خواهند همین قدر را هم نگوییم، بیایند مرا هم اعدام کنند.

مگر برای رفت و آمدهای افراد به خانه شما تذکری هم دادند؟

وزارت اطلاعات شهریار مرا خواستند، رفتم، تمام زیر و بم زندگی ما را می دانند۲۳ سال ارتش بودم و هیچ مشکلی نداشتم، دلیلی نمی شود چون آقای کروبی آمد خانه ما مرا ببرند ...خودشان آمدند خانه ما مگر در خانه ما به روی آنها باز نبود الان هم در خانه ما به روی موسوی باز است، آقای خاتمی هم بیاید در خانه ما به روی ایشان هم باز است مگر وقتی از سپاه و بسیج و استانداری آمدند من در خانه ام را به روی کسی بستم؟

آیا خواسته ای از مسوولان به جز شناسایی قاتل داشته اید که رسیدگی نکرده باشند؟

پسرم زمانی که گلوله خورد کیفی همراه او بود که کلیه مدارک اعم از گواهینامه، کارت ملی ، کارت پایان خدمت، دفترچه بانک به همراه سه میلیون تومان پول نقد که همان روز از بانک گرفته بود در  همان کیف بود. همه مدارک را به ما برگرداندند  به جز مبلغ نقدی را. وقتی مراجعه کردیم، گفتند حتما همانجا که تیر خورد، کیفش را دزدیدند. سوال من این است اگر کیف پسرم را مردم دزدیده بودند، کلیه مدارکی که در کیف بود را پس چطور به ما برگرداندند؟  من به اطلاعاتی ها می گویم کیف دست شماست، اما آنها می گویند دزد برده است . همان شب هم که رفتم بیمارستان وقتی ما را راه نمی دادند، تا اسم بچه ام را گفتند اجازه ورود دادند، یعنی اسم بچه مرا از روی مدارکی که در کیف همراهش بود شناسایی کرده بودند ، برای من مسئله فقط این است که چرا راست نمی گویند.

اخیرا کسانی که در کهریزک آدم کشته اند را معرفی و محاکمه کردند، چه حالی دارید وقتی  می گویند کسانی که در خیابان به آدم ها شلیک کرده اند را نمی توانند شناسایی کنند؟

من شنیده ام خانواده های کسانی که در کهریزک کشته شده اند، خواستار محاکمه مرتضوی هستند ولی هنوز او را محاکمه نکرده اند. من خودم بارها شاهد بی احترامی ها وتوهین هایی که در دادگاه انقلاب به ما شده است بوده ام . کارهای غیر انسانی که ایشان کرده اند، هیچ کس دیگری انجام نداده است. من نمی گویم دادسرای جنایی با من بد رفتاری کرد اما در مورد دادگاه انقلاب فقط می شود گفت بیدادگاه است. درست است که در دادسرای جنایی جوابی به ما ندادند ولی توهین هم نکردند اما چقدر ما در همین دادگاه انقلاب توهین شدیم.

با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس گذاشتید

SATTARKHAN - کانادا - تورونتو
ننگ بر این رژیم کثیف و پلید و طرفداران احمق و اشغالش.
شنبه 26 تیر 1389

ali.tooti - سوئد - لوند
هنوز بعد از گذشت یک سال مرور این وقایع برای من که تمام این حوادث را از نزدیک دیدم تکان دهنده است فقط نمیدانم چگونه بعضی حتی خم به ابرو نمی اورند وانکار میکنند . مثل رقیه کماندو وزیتون لهیده . لازم به ذکر است این مصاحبه توسط روزنامه نگار ازاده و باشرف ایرانی مسیح علی نژاد که تسلیم زر و زور ملایان نشده انجام شده درود بر تو و تمام مردم ازاده ایران
شنبه 26 تیر 1389

sargalesh - ایران - شیراز
پدر عزیز: مفهوم کارشون از لحاظ " روانشناسی " اینه که اخوندها دارند " بطور مستقیم " بشما توصیه میکنند, که مثل ما دروغ بگو !
شنبه 26 تیر 1389

رقیه سادات - ایران - تهران
khorshid 3 - انگلستان - بیرمنگهام * ببین سکینه خاتون ملقب به کتی انگلیسی ، تو یه کامنت به من گفته بودی *حرومزاده* که توی پرنیان جوابتو دادم . خواهش میکنم توهین نکن . هرچند بعید میدونم تو معنی خواهش را بفهمی اما بپرس بهت میگن . آدم نباید به اسم واقعی ش ( سکینه خاتون ) اینقدر حساس باشه . متوجه شدی کتی جون؟
شنبه 26 تیر 1389

شکلات - ایران - تهران
شوکولات بمیره
شنبه 26 تیر 1389

رقیه سادات - ایران - تهران
به جای اینکه الان بیفتین به جون هم و به همدیگه فحش بدین لطفا برای شادی روحش فاتحه بخونید ، بسم الله الرحمن الرحیم ---
شنبه 26 تیر 1389

sir.amir - انگلستان - منچستر
پدر شهید داوود صدری ما هستیم تا نابودی کل رژیم روحش شاد
شنبه 26 تیر 1389

Azadikhah - هلند - تکسل
روحش شاد.دروغ و جنایت از ارکان این حکومت است
شنبه 26 تیر 1389

Atheist-0 - کانادا - ونکوور
لباس شخصیها یعنی عوامل خامنه ای که همه گونه مصونیت دارند. مسئول مستقیم خون همه شهیدان پس از انتخابات شخص خامنه ای قاتل شیره ایست که در روز 29 خرداد جلوی دوربین و در نماز جمعه دستور قتل عام مردم را صادر کرد .
شنبه 26 تیر 1389

ARTEMIS-SW - فرانسه. - پاریس
در اسلام هر عمل پلیدی ازاد وقتی انسانی برای کشتن پیدا نکردید در عید قربان بجان حیوانات بیفتید دروغ هم که با//...تقیه ازاد..پس تعجبی ندارد هر فساد و دروغی در یک جامعه ی اسلامی.
شنبه 26 تیر 1389

SarayeAzadi - انگلیس - لندن
روح زنده یاد داوود صدری شاد و یادش گرامی باد. شعار مردم دردمند و آزادیخواه در خیابانهای ایران افتادم «برادر شهیدم حقت رو پس میگیرم» . به زودی خواهید دید که چگونه تمام جنایتکاران ولایت اهریمن در دادگاه عدل ملی محاکمه خواهند شد؟ آزادی را باور کنید. پیروزی از آن جنبش مردمی سبز ایران است. "به امید پیروزی نور بر تاریکی"
شنبه 26 تیر 1389

انقلاب دوم - آلمان - هامبورگ
مرگ بر خامنه ای, مرگی مانند صدام حسین, با خفت و خواری تمام و کمال.
شنبه 26 تیر 1389

niyusha - امریکا - لس انجلس
ایا پست تر از اینها هم پیدا میشود??????
شنبه 26 تیر 1389

redstar - انگلستان - لندن
رقیه سادات-بهبهان واقعا رو را برم!!!!!!! رو که نیست سنگ پاماله قزوینه!!!! زدین بچه مردم را الکی الکی مفت ومجانی کشتید . حالا پر رو پر رو واسش فاتحه میخونی..فاتحه واسه خودت بخوان که فاتحه تون خونده شده وتوی بی عقل حالیت نیست. یاسین درگوش خررر.لعنت بر خامنه خمینی و قاتلین اسلامی.
شنبه 26 تیر 1389

mori021 - دانمارک - ارهوس
ببینید چه مظلوم مادر و فرزند و این همه جوان مردن اینجاست کربلا این روزها هم همش عاشوراست
شنبه 26 تیر 1389

کلاغ سیاه - ایران - تهران
خیلی جالبه . میکشند و بعدش شهید معرفی میکنند وخانواده جوان بیچاره را مجبور میکنند که در کنار قاتلین در مسجددر شو آف انان شرکت کنند .ما چقدر ذلیل شدیم.
شنبه 26 تیر 1389

Black Chador - امریکا - ولدن
رقیه سادات - ایران - تهران . . بچه رو کشتید دیگه به روحش فحش به زبان تازی نده.
شنبه 26 تیر 1389

arya47 - ایران - کرمان
رقیه سادات - ایران - تهران فاتحه براش بچه میشه؟؟؟مگه چیز زیادی میخواد جز محاکمه یه قاتل؟؟شما با محاکمه قاتلان مشکل داری؟؟؟
شنبه 26 تیر 1389

khorshid 3 - انگلستان - بیرمنگهام
رقیه سادات یادته توی یکی از شهرهای شمال خونه زندگی مردم اتش زده بودند و بدترین توهینها را بهشون کرده بودند فقط بخاطر عقیده ای که داشتند .اونوقت تو بجای همدردی کردن با اونها فقط یک کلمه توی کامنتت دیده میشد اونهم (عجب)بود یا یه جای دیگه یاد حضرت فاطمه را کرده بودی که اونهم لای در مونده بود و با اینکارت میخواستی بگی چون اون موقع دور دست انها بود کتک زدند حالا هم دور ماست پس حقشونه هر بلایی سرشون بیاریم .من نمیخوام به اعتقادات کسی توهین کنم ولی نمیتونم یه نفر را که هموطنش را که بدست دولت کشته یا زخمی شده بفروشه به عربها و با یک زن که چهارصد سال پیش کشته شده مقایسه کته هموطن خودم یا یک ایرانی بدونم .در مورد اون کلمه ای هم که گفتی جواب برات داشتم ولی چون خواهش کردی دیگه در موردش صحبت نمیکنم.درضمن اسم من مهدی هست واینجا مت صدام میکنند هیچ عقده ای هم برای عوض کردنش ندارم همیشه هم افتخار میکنم که یه ایرانیم.
یکشنبه 27 تیر 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.